loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب قصه های بترس برای بچه های نترس 3 (داس مرگ)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب داس مرگ سومین جلد از مجموعه ی قصه های بترس برای بچه های نترس، نوشته ی محمدرضا شمس و تصویرگری مهدی صادقی از سوی نشر هوپا به چاپ رسیده است.

کتاب فوق دربرگیرنده ی شانزده داستان کوتاه است که هر یک قصه ای ترسناک را برای بچه های شجاع روایت می کند. به عنوان مثال داستان داس مرگ به اینصورت است که؛ چند روزی به دلیل آلودگی هوا، مدرسه ها در شهر تهران تعطیل می شود. علیرضا که مثل بقیه هم سالانش از این تعطیلات بسیار خوشحال است تصمیم می گیرد همراه دایی اش به شهرستان برود. آن ها شبانه سوار اتوبوس شده و حرکت می کنند. در بین راه برف شدیدی شروع به باریدن می کند و سرمای هوا تشدید می شود. علیرضا که به گردنه های پر پیچ و خم راه چشم دوخته ناگهان احساس می کند که چیزی بیرون اتوبوس در حال تکان خوردن است با کمی دقت شبح ترسناکی را می بیند که داس بزرگی در دست دارد و خودش را به شیشه کنار علیرضا چسبانده است. او با جیغ و داد دایی را که در حال چرت زدن است بیدار می کند؛ اما در همان لحظه شبح از کنار شیشه دور می شود. دایی به علیرضا می گوید که چون خیلی خسته است و خوابش می آید خیالاتی شده و هیچ دلیلی برای ترسیدن وجود ندارد. اما بعد از چند لحظه شبح به صورت مه ای غلیظ از زیر در اتوبوس داخل شده و روی صندلی کنار راننده می نشیند. او همان طور که داس را در دستش تکان می دهد با چشمانی خون آلود به علیرضا زل زده و لبخندی وحشتناک بر لب دارد. علیرضا سعی می کند خودش را نجات دهد که ...

مجموعه قصه های بترس برای بچه های نترس شامل چند جلد کتاب با عناوینی چون: اسکلت خون آشام، شبح سفیدپوش و داس مرگ است که برای کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است. هر جلد شامل تعدادی داستان کوتاه هیجان انگیز و دلهره آور است؛ داستان هایی از جن ها، هیولاها، گرگینه ها، خون آشام ها، مرده های متحرک و ... که ترس موجود در آن ها با جملات طنزآلود و تصاویر کاریکاتورگونه آمیخته شده است.


فهرست


کلاغ های زرد من گم شده ام کلیک داس مرگ هیولای پیر استخر جن زده آینه تک چرخ پسری که هیولا شد کابوس نیمه گرگینه مسخ مرد مرده بچه ی ایسیچی غار خفاش صدای آن دیگری

برشی از متن کتاب


ساعت یک و نیم بعد از نیمه شب بود. نیما و پدرش از میان کوچه ی نیمه تاریک بهار به طرف استخر مروارید می رفتند، باد خنکی می وزید. صدای زوزه ی چند سگ از دوردست به گوش می رسید و با صدای آژیر ممتد آمبولانس قاتی می شد. ماه مثل یک جن بوداده با دم کوچک و نقره ای و پاهای گربه ای سم دار وسط آسمان نشسته بود. نیما با چشم هایی خواب آلود دنبال پدرش می رفت و سایه اش را که مثل گربه ای تنبل جلوی پایش پهن شده بود، لگد می کرد. خواب نیما آن قدر سنگین بود که اگر جلویش بمب هم منفجر می کردند بیدار نمی شد. پدر نیما سایه نداشت و چیزی مثل دم از پشتش بیرون زده بود و با هر قدمی که برمی داشت، تکان می خورد. استخر بالای میدان شهرداری بود. وسط پارک سنگی بدون گل و درختی که چند تا وسیله ی ورزشی نارنجی قهوه ای داشت و دو تا حوض آبی گرد و بدون فواره که همیشه خالی بودند. نیما و پدرش از میان کوچه ی نیمه تاریک بهار به طرف استخر مروارید می رفتند. باد خنکی می وزید. صدای زوزه ی چند سگ از دوردست به گوش می رسید و با صدای آژیر ممتد آمبولانس قاتی می شد. ماه مثل یک جن بوداده با دم کوچک و نقره ای و پاهای گربه ای سم دار وسط آسمان نشسته بود. نیما با چشم هایی خواب آلود دنبال پدرش می رفت و سایه اش را که مثل گربه ای تنبل جلوی پایش پهن شده بود، لگد می کرد. خواب نیما آن قدر سنگین بود که اگر جلویش بمب هم منفجر می کردند بیدار نمی شد. پدر نیما سایه نداشت و چیزی مثل دم از پشتش بیرون زده بود و با هر قدمی که برمی داشت، تکان می خورد. استخر بالای میدان شهرداری بود. وسط پارک سنگی بدون گل و درختی که چند تا وسیله ی ورزشی نارنجی قهوه ای داشت و دو تا حوض آبی گرد و بدون فواره که همیشه خالی بودند. نیما و پدرش از میدان گذشتند و از یک سربالایی که شیب تندی داشت، بالا رفتند و خودشان را به پارک رساندند. بعد از روی سایه های گرد لامپ های کم نور پارک که هی خاموش و روشن می شدند، رد شدند و خودشان را به استخر رساندند. ماه رمضان بود و استخر تا اذان صبح باز بود. پدر نیما بدون اینکه بلیط بگیرد، وارد شد. نیما را هم کشید و با خودش برد. مرد کوتوله ی سرخ رویی که قوز بزرگی پشتش داشت با دیدن آن ها نیشش تا بناگوش باز شد و گفت: «قوز به چرون، سر به سرون، خنده زنون، آوردیش؟» و بوی بدی مثل بوی لاشه ی گربه از دهانش بیرون زد. پدر نیما هم نیشش را تا بناگوش باز کرد و گفت: «قوز به چرون، سر به سرون، خنده زنون، آوردمش!» دهان او هم بوی لاشه ی گربه می داد. بعد سرهایشان را مثل بز کوهی به هم کوبیدند و خندیدند.    

نویسنده: محمدرضا شمس

تصویرگر: مهدی صادقی انتشارات: هوپا

مشخصات

  • نوع جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 3
  • تعداد صفحه 146
  • انتشارات هوپا

ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب قصه های بترس برای بچه های نترس 3 (داس مرگ)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل