loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب فرشتگان و شیاطین | دن براون

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

درباره‌ی کتاب فرشتگان و شیاطین

کتاب فرشتگان و شیاطین اثر دن براون و با ترجمه‌ی حسین شهرابی، داستانی اسرارآمیز و معماگونه است و قصه‌ای پرماجرا از کتاب های داستان و رمان‌ خارجی را در اختیار مخاطب قرار می‌دهد.

شخصیت اصلی داستان، "رابرت لنگدان" نام دارد. او مردی چهل‌وپنج ساله است که به تنهایی درون خانه‌ی ویکتوریایی خود، واقع در ماساچوست روزگار می‌گذراند. لنگدان به عنوان استاد نمادشناسی مذهبی، در دانشگاه هاروارد تدریس می‌کند. وی سه کتاب نیز در رشته‌ی تخصصی خود به نگارش درآورده است. نام یکی از این کتاب‌ها "هنر ایلومیناتی" می‌باشد؛ اثری که در آینده‌ای نه چندان دور، موجب ورود او، به ماجرایی پرکشش می‌شود.

اصل داستان از جایی آغاز می‌گردد که لنگدان در نتیجه‌ی یک تماس تلفنی نابه‌هنگام از خواب شبانه بیدار می‌شود. تلفنی از جانب "ماکسیمیلیان کوهلر"؛ مردی که فیزیکدان ذرات بنیادی است و مسئولیت یک تاسیسات تحقیقاتی مرموز و مخفی را برعهده دارد. وی در طول تماس تلفنی، از لنگدان درخواست کمکی فوری می‌کند. اما مرد قصه در مقابل، درخواست او را رد کرده و با بدخلقی و عصبانیت تماس را قطع می‌نماید. دقایقی بعد صدای هشدار دستگاه فکس موجود در اتاق کار لنگدان به صدا درمی‌آید. وی با بی‌میلی به سمت فکس رفته و به کاغذ چاپ شده نگاه می‌کند.

کاغذ فکس، دربرگیرنده‌ی تصویری از جسد یک مرد می‌باشد که واژه‌ای مرموز تحت عنوان ایلومیناتی، بر روی سینه‌اش حک شده است. واژه‌ای کاملا آشنا برای لنگدان که پیش‌تر مطالب قابل توجهی را درباره‌ی آن به چاپ رسانده است. همین موضوع او را برای همکاری با کوهلر متقاعد ساخته و داستانی مهیج را در اختیار خواننده قرار می‌دهد.


بخشی از کتاب فرشتگان و شیاطین

لنگدان اولین کسی بود که به دخترک رسید.

نوجوان هراسان خشکش زده بود و به پایه‌ی مسله اشاره می‌کرد؛ مرد مست سالخورده و ژنده‌پوشی روی پله‌های مسله ولو شده بود. وضع افتضاحی داشت... انگار یکی از بی‌خانمان‌های بی‌شمار رم بود. موهای جوگندمی‌اش به شکل رشته‌هایی چرب و چرک روی صورتش ریخته بود و تمام بدنش را لای پارچه‌هایی کثیف پوشانده بود. دخترک که عقب‌عقب می‌رفت و وسط جمعیت گم می‌شد کماکان جیغ می‌کشید.

لنگدان وقتی به طرف مرد زمین‌گیر می‌رفت وحشتی ناگهانی در وجودش پدید آمد. لکه‌ای تیره روی رخت‌های ژنده‌ی مرد شکل می‌گرفت که هر لحظه بزرگ‌تر می‌شد. خون تازه‌ی جاری.

سپس انگار اتفاقات بسیاری همزمان رخ دادند.

پیرمرد انگار از وسط بدنش مچاله شد و رو به جلو افتاد. لنگدان به طرفش پرید، اما خیلی دیر جنبید. از بالای پله‌ها تلوتلو خورد و با صورت روی سنگفرش افتاد. بی‌حرکت.

لنگدان روی زانوهایش نشست. ویتوریا هم کنارش آمد. مردم کم‌کم جمع می‌شدند.

ویتوریا از پشت انگشت‌هایش را روی گلوی مرد گذاشت. گفت: «نبض می‌زنه هنوز. بچرخونش.»

لنگدان مشغول شد. شانه‌های مرد را گرفت و بدنش را چرخاند. این کار را که کرد، پارچه‌های شل روی او طوری کنار رفتند که انگار پوست مرده‌اش بودند. مرد به پشت افتاد. درست وسط سینه‌ی برهنه‌اش یک تکه‌ی بزرگ گوشت سوخته بود.

ویتوریا حیرت‌زده خودش را عقب کشید.

لنگدان نمی‌توانست تکان بخورد و دچار حسی میان دل‌آشوبه و حیرت شده بود. نماد روی سینه‌ی مرد سادگی هراس‌انگیزی داشت.

ویتوریا به زور گفت: «هوا ... خودشه...»

افراد گارد سوییسی ناگهان ظاهر شدند و دستورات‌شان را بر سر همدیگر فریاد کشیدند و به دنبال قاتل حشاشی رفتند.

جایی در همان نزدیکی، توریستی تعریف می‌کرد که مرد سیه‌چرده‌ای مشغول کمک به این مرد بیچاره‌ی بی‌خانمان بوده و او را از میدان می‌گذرانده... حتا قبل از آنکه برود و در میان جمعیت ناپدید شود کمی کنار این بیچاره نشست.

ویتوریا مابقی پارچه‌ها را تا روی شکم مرد درید. دو زخم عمیق در دو طرف داغ، درست زیر قفسه‌ی سینه‌اش بود. سر مرد را به عقب داد و مشغول تنفس دهان به دهان شد. لنگدان به هیچ‌وجه توقع اتفاق بعد از آن را نداشت. وقتی ویتوریا نفسش را بیرون داد.


دن براون


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب فرشتگان و شیاطین | دن براون" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل