کتاب قصه های دوست داشتنی دنیا - قدیانی (مجموعه ی اول)

کتاب قصه های دوست داشتنی دنیا مجموعه ی اول شامل جلد های 1 تا 10، نوشته ی جمعی از نویسندگان و ترجمه ی سیدعلی کاشفی خوانساری توسط انتشارات قدیانی به چاپ رسیده است.

کتاب فوق شامل ده قصه از داستان های معروف دنیا از جمله سیندرلا، هنسل و گرتل، پینوکیو و... می باشد که با نثری روان برای کودکان بازنویسی و به چاپ رسیده است. یکی از قصه های کتاب دیک ویتینگتون نام دارد و درباره‌ی پسرکی یتیم به نام "دیک ویتینگتون" است. دیک پدر و مادر خود را از دست داده و هیچ کسی را در این دنیا ندارد. او در حالی که تمام دارایی هایش را در بقچه ای پیچیده و با خود حمل می کند، به هر دری می زند تا برای خودش کاری دست و پا کند. یک روز از فرط خستگی جلوی در خانه‌ی بزرگی می نشیند تا کمی استراحت کند. از قضا صاحب خانه که تاجری خوش قلب و مهربان است، هنگام خروج از خانه او را دمِ در می بیند و پس از اینکه می فهمد دیک به دنبال کار می گردد،‌ به عنوان خدمتکار استخدامش می کند و او در اتاق زیر شیروانی خانه ساکن می شود. دیک از این اتفاق خیلی خوشحال و راضی است و به نظرش همه چیز بر وفق مرادش پیش می رود، به جز موش هایی که در اتاقش این طرف و آن طرف می روند و شب ها موقع خواب باعث آزارش می شوند. دیک برای حل این مشکل، بعد از دریافت اولین دستمزدش به بازار رفته و گربه‌ای زیبا می خرد؛ موش ها از ترس گربه دیگر به اتاق زیرشیروانی نمی روند و دیک از دستشان خلاص می شود. روزی تاجر در خانه اعلام می کند که برای تجارت راهی کشوری دور است و اگر کسی از افراد خانه چیزی برای فروش دارد، می تواند به او بسپارد تا در کشوری که عازمش است بفروشد. دختر تاجر به دیک پیشنهاد می کند گربه را برای فروش به پدرش بدهد. با اینکه گربه‌ی دیک تنها دارایی اوست و بسیار هم دوستش دارد، آن را به تاجر می سپارد تا برایش بفروشد و... کتاب پر از نقاشی های بسیار لطیف و دل انگیز درباره‌ی قصه هاست که موجب زیبایی و لذت بصری اثر شده و آن را به کتابی دوست داشتنی تبدیل می کند.

فهرست

• سیندرلا
• پینوکیو
• دیک ویتینگتون
• شلغم غول پیکر
• موطلایی و سه خرس
• گربه‌ی چکمه پوش
• جوجه اردک زشت
• پیتر و گرگ
• هنسل و گرتل
• دختر بند انگشتی

برشی از متن کتاب

روزی روزگاری آسیابانی بود که سه پسر داشت. او بسیار فقیر بود. وقتی که از دنیا رفت، چیزی جز یک آسیاب، یک الاغ و یک گربه از او باقی نماند. آسیاب را پسر بزرگ تر برداشت. پسر دوم هم الاغ را برداست و برای پسر سومی فقط گربه ماند. پسر سوم چاره ای نداشت. گربه را برداشت، اما با غصه‌گفت: "گربه چه فایده ای برای من دارد.‌من آن قدر فقیرم که حتی نمی توانم کمی غذا به این حیوان بدهم." گربه حرف های پسر را شنید و گفت: "آن قدرها هم بد نیست. نگران نباش، سرور عزیز، یک جفت پوتین و یک کیف به من بده. به زودی می فهمی اوضاع ما عوض می شود." پسر از اینکه می دید گربه ای حرف می زند، بسیار تعجب کرد. او با خودش فکر کرد: "گربه ای بتواند حرف بزند، حتما می تواند کارهای دیگر هم انجام دهد و به قولش عمل کند." بنابراین با چند سکه ای که برایش باقی مانده بود، یک جفت پوتین و یک کیف برای گربه خرید. گربه از داشتن پوتین ها بسیار خوشحال شد. او پوتین ها را پوشید. مثل آدم های پولدار جلوی صاحبش قدم زددبه نظر می رسید او خیلی از خودش راضی است. پسر آسیابان نمی دانست گربه چه نقشه ای دارد. فقط به او می خندید. از آن به بعد وقتی پسر می خواست گربه اش را صدا کند، می گفت: "گربه‌ی چکمه پوش! کجایی؟" روز بعد گربه کیف را روی دوشش انداخت و به طرف مزرعه رفت. او مقداری برگ کاهو جمع کرد و در کیفش گذاشت. بعد این طرف و آن طرف مزرعه را گشت تا به لانه‌ی خرگوشی رسید. آنجا ایستاد. سپس در کیفش را بلز کرد و در آن نزدیکی ها دراز کشید. چند دقیقه بعد خرگوش چاق و چله ای از سوراخ بیرون آمد.‌او بوی کاهوی تازه را حس کرد. کاهوها خیلی هوس انگیز بودند. اول دماغ خرگوش تپل و بعد سرش داخل کیف رفت...    

(کتاب های بنفشه) (جلد های 1 تا 10) نویسنده: گروه نویسندگان مترجم: سیدعلی کاشفی خوانساری انتشارات: قدیانی