کتاب فرانکلین می گوید دوستت دارم | انتشارات فنی ایران

کتاب فرانکلین می گوید دوستت دارم نوشته ی پالت بورژوا و ترجمه ی گلرنگ درویشیان کرمانشاهی با تصویرگری برندا کلارک توسط انتشارات فنی ایران به چاپ رسیده است.

این کتاب داستان روز تولد مادر فرانکلین و انتخاب یک هدیه ی مناسب برای روز تولد مادرش می باشد. " او مادرش را خیلی دوست دارد و تصمیم گرفته امسال برای روز تولدش هدیه ای بگیرد که بتواند علاقه ی زیاد او را به مادرش نشان دهد. اما از آن جایی که در شهر همه چیز خیلی گران بود او تصمیم گرفت با کمک گرفتن و راهنمایی دوستان خود هدیه ای مناسب برای مادرش درست کند. تا از این طریق علاقه ی خود را به او بیان کرده باشد. اما این کار بدون دردسر و مشکل نیست...

شخصیت اصلی این مجموعه لاک پشت کوچولویی است به نام " فرانکلین " که با مسائل، دردسرها و دغدغه هایی رو به رو می شود که ممکن است برای هر کدام از کودکان نیز اتفاق بیفتد. کودک شما با مطالعه ی داستان های " فرانکلین " با مشکلات او آشنا و با آن همراه می شود و در پایان هر داستان آموخته که در شرایط مختلف چگونه بر مشکلات خود غلبه کند و تصمیم درست را بگیرد. مجموعه داستان های این کتاب به 38 زبان ترجمه شده و دارنده ی لوح سپاس از ششمین جشنواره ی کتاب های آموزشی رشد می باشد. نکات آموزنده ی این کتاب در قالب متن داستان پنهان شده و ظاهر نصیحت گونه و کسالت آور به خود نگرفته است و جنبه ی شاد و سرگرم کننده دارد.از دیگر جلد های دیگر این مجموعه می توان به: فرانکلین نا مرتب است، فرانکلین در صحنه، پتوی فرانکلین، فرانکلین به مدرسه می رود، عجله کن فرانکلین، فرانکلین دروغ می گوید، فرانکلین فوتبال بازی می کند، دوست جدید فرانکلین، فرانکلین یک دوربین عکاسی پیدا می کند و ... را نام برد.

برشی از متن کتاب

امسال فرانکلین می خواست برای تولد مادرش یک هدیه ی خوب بخرد. پس قلکش را خالی کرد و به شهر رفت. فرانکلین به تمام فروشگاه ها سر زد. ولی همه چیز گران بود. با تعجب به خودش گفت: چه طور بدون یک هدیه ی خوب می توانم به مادرم نشان دهم که چقدر دوستش دارم؟ فرانکلین برای کمک گرفتن از دیگران راه افتاد. از میان یک مزرعه و از روی یک پل گذشت و به خانه ی خرس رسید. فرانکلین از خرس پرسید: چه طور بدون یک هدیه ی خوب می توانم به مادرم نشان دهم که چقدر دوستش دارم؟ خرس گفت: من همیشه صبحانه ی مادرم را آماده می کنم و توی تختش می برم. ولی مادر فرانکلین به او گفته بود دوست ندارد خرده ی نان توی تخت خوابش بریزد. فرانکلین از مزرعه ی تمشک گذشت و به خانه ی حلزون رسید. فرانکلین از حلزون پرسید: چه طور بدون یک هدیه ی خوب می توانم به مادرم نشان دهم که چقدر دوستش دارم؟ حلزون گفت: من همیشه برای مادرم گل می چینم. ولی فرانکلین همین دیروز یک دسته گل قاصدک به مادرش داده بود. فرانکلین از میان علفزار گذشت و به خانه ی سگ آبی رسید. فرانکلین پرسید: سگ آبی، چه طور بدون یک هدیه ی خوب می توانم به مادرم نشان دهم که چقدر دوستش دارم؟ سگ آبی گفت: من همیشه برای مادرم یک نقاشی قشنگ می کشم و همراه با گل و بغ و بو به او می دهم. فرانکلین پرسید: بغ و بو دیگر چیست؟ سگ آبی گفت: بغلش می کنم و می بوسمش. ولی فرانکلین همیشه وقتی که از مدرسه بر می گشت مادرش را بغل می کرد و شب ها قبل از خواب او را می بوسید...

• کتاب های نردبان
• نویسنده: پولت بورژوا
• مترجم: گلرنگ درویشیان کرمانشاهی
• تصویرگر: برندا کلارک
• انتشارات: فنی ایران