loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب قصر نیمه شب (سه گانه ی مه 2)

5 / -
موجود شد خبرم کن

معرفی کتاب قصر نیمه شب

کتاب قصر نیمه شب دومین جلد از مجموعه سه گانه ی مه، نوشته کارلوس روییز زفون با ترجمه آرزو احمی و با تصویرگری پژمان رحیمی زاده از سوی نشر افق به چاپ رسیده است.

در یکی از شب های ماه مه سال 1932 وقتی بن و دوستانش در یتیم خانه سنت پاتریک در کلکته به مناسبت شانزده سالگی خود و خداحافظی از یتیم خانه دور هم جمع شده اند، پیرزن موقری همراه با دختر نوجوانی وارد یتیم خانه می شود. پیرزن که آریامی نام دارد با مدیر یتیم خانه، آقای کارتر ملاقات و عنوان می کند 16 سال قبل نوزاد پسری را همراه با یک نامه جلوی در یتیم خانه گذاشته و در نامه از او خواسته تا بنا به رفاقتی که با همسر مرحومش داشته نوزاد را تحت حمایت یتیم خانه قرار دهد. آریامی دلیل حضور شبانه خود در یتیم خانه را دریافت نامه ای تهدید آمیز که روی آن تاریخ تحویل بن به یتیم خانه نوشته شده بود عنوان می کند. پیرزن مردی قاتل و تبهکار به نام جواهل را معرفی می کند که از کودکی با دامادش مهندس چاندرا و پدر نوه های دوقلویش بن و شیر دوست بود اما رفته رفته به شکل جنون آمیزی به او و موفقیت هایش حسادت کرد و قسم خورد که مهندس چاندرا و خانواده اش را نابود کند؛ به همین دلیل جواهل در روز افتتاح راه آهن کلکته آتش سوزی مهیبی ترتیب داد و مهندس چاندرا که طراح اصلی راه آهن بود همراه با قطاری که 300 کودک بی سرپناه را به بمبئی می برد نابود کرد. چند هفته بعد افراد جواهل درست در شب زایمان همسر چاندرا به خانه اش حمله کردند و او را به خرابه های راه آهن سوخته بردند تا در آنجا وضع حمل کند. افسری انگلیسی که محافظ شخصی خانواده مهندس چاندرا بود و در اثر مبارزه با افراد جواهل به شدت مجروح شده بود به تعقیب افراد جواهل پرداخت و پس از به دنیا آمدن دوقلوهای چاندرا دو نوزاد تازه متولد شده را از چنگال جواهل نجات و آن ها را به آریامی تحویل داد. و حالا آریامی به یتیم خانه آمده تا کارتر فورا بن را از خطری که در کمینش است مطلع کند اما کارتر این توصیه را جدی نمی گیرد و صحبت با بن را به روز بعد موکول می کند. صبح روز بعد جواهل که 16 سال قبل برای پرس و جو در مورد نوزاد به دفتر کارتر آمده و نتیجه ای نگرفته بود بار دیگر به دفتر مدیر مراجعه می کند که با ورود جواهل اتفاقی هولناک به وقوع می پیوندد ...

مجموعه ی سه گانه مه مجموعه ای رمزآلود مشتمل بر سه جلد می باشد که هر جلد آن داستانی را روایت می کند؛ داستان ها از لحاظ موضوعی با هم ارتباط ندارند و شخصیت های متفاوتی دارند.

 


برشی از متن کتاب


در روشنایی تار آن روز شرجی و سوزان، نقش برجسته ها و کله اژدرهای نمای مخفیگاه انجمن چوبار مثل مجسمه هایی مومی بودند که ذوب شده و به دیوار چسبیده باشند. بن و شیر در تالار مرکزی، پشت دو تیر سقف افتاده ی عمارت قدیمی با هم حرف می زدند، در حالی که دیگران یکی دو متری دورتر منتظر بودند و هرازگاهی با شک و تردید نگاهشان می کردند. بن اعتراف کرد: "نمی دونم کار درستی کردم که این رو از دوستام قایم کردم یا نه. می دونم ناراحت می شن و خلاف پیمان انجمن چوبار هم هست، اما اگه حتی ذره ای احتمال داشته باشه که قاتلی اون بیرون باشه، هیچ نمی خوام بچه ها رو قاطی این ماجرا کنم. تو رو هم نمی خوام درگیرش کنم، شیر. نمی دونم مادربزرگت چه ارتباطی با این چیزا داره و تا وقتی از این ارتباط سر درنیاوردم، بهتره این راز رو پیش خودمون نگه داریم." شیر سرش را به نشانه ی موافقت تکان داد. فکر اینکه رازی بین آن دو می توانست بین بن و دوستانش فاصله بیندازد ناراحتش می کرد، اما این را هم می دانست که اوضاع ممکن است از آنچه تصور می کردند جدی تر شود و به علاوه از آن نزدیکی که این ارتباط خاص بین او و بن به وجودش آورده، لذت می برد. شیر گفت: "منم باید چیزی رو بهت بگم، بن. امروز صبح، وقتی اومدم باهاتون خداحافظی کنم، فکر نمی کردم مهم باشه. اما حالا اوضاع فرق می کنه. دیشب، وقتی داشتیم برمی گشتیم خونه، مادربزرگم مجبورم کرد قسم بخورم دیگه هیچ وقت با تو حرف نزنم. گفت باید فراموشت کنم و اگه بهت نزدیک بشم ممکنه فاجعه به بار بیاد." بن که می دید لحظه به لحظه بر سرعت خطراتی که به سویش می آمدند افزوده می شد، آهی کشید. انگار همه از راز وحشتناکی که او را به هدف و صاحب بدبیاری عظیمی بدل می کرد خبر داشتند جز خودش. پرسید: "گفت دلیل این حرفش چیه؟ اون که قبل از دیشب من رو ندیده بود و رفتارم هم طوری نبود که همچین حرفی بزنه." شیر گفت: "مطمئنم هیچ ربطی به رفتار تو نداره. ترسیده بود. هیچ عصبانیتی توی لحنش نبود، فقط ترس بود." بن جواب داد: "خب، اگه می خوایم بفهمیم چه خبره، باید دلیلی غیر از ترس پیدا کنیم. همین حالا می ریم به دیدنش." به سوی دیگر اعضای انجمن چوبار رفت که منتظرش بودند. از قیافه هایشان می فهمید درباره ی همین موضوع بحث می کردند و به نتیجه ای رسیده بودند. بن حدس زد چه کسی سخنگوی این دادخواهی اجتناب ناپذیر است. همه یان را نگاه کردند، او هم چشم هایش را در حدقه چرخاند و آهی کشید. ایزوبل گفت: "یان می خواد یه چیزی بهت بگه. اما حرفش حرف همه ی ماست." بن رو به دوستانش کرد و لبخند زد. "گوش می دم." یان گفت: "خب، اصل مطلبی که می خوایم بگیم..." ست وسط حرفش پرید و گفت: "حاشیه نرو، یان." یان با تمام خشم کنترل شده ای که ممکن بود به چهره ی خونسردش راه پیدا کند، برگشت و او را نگاه کرد.              

نویسنده: کارلوس روییز زفون مترجم: آرزو احمی انتشارات: افق  

مشخصات


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب قصر نیمه شب (سه گانه ی مه 2)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل