loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب قصه هایی از امام زمان 5 (خبری که راست بود)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب خبری که راست بود جلد پنجم از مجموعه ی قصه هایی از امام زمان ( عج ) به روایت فریبا کلهر با تصویرگری سید حسام الدین طباطبایی توسط انتشارات قدیانی به چاپ رسیده است.

این کتاب با به کار گیریِ تصویرگری ای اسلامی، رنگارنگ و کودکانه به تعریف داستانی از زندگی ” احمد ابن اسحاق ” یکی از یاران امام ” حسن عسکری ( ع ) ” و سه سالگی امام ” زمان ( عج ) ” می پردازد. در آن زمان خلیفه ی وقت نمی خواست نواده ای از امام حسن عسکری ( ع ) به دنیا بیاید و نسل ایشان ادامه پیدا کند. به همین دلیل تصمیم گرفت تا اگر امام صاحب فرزندی شد، او را بکشند. برای همین هم بعد از متولد شدن امام زمان ( عج )، امام حسن عسکری برای حفظ جان ایشان، او را مخفی می کردند و از همگان به دنیا آمدن او را پنهان نگه می داشتند. تا بعد از سه سال که خبر به دنیا آمدن ایشان به گوش یکی از یاران باوفای امام حسن عسکری ( ع ) رسید. نام او احمد بود و خواستار دیدن امام زمان شد و به سامرا رفت تا او را ملاقات کند. اما بعد از رسیدن به خانه ی امام حسن عسکری ( ع ) هیچ نشانی از کودکی خردسال نمی دید و...

 


برشی از متن کتاب


شنیده بودم صاحب الزمان ( ع ) به دنیا آمده است. شنیده بودم او به دنیا آمده و حالا سه ساله است. می دانستم چرا تولد او را مخفی کرده اند. می دانستم برای حفظ جان او تولدش را به همه خبر نداده اند. اما حالا که بعد از سه سال خبر تولدش به من هم رسیده بود، دلم برای دیدنش بی تابی می کرد. برای دیدن این کودک عزیز به شهر سامرا رفتم. یک راست به خانه ی امام حسن عسکری ( ع ) رفتم و با چشم دنبال کودک گشتم. اما کسی را ندیدم. امام مرا کنارش نشاند. به رویم لبخند زد. از حال و روزم پرسید. از کسب و کارم پرسید. امام خوشحال بود. این را از نگاهش فهمیدم. من جواب سوال هایش را می دادم اما حواسم به کودکی بود که برای دیدنش آن همه راه آمده بودم. امام فهمید در دلم چه می گذرد. گفت: ” از زمانی که خداوند انسان را آفرید، زمین را بی حجت نگذاشته است. از برکت وجود حجت خداست که باران می بارد و گیاه می روید. ” پرسیدم: ” جانشین بعد از شما کیست؟ ” امام بلند شد. پرده ی میان دو اتاق را کنار زد. پشت پرده رفت و من از خود پرسیدم: ” کودکی که می گویند متولد شده است کجاست؟ چرا هیچ نشانه ای از وجود یک کودک در این خانه نیست؟! ” کمی بعد امام برگشت. کودک سه ساله ای در آغوشش بود! با دیدن کودک بلند شدم و به او سلام کردم. امام گفت: ” ای احمد، اگر به تو اطمینان نداشتم هیچ وقت پسرم را نشانت نمی دادم. این پسر همان کسی است که در آینده، دنیا را پر از عدل خواهد کرد. ” من هنوز قلبم آرام نشده بود. هنوز اطمینان قلبی نداشتم. گفتم: ” آیا پسر شما نشانه ای هم دارد. ” امام جواب نداد. اما کودک حرف زد! کودک حرف زد و گفت: ” من بقیة الله هستم. کسی که از دشمنان خدا انتقام خواهد گرفت. ”

(از سری کتاب های بنفشه) به روایت: فریبا کلهر تصویرگر: سید حسام الدین طباطبایی انتشارات: قدیانی  

فریبا کلهر


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب قصه هایی از امام زمان 5 (خبری که راست بود)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل