کتاب فرانکلین فراموش می کند | انتشارات فنی ایران

کتاب فرانکلین فراموش می کند، اثر پولت بورژوا و برندا کلارک و ترجمه ی سارا وطن آبادی از انتشارات فنی ایران به چاپ رسیده است.

این اثر از جمله کتاب های آموزش مهارت های زندگی برای کودکان است که به موضوعات مسئولیت پذیری و راستگویی می پردازد. فرانکلین لاک پشتی است که بسیاری از کارهای شخصی اش را خودش انجام می دهد، مثلاً به ماهی اش غذا می دهد و اتاقش را هفته ای یکبار تمیز می کند و به پدر و مادرش در جارو کردن برگ های پاییزی و پارو کردن برف های زمستان کمک می کند. او مشارکت کردن در کارهای خانه را دوست دارد، چون این کارها باعث می شود احساس بزرگی کند و حس اعتماد به نفس بیشتری به دست آورد. یک روز فرانکلین متوجه می شود که همسایه شان آقای موش کور قصد دارد به مسافرت برود و باید کسی را پیدا کند تا در نبود او به کارهای منزلش مانند آب دادن به باغچه، برداشتن نامه ها از صندوق پست و پر کردن ظرف آب پرنده ها رسیدگی کند. او قبول می کند این کارها را هر روز برای آقای موش کور انجام دهد. روز بعد او به خانه ی موش کور می رود و نامه ها را از صندوق بر می دارد و ظرف آب پرنده ها را پر می کند اما زمانی که می خواهد به باغچه آب دهد، دوستانش خرسی و سگ آبی از راه می رسند و از فرانکلین می خواهند که با آن ها بادبادک بازی کند. او قبول می کند با آن ها بازی کند و در فرصت دیگری به گل ها و گیاهان آب دهد، اما تا شب فراموش می کند که باید این کارها را انجام دهد و فردا صبح هم که آسمان را ابری می بیند با خودش می گوید باران به جای من به باغچه آب می دهد و باز هم برای آب دادن باغچه به منزل آقای موش کور نمی رود و ... . تصاویر کتاب را سین جفری به تصویر کشیده و این اثر برای گروه سنی ب مناسب است.

 

برشی از متن کتاب

فرانکلین هر روز به ماهی اش غذا می داد و اتاقش را هفته ای یک بار تمیز می کرد. به به پدر و مادرش در جارو کردن برگ های پاییزی و پارو کردن برف های زمستان کمک می کرد. فرانکلین دوست داشت در کارهای خانه کمک کند، که این کار باعث می شد احساس کند بزرگ شده است. یک روز که فرانکلین و دوستانش داشتند چرخ دستی شان را نقاشی می کردند. آقای موش کور آمد و حسابی از کار شان تعریف کرد. بعد هم گفت: «چرخ تان فقط یک بوق کم دارد. شاید بتوانم در سفرهایم یک بوق عالی برایتان پیدا کنم.» فرانکلین پرسید: «می روید سفر؟» آقای موش کور گفت: «فقط برای چهار روز. اما اول باید کسی را پیدا کنم که وقتی نیستم چند تا از کارهای خانه ام را انجام بدهد.» فرانکلین با اشتیاق گفت: «آقای موش کور، من می توانم کارهای خانه تان را انجام بدهم.» آقای موش کور جواب داد: «ممنونم، فرانکلین. اما این مسئولیت بزرگی است. فکر کنم باید کسی را پیدا کنم که کمی بزرگتر باشد.» فرانکلین با اصرار گفت: «اما من خیلی بزرگ تر از قبل هستم و خیلی از کارهای خانه مان را من انجام می دهم.» آقای موش کور متفکرانه به فرانکلین نگاه کرد و گفت: «باشد. تو قبول شدی.» فرانکلین با افتخار لبخند زد. آن روز بعد از ظهر، فرانکلین به خانه آقای موش کور رفت تا ببیند چه کارهایی را باید انجام بدهد. او باید سه کار را به خاطر می سپرد؛ برداشتن نامه ها از صندوق پست، پر کردن ظرف آب پرنده ها و آب دادن به باغچه. آقای موش کود به فرانکلین یادآوری کرد: «یادت نره! هر روز.» فرانکلین سرش را تکان داد و گفت: «یادم هست.» صبح روز بعد، فراتکلین نامه های آقای موش کور را برداشت و ظرف آب پرنده ها را پر کرد. بعد همین که خواست باغچه را آب بدهد، خرس و سگ آبی از راه رسیدند. خرس پرسید: «می آیی با هم بادبادک بازی کنیم؟» فرانکلین جواب داد: «نمی توانم. باید به گل ها آب بدهم.» سگ آبی گفت: «نمی‌توانی بعداً این کار را بکنی؟» فرانکلین کمی فکر کرد و گفت: «باشد، بعد از ظهر این کار را می کنم.» و دوید طرف خانه تا بادبادکش را بردارد.      

• از سری کتاب های نردبان
• نویسنده: پولت بورژوا - برندا کلارک
• مترجم: سارا وطن آبادی
• انتشارات: فنی ایران