loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب قتل در کمیته مرکزی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب قتل در کمیته مرکزی به قلم مانوئل باثکث مونتالبان ترجمه ی کاوه میرعباسی توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.

این کتاب در زمره آثار جنایی- پلیسی قرار گرفته و فضایی معمایی بر آن حاکم است. داستان با شرح یک جلسه حزب کمونیست در اسپانیا آغاز می‌شود که تدارکات آن توسط شخصی به نام سانتوس آماده می‌‌شود. جلسه در اتاقی حفاظت شده برگزار شده و از امنیت بالایی برخوردار است. ناگهان برق قطع می‌شود و دبیرکل جلسه یعنی فرناندو گاریدو در مدت زمان کوتاهی به قتل می‌رسد. به دلیل وجود امنیت بالا انتظار می‌رود که قاتل از افراد حاضر در جلسه باشد؛ اما اعضای حزب چنین احتمالی را قبول نمی‌کنند. اگر شخصی از بیرون مرتکب قتل شده چگونه در تاریکی هدف را تشخیص داده؟ چگونه در مدت زمانی به این کوتاهی این کار را انجام داده؟ چرا افراد نزدیک به فرناندو متوجه این شخص نشده اند؟ از چه راهی فرار کرده است؟، همه‌ی اینها سوالاتی است، که پپه کاروالو -کارآگاه خصوصی پرونده- باید برای آنها پاسخ قانع کننده‌ای بیابد تا به او در یافتن قاتل کمک کند. در طول داستان خواننده با کاروالو و بسیاری دیگر از شخصیت‌ها همراه می‌شود تا از راز این جنایت گره گشایی کند. البته خواننده تنها با یک اثر جنایی معمایی طرف نبوده و نویسنده در خلال روایت داستان، گزیده‌هایی از دوران کمونیستی اسپانیا و حال و هوای سیاسی آن را شرح می‌دهد. کتاب حاضر یکی از کتابهای مجموعه دایره هفتم است، که همگی از آثار برجسته ژانر پلیسی هستند. همچنین اثر حاضر از آثار مشهور ادبیات اسپانیا می باشد که توانسته میان طرفداران این ژانر جایگاه ویژه ای پیدا کند و از محبوبیت بالایی برخوردار شود.


برشی از متن کتاب


سانتوس بی توجه و سر به هوا، به پوشه‌ها ور میرفت. اگر وانمود می‌کرد به کاری مشغول است، از سلام و خوش و بش با تک تک افرادی که از راه می رسید معاف بود. -جلسه آخر، نامزدهای این خوشگلها قالشان گذاشتند. خانم منشی انبوهی پوشه پخش و پلا را نشانش داد که با حال نزار کنج پیشخان تلمبار شده بودند کنار تعداد زیادی فهرست نامه و پوشه نو و براق، که اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست اسپانیا می‌توانستند دستور جلسه، چارچوب گزارش دبیرکل و متن کامل سخنرانی مسئول جنبش کارگری را آنجا بیابند. -آن وقتها، جانشان را می‌دادند که عضو کمیته مرکزی بشوند و حالا سر تعطیلِ آخر هفته چانه می زنند. سانتوس  لبخندی نثار خولیان میر، مسئول انتظامات، کرد. -من که وضع حالا را با آن ایام عوض نمیکنم.- من هم همینطور، سانتوس، ولی بی ملاحظگی بعضی رفقا کفرم بالا می آورد. یک بینوایی هفتاد کیلومتر را با قطار می کوبد تا به جلسه بیاید و کسی که در آرگوئیس زندگی می‌کند و از خانه اش با تاکسی نیم ساعت بیشتر تا اینجا راه نیست، زحمت تکان خوردن به خودش نمی دهد. -خب پوشه آنهایی را که جلسه قبل نیامدند چیکار کنم؟ بگذارشان قاطی پوش های این دفعه. دختر جوان دستور سانتوس را اطاعت کرد، و خولیان میر هم وظایفش را، در مقام مسئول انتظامات، از سر گرفت. چهارچشمی، با نگاهی تیزبین و کارکشته، رفت و آمد مأموران زیر دستش را می پایید که بازوبند قرمز بسته بودند: کِی دارم می گویم یکی از همین روزها، اتفاق ناجوری سرمان هوار می شود. اصلاً از اینجا خوشم نمی‌آید. سانتوس، در واکنش به بدخلقی عیب جویانه میز، با حالتی مبهم سر جنباند، طوری که معلوم نبود به او حق می‌دهد یا نظرش را رد می کند. از زمانی که در گردان پنجم همرزم بودند، همیشه در برابر دلخوریهای رفیقش، به همین سر تکان دادن اکتفا می کرد. خولیان از سایه های غروب، که می‌گفتند آبستن سربازهای فرانکو، هستند که دلِ خوشی نداشت. همین طور از نور سحر، که راه را برای پیشقراولان قشون دشمن روشن میکرد. بعدها، از بیشه های تارن هم بدش آمد، آن هم جوری که نگو و نپرس، چون مطمئن بود از دوره چهارم زمین شناسی به قواره دسته‌های گشتی آلمانی ها پدید آمده بودند. سپس، از عملیاتی که در داخل کشور به او محول می کردند بیزار شد، ولی با بی اعتنایی تحقیر آمیز و توام با اعتماد به نفس قهرمانهای غرب وحشی انجامشان میداد.-  درد سر زیاد بود؟ فقط چهار تا فاشیست که از ترس نزدیک بود پس بیفتند. میر، بعد از هر ماموریت در اسپانیایی تحت سلطه فرانکو، جز این جواب نمی داد. همیشه همین طور بود. سانتوس در دل گفت: (( احتمالاً از شکم مادرش هم که به دنیا آمد همین جور بود.)) و تصور خولیان میر نوزاد، یکهو، غافلگیرش کرد؛ خیلی وقت پیش متولد شده بود، زمانی شاید زیادی دور، و موهایش، که زبری و سفیدیشان باجی به هم نمی‌دانند، و عضلات ورزشکاران فرتوتش نشانه‌های سالخوردگی این مرد بودند که قیافه اش بی اختیار آدم را یاد جوجه خروس های جنگی می‌انداخت، و این هم علتی جز زندگی پرتلاطمش نداشت. -از این ساختمان هیچ خوشم نمی‌آید. ول کن نیستی! کجا می خواهی کمیته مرکزی جلسه بگذارد؟ -لازم نکرده این مسخره ها چهار گوشه شهر محله گردهمایی داشته باشند.

نویسنده: مانوئل باثکت مونتالبان مترجم: کاوه میرعباسی انتشارات: نیلوفر


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب قتل در کمیته مرکزی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل