loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب قصه های جاودان

5 / -
موجود شد خبرم کن

درباره کتاب قصه های جاودان 

کتاب قصه های جاویدان متشکل از 12 قصه می باشد که از فرهنگ عامیانه کشورها و سرزمین های مختلف گردآوری شده است. نویسنده با بازآفرینی و بازنویسی این دوازده داستان مشهور نوعی یک دستی در متن و نوشتار داستان های کتاب به وجود آورده و با قلمی تازه روحی یکنواخت به جان این داستان ها دمیده است.
داستان های این مجموعه پیش از این در آثار و بازآفرینی های نویسندگان شهیری همچون برادران گریم، هانس کریستیان اندرسن، ویلیام باتلر ییتس، آلکساندر آفاناسییف و شارل پرو موجود بوده و برلی دوئرتی نویسنده ی کتاب این داستان ها را در آثار این نویسندگان جستجو و مرور کرده است. بسیاری از این داستان ها برای خواننده آشنا بوده و بر اساس آن ها انیمیشن های زیادی نیز ساخته شده است. در کنار داستان های کتاب تصاویر رنگی زیبایی به تصویر کشیده شده که تصویرگر کتاب جین ری آن ها را تصویرگری کرده است و تمام صفحات کتاب از ورق گلاسه می باشد. در یکی از داستان ها به نام راپونتسل قصه ی مرد و زنی بیان شده که در کنار خانه ی جادوگری زندگی می کردند. همسر مرد باردار است و دوست دارد از گل های راپونتسل باغ جادوگر بخورد. یک شب که مرد برای چیدن گل ها مخفیانه به باغ جادوگر رفته است، توسط جادوگر دستگیر می شود.
جادوگر تنها به شرطی مرد را آزاد می کند که فرزند آن ها را بعد از به دنیا آمدن بگیرد. کودک متولد شده دختری زیبا با موهایی طلایی رنگ است. بعد از این که دختر بزرگ  می شود، جادوگر او را با خود به قلعه ای می برد و در بالای آن پنهان می کند تا کسی او را نبیند و ورودی قلعه را می پوشاند. او هر روز برای سر زدن به دختر به آن جا می رود و پایین قلعه می ایستد و راپونتسل را صدا می کرد. ناگهان آبشاری از موهای طلایی رنگ به پایین می آید و جادوگر با گرفتن آن ها از دیوار قلعه بالا می رود و خود را به راپونتسل می رساند و به او غذا و آب می دهد تا این که ... .

برشی از متن کتاب قصه های جاودان 


هنزل و گرتل در روزگار قدیم در سرزمینی دور دور پسرکی به نام هنزل و دخترکی به نام گرتل با پدر و مادرشان در کلبه ای کنار جنگل زندگی می کردند. روزگار سخت می گذشت: گرگ ها گوسفندها را می ربودند، روباه ها مرغ و خروس ها را می دزدیدند و در زمین سیب زمینی نمی رویید. خانوده هنزل و گرتل هم ممکن بود از گرسنگی تلف شود. شبی بچه ها چنان گرسنه بودند که خواب شان نمی برد و شنیدند مادر به پدرشان گفت: «آقا، آقا، غذا به همه نمی رسد.» بچه ها شنیدند پدر چه پاسخی دارد: «اما چه می توان کرد؟» مادر گفت: «خیلی آسان است، آقا، باید بچه ها را به جنگل ببریم و در آنجا رهاشان کنیم تا فکری به حال خودشان بکنند.» مرد گفت: «من که چنین کاری نمی توانم بکنم.» زن گفت: «اگر این کار را نکنیم، همه از گرسنگی می میریم.» آنگاه گرتل زیر گریه زد.
هنزل او را بغل کرد و گفت: «نگران نباش. می دانم چه باید کرد.» منزل صبرکرد تا پدر و مادر بخوابند و از رختخواب بیرون خزید. ماه گرد گرد می درخشید و سنگ ریزه ها روی زمین مثل ستاره در همه جا پخش و پلا برق برق می زدند. پسر چیب هایش را پر از سنگ ریزه کرد. صبح هنزل و گرتل با تکان تکان و توپ و تشر مادر بیدار شدند: «بلند شوید. راه بیفتید برویم هیزم شکنی.» مادر به هرکدام تکه نانی داد، اما هنزل نانش را در جیب گرتل فروکرد و راه افتادند. دم به دم هنزل این پا و آن پا می کرد تا سنگ ریزه ای در کوره راه بیندازد.
پدر ناراحت از اینکه حرف زنش را قبول کرده و به چنین کاری واداشته شده، اصرار می کرد: «بیا، بیا، پسرم.» مادر پرسید: «چه خبر است، بر و بر نگاه می کنی. بچه نادان؟» هنزل سنگ ریزه دیگری را انداخت و گفت: «با بچه گربه قشنگ سفیدمان خداحافظی می کردم.» مادر گفت: «آن گربه نیست، ابله. چند بار باید به تو گفت؟ این نور آفتاب است که روی کله دودکش برق می زند.» به میان جنگل که رسیدند، پدر و مادر به بچه ها گفتند برای روشن کردن آتش خرده چوب جمع کنند و بعد گفتند: «همین جا بمانید تا بیاییم دنبالتان.» بچه ها نان شان را خوردند و کنار آتش کز کردند. صدایی مثل فرود آمدن و تکه تکه کردن چوب با تبر شنیده می شد و مدت درازی هنزل و گرتل فکر می کردند پدر و مادر همان دور و بر هستند.
اما این فقط شاخه ای بود که به دسته تبر می خورد. مادر تبر را طوری آویزان کرده بود که شاخه ای در باد به آن بخورد و با صدای تتق تتق آن بچه های بی نوا را گول بزند. هوا که تاریک و سرد شد، آتش کوچک شان از نفس افتاد. اما ماه بالا آمد و سنگ ریزه هایی که هنزل در راه انداخته بود پیدا شدند و مثل چشم هایی روش چشمک می زدند و خواهر و برادر را به خانه رساندند. در شب تاریک در زدند. مادر در را باز کرد و به چشم خود باور نداشت ...

فهرست

  • سیندرلا
  • زیبای خفته
  • دیو و دلبر
  • رومپلستیلسکین
  • راپونتسل
  • سفید برفی
  • علاءالدین و چراغ جادو
  • کلاه قرمزی
  • پرنده آتشین
  • هنزل و گرتل
  • شاهزاده و قورباغه
  • قوهای وحشی
  • درباره قصه های این کتاب

 

 

 



ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب قصه های جاودان" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل