loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب قابوس نامه عنصرالمعالی (قصه های خواندنی)

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
35,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید
دسته بندی :

کتاب قصه های خواندنی قابوس نامه از مجموعه ی تازه هایی از ادبیات کهن ایران با بازنویسی مرجان کشاورزی آزاد و تصویرگری رامین مشرفی از انتشارات پیدایش به چاپ رسیده است.

این اثر از مجموعه ی " تازه هایی از ادبیات کهن ایران " می باشد و بخش هایی از کتاب " قابوس نامه " برای مخاطب نوجوان بازنویسی و باز آفرینی شده است. قابوس نامه یکی از آثار ارزشمند زبان فارسی می باشد که نویسنده ی آن " عنصر المعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر بن زیار " از شاهزادگان خاندان زیاری است. خاندان او در قرن 4 و 5 هجری در شمال ایران به خصوص در قسمت گرگان، طبرستان، گیلان و بخش های دیگری حکمرانی داشته اند. عنصرالمعالی با دختر سلطان محمود غزنوی ازدواج کرده و پسری به نام گیلانشاه داشت. او در واقع کتاب قابوس نامه را در چهل و چهار باب برای پسرش گیلانشاه نوشت و هدفش از نگارش این اثر انتقال تجربیات خود به فرزندش بود. قابوس نامه گنجینه ای از پند، اندرز و حکایت است و بسیاری از جملات و نکته های آن چنان در فرهنگ عامه ی مردم جای گرفته است که به شکل ضرب المثل استفاده می گردد، اما بسیاری ریشه ی این ضرب المثل ها و حکایات را نمی دانند. در این اثر سعی شده تا نوجوانان با برخی از نکات پندآموز و ضرب المثل های به کارگرفته شده آشنا شوند، و هر کلمه ای که از نظر معنی دشوار باشد برای مخاطب معنی شده است تا به درک او از کتاب کمک کند. تصویرگری این مجموعه را " رامین مشرفی " بر عهده داشته است.

 

برشی از متن کتاب


روزی یکی از دوستان بسیار نزدیک افلاطون به دیدار او رفت. آنان از هر دری سخن گفتند تا اینکه در میان سخن، مرد رو به افلاطون کرد و گفت: ای حکیم امروز فلانی را دیدم که از تو سخن می گفتت و تو را دعا می کرد. او می گفت: «افلاطون مردی بزرگوار است و هیچ کس جز او نیست.» خواستم شکر و دعای او را به تو برسانم. افلاطون وقتی سخنان دوست خود را شنید، سخت دلتنگ شد. سر به زیر افکند و گریست. مرد گفت: «ای حکیم! من چه کردم که تو چنین دلتنگ شدی؟» افلاطون گفت: «تو هیچ نکردی؛ ولی برای من مصیبتی از این سخت تر نیست که نادانی، مرا بستاید و کار من در نظر او پسندیده آید. نمی دانم چه کار ابلهانه و جاهلانه ای کرده ام که چنین خوشایند او بوده. تا حدی که مرا دعا گوید و بزرگوار بنامد. ای کاش می دانستم چه گفته ام یا چه کرده ام که از آن توبه کنم. غم و دلتنگی من از آن است که هنوز جاهلم؛ چرا که ستوده جاهلان، جاهلان باشند.» روزی محمد بن زکریای رازی با تعدای از شاگردان خود از راهی می گذشت. دیوانه ای جلو رفت و مانع حرکت آنها شد. او به هیچ کس جز زکریا نگاه نکرد. به زکریا خیره شده و به او خندید. زکریا به خانه آمد و گفت تا برایش جوشانده گیاه افتیمون آماده کنند. وقتی جوشانده را خورد، شاگردانش پرسیدند: «برای چه این جوشانده را خوردی؟» گفت: «اگر آن دیوانه، نشانی از سودای خویش در وجود من نمی دید، و شباهتی بین من و خود نمی یافت، چنین به من خیره نمی شد و نمی خندید. چرا که از قدیم گفته اند: «هر پرنده ای با همجنس خود پرواز کند.» چنین حکایت کنند که شمس المعالی مردی سختگیر و بی رحم بود. هیچ گناهکاری را عفو نمی کرد و از قتل و کشتار روگردان نبود. تا جایی که لشکریان وی چنان از او کینه به دل گرفتند که نزد فلک المعالی پسر شمس المعالی آمدند و گفتند: «اگر با ما یکی نشوی و ما را همراهی نکنی، این مملکت را به بیگانگان دهیم.» فلک المعالی پدر خویش را دستگیر کرد، او را به بندکشید و سوار بر تخت روانی که نگهبانان بسیار از آن مراقبت می کردند، به قلعه چناشک فرستاد. در میان نگهبانان شمس المعالی، مردی بود به نام عبدالله جمازه بان. همین طور که در راه می رفتند، شمس المعالی رو به عبدالله کرد و گفت: «عبدالله، آیا تو می دانی که مسبب این کار که بود و چطور شد که ما به مصیبتی به این بزرگی گرفتار شدیم؟» عبدالله گفت: «این کار فلان و فلان سپاه سالار است.» او پنج نفر را نام برد که: «آنان لشکریان را فریب دادند و من مردم را سوگند دادم و کار را به این جا رساندم؛ ولی تو آن را از من و از این پنج کس مبین. از خود بین که فرمان قتل بسیاری از مردم را صادر کردی.» شمس المعالی گفت: «نه، اشتباه می کنی! مصیبت من از زنده هاست؛ نه آنان که مرده اند؛ چرا که اگر فرمان قتل این پنج سپه سالار را می دادم، کار به اینجا نمی رسید. شش فرمان قتل دیگر نیز باید صادر می شد تا خود از این بلا به سلامت می ماندم.» ...    

 

 

فهرست


مقدمه سقراط می گوید متوکل افلاطون زکریای رازی خسرو انوشیروان امیر ابوالسوار این همه نعمت شاه از بهر چه می خوری؟ خواب بد خیاط کجاست؟ به رایگان به تو ببخشند! چگونه راضی شوم اسب پیر بخرم؟ تارمو در لقمه انوشیروان پندهای انوشیروان به دانش خویش مغرور نشو یا این مال بده یا به زندان برو حق مهمان بزرگی است شمس المعالی شهربانو گرمابه گشتاسب پوست خربزه سیده ابوالعباس رویانی یک قیراط زر مرد گله دار فضلون پادشاه گنجه مشاوری داشت اینک خواهم آمد با دوهزار فیل امیر خراسان الکاتب ربیع بن المطهر القصری پادشاهی از شاهان پارس رمز و نشان این سزای کسی است که به فرمان شاه عمل ... سلطان محمود غزنوی اسکندر مقدونی دوصوفی در سبد پسر توانگر حلوا بود و در سبد پسر فقیر نانی خشک بگویید که جوانمردی چیست؟ فهرست اعلام

 

 

 

  • قصه های خواندنی
  • تازه هایی از ادبیات کهن ایران
  • بازنویس: مرجان کشاورزی آزاد
  • تصویرگر: رامین مشرفی
  • انتشارات: پیدایش

 

 



ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب قابوس نامه عنصرالمعالی (قصه های خواندنی)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل