کتاب فلیکس به گذشته سفر می کند

کتاب فیلکس به گذشته سفر می کند، نوشته ی آنت لنگن و ترجمه ی محبوبه نجف خانی، از سوی انتشارات زعفران به چاپ رسیده است.

سوفی دختر بچه ای بامزه و ماجراجویی است که با خرگوش کوچولوی پولیشی اش، هر بار ماجرای جالبی را به تصویر می کشند. این بار سوفی و هم کلاسی هایش به موزه می روند. در آن جا اتفاق جالبی می افتد. فلیکس، خرگوش عروسکی ناز بامزه ی سوفی، یک دفعه غیبش می زند، سوفی همه جا را می گردد، اما اثری از او پیدا نمی کند. چند روز بعد، نامه ای از فلیکس به دست سوفی می رسد، نامه از دوران سنگی است. روزهای بعد، نامه های دیگری از دوران یونان باستان، وایکینگ ها، قرون وسطا، خاور دور و سرزمین سرخپوست های آمریکایی می فرستد. با دریافت این نامه ها او در می یابد که فلیکس به سفری در زمان رفته است. در نامه ها، اطلاعات زیادی درباره ی دوره های مختلف تاریخی به سوفی می دهد... متن کامل این داستان زیبا در کتاب فلیکس به گذشته سفر می کند موجود می باشد. شما می توانید با تهیه آن برای کودک خود، علاوه بر کتابی جذاب و هیجان انگیز، نکات فراوانی در مورد دوره های مختلف تاریخی به او بیاموزید. «فلیکس به گذشته سفر می کند» با طراحی فوق العاده جالب برای کودکان و نوجوانان تالیف شده است، علاوه بر داستان زیبا، پاکت نامه های رنگی در بعضی صفحات کتاب قرار داده شده و نامه های فلیکس برای سوفی در آن ها قرار دارند، باز کردن پاکت ها و خواندن نامه ها، برای بچه ها بسیار هیجان انگیز و جالب است. جلد سخت، صفحات مصور و وجود پاکت نامه ها بر جذابیت کتاب افزوده است.

 

برشی از متن کتاب

دل سوفی هری پایین می ریزد. فلیکس هیچ وقت این قدر از خانه دور نشده بود! حالا چه طوری می تواند کمکش کند؟ سوفی گیج و سردرگم به نامه نگاه می کند. بیچاره فلیکس ممکن است در دوران سنگی یخ  بزند - یا حتی از گرسنگی بمیرد. شاید در آن زمان حتی هویج هم نبوده و فلیکس هویج خیلی دوست دارد. سوفی با غصه توی خانه راه می رود و فکر می کند. بابا از سوفی می پرسد: «فلیکس توی نامه چی نوشته؟» سوفی بدون این که چیزی بگوید نامه را به دست  بابا می دهد. بابا نامه را می خواند و می گوید: «باز هم جای شکرش باقی است.» سوفی بیشتر نگران می شود و می پرسد: «بابا، دوران سنگی دقیقا کی بوده؟ هزار سال پیش بوده؟» بابا می گوید: «نه، از دوره ی غارنشینی، 15000 می گذرد.» سوفی با خودش فکر می کند که چه زمان دور و درازی! حالا فلیکس چگونه می تواند به خانه برگردد. سوفی نامه را تمام می کند، نمی تواند دوباره آن را بخواند، چون قرار است امشب پیش مادربزرگ بماند. او فوری وسایلش را توی کیف کوله می گذارد و نامه ی فلیکس را هم توی جیبش جا می دهد. بعد، سوار دوچرخه اش می شود و به خانه ی مادربزرگ می رود. وقتی به آن جا می رسد از خستگی نفس نفس می زند. مامان بزرگ به سوفی بستنی و بیسکویت می دهد. بعد، نامه ی فلیکس را می خواند. سوفی می پرسد: «به نظرتان، فلیکس این چیزها را درباره ی المپیک از خودش درنیاورده؟» و به مامان بزرگ نگاه می کند. مامان بزرگ می گوید: «نه، اصلا. فلیکس کاملا درست می گوید.» و از جا بلند می شود و به سراغ کتاب هایش می رود و با یک کتاب کلفت برمی گردد و می گوید: «یونانی ها این مسابقه ها را به افتخار زئوس، پدر اییزدانشان ترتیب می دادند. اسم بازیی که فلیکس برایت نوشته، برتاپ دیسک  است!»    

• نویسنده: آنت لنگن
• تصویرگر: کنستانزا دروپ
• مترجم: محبوبه نجف خانی
• انتشارات: زعفران