کتاب فعل بی‌وفایی اثر لنا اندرشون

بخشی از کتاب فعل بی‌وفایی

سه روز گذشت‌، سه روز که بیرون، برف و گل و شل بود و درون افسردگی و دل مردگی. استر می نشست پای کتاب گوتلوب فرگه، اما دست و دلش به کار نمی رفت. عصر چهارشنبه، با یکی از آشنایانش به سینما رفت. به ندرت همدیگر را می دیدند اما استر هنوز درباره ی الاف حرف می زد و عمده ی تمرکزش روی نگرانی فرساینده اش بابت این بود که به نظر نمی آمد الاف آن قدرها هم  نسبت به آخر هفته ای که با هم گذرانده بودند بی خیال بوده باشد. آشنا حرف های او را شنید و خیلی سریع مشکل را شناسایی کرد. الاف صرفا به دنبال یک نزدیکی گذرا و غیرجدی بوده و بهتر است استر رهایش کند. این تحلیل به نظر استر سطحی و کم مایه و اشتباه بود، چون از قضا راضی کردن الاف به رابطه ی فیزیکی سخت ترین بخش ماجرا بود. استر موضوع بحث را عوض کرد و در مقابل تمایلش به ارائه ی ادله و برهان مقاومت کرد.

فیلمی که دیدند تماشاخانه ی بزرگ خیابان اسویاوگن نمایش داده می شد و در مورد زنی بود که دل باخته ی یکی از افسران اشتازی می شود، افسری که از کارش راضی نیست اما در سازمان گیر افتاده و با حس تنفری که نسبت بخ خود دارد در جدال است. در طول فیلم استر چند مرتبه گوشی تلفنش را آهسته از کیفش بیرون آورد و با نور صفحه اش فضای سالن را روشن کرد. سومین دفعه که این کار را کرد الاف تماس گرفته بود. استر دلش می خواست بلافاصله سالن را ترک کند، وسط فیلم بدود به سوی الاف و خودش را توی  آغوش او بیندازد. اما در میانه ی یک ردیف صندلی گیر کرده بود و، از آن گذشته، آشنایش را چه کار می کرد؟

بعد از پایان فیلم، مخفیانه به پیام الاف گوش داد، هنگامی که مطمئن بود آشنایش در دستشویی است، چون پیام سرزنش آمیزی را که در گفته های او نهفته بود به روشنی درک کرده بود، درست مثل اینکه صادقانه آن را به زبان آورده باشد.

کتاب فعل بی‌وفایی به قلم لنا اندرشون و ترجمه‌ی نیلوفر خوش زبان در نشر نون به چاپ رسیده است.

• نویسنده: لنا اندرشون
• مترجم: نیلوفر خوش زبان
• انتشارات: نون