loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب هدیه ی خداوند (قصه های قرآنی)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب هدیه‌ی خداوند از مجموعه‌ی قصه های قرآنی نوشته‌ی امید پناهی آذر، با تصویرگری مریم ثقفی توسط انتشارات گاج به چاپ رسیده است.

در زمان های بسیار دور، مردمی به نام قوم ثمود در دامنه‌ی کوه های بلندی زندگی می کردند که اطرافشان پر از باغ های زیبا و رودهای پر آب بود. آن ها بت پرست بودند و بت هایی ساخته شده از چوب و سنگ را مقدس می شمردند. در بین این قوم، جوان بسیار عاقل و عادلی به نام صالح زندگی می کرد که همه به او احترام می گذاشتند. خداوند صالح را به پیامبری قوم ثمود برگزید و از او خواست مردم را راهنمایی کند؛ اما مردم او را دیوانه و دروغگوخطاب کردند و از او خواستند برای اثبات پیامبری اش معجزه ای بیاورد! حضرت صالح دستهایش را به سوی آسمان برد و از خداوند خواست برای هدایت قومش معجزه ای برای آن ها بیاورد. مدت زیادی نگذشت که صدایی از سمت کوهستان به گوش رسید، کوه شکافته شد و شتری از شکاف آن بیرون آمد. مردم همگی از فرط تعجب انگشت به دهان ماندند و تعداد زیادی از آن ها به حضرت صالح ایمان آوردند. اما روسای قوم که قدرت و نفوذ خود را در خطر می دیدند، ایمان نیاوردند و دائم در فکر نابودی صالح و معجزه‌ی او بودند. تا این که...

بچه ها همواره قصه ها را دوست دارند، آدم بزرگ ها هم با سرزمین قصه آشنایی دیرینه دارند. به همین دلیل خداوند بزرگ و مهربان در کتاب بزرگ و بی نظیرش گاهی با زبان قصه سخن می گوید، داستان های گذشتگان را روایت می کند؛ تا از آن ها عبرت بگیریم و زندگی بهتری داشته باشیم. مجموعه ی قصه های قرآنی روایت و تصویر را در کنار هم قرار داده تا شاید قطره ای از اقیانوس زلال و بی نهایت معجزه ی خداوند را به کودکان عرضه کند. این مجموعه در جلدهای مختلف، قصه هایی کوتاه از قرآن را به زبانی ساده و قابل فهم برای کودکان و نوجوانان به رشته‌ی تحریر در آورده است.


برشی از متن کتاب


صالح به میان مردم رفت و با صدای بلند گفت: "ای مردم! من فرستاده‌ی خداوند هستم؛ خدا بپرستید و تنها، سپاسگذار او باشید که این همه نعمت را خداوند به شما داده است." یکی از ثروتمندان جلو آمد و گفت: "تو خودت یکی از ما هستی، چطور می گویی که پیامبر خدا هستی؟!" آن دیگری پوزخند زد و گفت: "ای صالح! تو که آدم عاقلی بودی با این حرف ها، ما از تو نا امید شدیم!" یکی دیگر از بت پرستان گفت: "ما فکر می کردیم تو بتوانی در گرفتاری ها به ما کمک کنی، ولی حالا می بینیم که اشتباه کرده ایم! تو عقلت را از دست داده ای و حرف های بی ربط می زنی." صالح گفت: " آخر این بت ها چه جور خدایی هستند که کاری از آن ها ساخته نیست؟!" یکی از اشراف زاده ها گفت: "آهای صالح! به بت های ما توهین نکن! تو اگر واقعا پیامبری، باید معجزه ای هم داسته باشی." صالح گفت: "معجزه کردن برای خدای بزرگ کار آسانی است، ولی اگر من بتوانم معجزه ای بیاورم، آن وقت شما به خدا ایمان می آورید و دست از بت پرستی برمی دارید؟!" همه فریاد زدند: "بله! ما همه ایمان می آوریم!" صالح گفت: " بسیار خُب! اول بت های شما را امتحان می کنیم." روز بعد بت پرستان بت هایشان را کنار کوه بزرگی آوردند وبه صالح گفتند: "بیا امتحان کن!" صالح رفت کنار بت بزرگ و آن رادصدا زد، اما جوابی نشنید. یکی از اشراف گفت: "آن یکی را صدا بزن." صالح، بت ها را یکی بعد از دیگری صدا زد، اما هیچ صدایی از آن ها شنیده نشد. بت پرستان آمدند جلوی بت هایشان و در خاک غلتیدند و حرکات عجیب و غریب انجام دادند که شاید بت هابشان حرفی بزنند، اما هیچ فایده ای نداشت و حتی یکی از آن ها، تکان هم نخورد. صالح خنده ای کرد و گفت: " بس کنید! روز تمام شد. حالا از خدای من چیزی بخواهید...  

(کتاب های زنبور) به روایت: امید پناهی آذر تصویرگر: زهره ثقفی انتشارات: گاج


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب هدیه ی خداوند (قصه های قرآنی)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل