loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب قصه هایی از هزار و یک شب (زیبا ترین قصه های دنیا 1)

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب قصه هایی از هزار و یک شب نوشته ی آنا ملبورن و ترجمه ی فریبا غلامی توسط انتشارات سایه گستر به چاپ رسیده است.

" علی بابا " نام مرد فقیری است که در جنگل کار می کند و از راه قطع درختان و فروش هیزُم های حاصل از آن ، لقمه ای نان در می آورد. یک روز که مثل همیشه مشغول کار بود، چهل دزد را می بیند که به سمت غاری در دل کوه می روند. او در گوشه ای پنهان شده و متوجه رمز ورود و خروج آنها می شود و بعد از رفتن آنها به داخل غار می رود و متوجه می شود که آنها گنج خود را در آنجا پنهان کرده اند؛ او  مقداری از آن طلاها را بار الاغش می کند و به سمت خانه به راه می افتد. برادر او که در همسایگی شان زندگی می کند متوجه این موضوع شده و به او می گوید راه به دست آوردن این گنج را به من هم باید بگویی در غیر این صورت راز تو را فاش می کنم. علی بابا هم ماجرا را به طور کامل برای او توضیح می دهد، فردای آن روز برادر طمع کار با ده الاغِ خود، به سمت غار راهی می شود تا مابقی گنج را برای خود بردارد. او با استفاده از رمز مخصوص وارد می شود و به سرعت مشغول جمع کردن طلاها داخل کیسه هایی که همراه داشت می شود ولی از بخت بد او درست در همین لحظه چهل دزد باهم وارد غار می شوند و با دیدن آن ده الاغی که جلوی ورودی قرار داشتند متوجه می شوند که کسی وارد مخفی گاه آنها شده است... اشاره ای به داستان " علی بابا و چهل دزد " می باشد که عنوان یکی از قصه های آمده در این کتاب می باشد.

" قصه هایی از هزار و یک شب " جلد اول از مجموعه ی " زیباترین قصه های دنیا " می باشد که در چندین جلد با عناوینی ازجمله داستان های کلاسیک برای پسران، قصه هایی از ایزوپ، قصه های هانس کریستین اندرسن، افسانه های برادرن گریم، داستان های کلاسیک برای دختران و... برای کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است. این کتاب مجموعه ای است از نه داستان که بیش تر حجم آن از متن تشکیل شده و تنها در برخی از صفحات، تصاویری رنگی آورده شده است.  " شهرزاد " راوی قصه ها، برای این که پادشاه ظالم مرگش را به تاخیر بیندازد، به مدت هزار و یک شب، هر شب داستانی را برای او نقل می کند. این داستان ها چنان جذاب و سرگرم کننده می باشند که در نهایت جان او را نجات می دهند.

 

 

برشی از متن کتاب


علی بابا و چهل دزد علی بابا در جنگل سخت مشغول کار و خرد کردن چوب بود. او می خواست آنها را بفروشد. همان طور که دسته ای چوب را بار الاغ می کرد، صدای سُم چندین چارپا را شنید. پیش خود فکرد کرد: به نظر می رسد که صدای گله ای اسب باشد. وقتی صدا بلندتر شد، علی بابا از درختی بالا رفت تا پنهان شود. هنگامی که گروهی از مردانِ اسب سوار، چهار نعل به آن جا رسیدند، اُلاغش در جایی دور از دید بقیه، مشغول پرسه زدن بود. آنها زیر همان درختی که علی بابا پنهان شده بود، توقف کردند. آن مردان که بد ذات به نظر می آمدند و زخمی شده بودند، هر کدام کیسهای را با خود حمل می کردند. علی بابا به این نتیجه رسید که آنها دزد هستند و با شمارش سریع فهمید که چهل نفر هستند. او که حسابی وحشتکرده بود، نفسش را حبس کرد تا صدایش در نیاید. تنومندترین و قوی هیکل ترین آنها از اسب پایین پرید. نگاهی یه اطرافش کرد، سپس شاخ و برگ هایی را که اطراف صخره ای بزرگ را پوشانده بود، به کناری زد و صخره را به داخل هل داد. علی بابا از دیدن آن در شگفت زده بود. دزد فرمان داد: کنجد باز شو! در با صدایی آسیاب گونه، غلتید و باز شد. دزد و همراهانش داخل دند. آخرین کسی که از در عبور کرد، گفت: کنجد، بسته شو! و درِ سنگی غلتید و بسته شد. زمان به شکل تحمل ناپذیری سپری می شد و علی بابا هم چنان بالای درخت مانده بود و جرات حرکت نداشت. مدتی بعد، او صدای مردی را شنید که از داخل صخره گفت: کنجد، باز شو! و بار دیگر همه ی آن چهل دزد بیرون آمدند. آنها پس از بستن در با فرمان کنجد، بسته شو! سوار اسب هایشان شدند و از آن جا رفتند. علی بابا، لرزان لرزان، از درخت پایین آمد. با این که بسیار ترسیده بود، اما کنجکاو نیز شده بود. بنابراین، بوته ها را کنار زد و شروع به هل دادنِ در سنگی کرد و با تردید زمزمه کرد: کنجد، باز شو! از بخت خوب او، در باز شد. هنوز پایش را داخل نگذاشته بود که با غاری بسیار بزرگ و روشن، سرشار از گنجی درخشان، مواجه شد. انبوهی از سکه های طلا، پارچه هایی از ابریشم گران بها، رشته های مروارید، حلقه های یاقوت و چندین صندوقچه ی الماس در سر تا سر غار پخش شده بودند. علی بابا به سختی آن چه را که به چشم می دید، را باور می کرد. او با خود فکر رد: شرط می بندم اگر یکی دو کیسه طلا از این جا بردارم، آنها حتی متوجه اش هم نخواهند شد... پس با این فکر، دو کیسه از کیسه هایی را که دزدان بر جای گذارده بودند، برداشت و آنها را با سکه های طلا پر کرد و سپس با عجله از غار بیرون رفت. هنگام بیرون آمدن، دستور داد: کنجد، بسته شو! ودر با این دستور غلتید و پشتِ سر او بسته شد. الاغش را پیدا کرد و کیسه ها را بار کرد، سپس روی شان را با هیزُم پوشاند و همراه الاغش راهی خانه شد...

 

 

فهرست


ماهیگیر و دیو علی بابا و چهل دزد بغداد سلطان و طبیب شاهزاده، شاهدخت و غول راهزنان و اُلاغ علاء الدین و چراغ جادو اسب پرنده رؤیای مردِ مسکین سفرهای سند باد دریانورد در مورد قصه های هزار و یک شب

(زیباترین قصه های دنیا 1) نویسنده: آنا ملبورن مترجم: فریبا غلامی انتشارات: سایه گستر

 



ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب قصه هایی از هزار و یک شب (زیبا ترین قصه های دنیا 1)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل