loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب فاطمیون - شهید ابراهیم هادی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب فاطمیون (چهل حکایت و خاطرات شنیدنی از شهدای لشکر فاطمیون) کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی در انتشارات شهید ابراهیم هادی به چاپ رسیده است.

این کتاب در بردارنده ی "چهل حکایت و خاطرات شنیدنی از شهدای لشکر فاطمیون" می باشد که "گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی" آن ها را جمع آوری کرده و به عنوان یک کتاب مستقل به چاپ رسانده است. فاطمیون تعدادی از نیروهای فعال شیعه و مبارز افغانستانی هستند که پیرو امام خمینی بوده و برای دفاع از حرم حضرت زینب و حضرت رقیه و برای مقابله با تروریست های داعش در سوریه لشکر تشکیل دادند. این لشکر که در حال حاضر تعداد نیروهای آن به بیش از بیست هزار نفر می رسد، تاکنون شهدای زیادی را در راه دفاع از حرم حضرت زینب داشته است و کتاب حاضر قصد دارد تا بخشی از خاطرات این شهدا را برای علاقه مندان به روایت کند. از این رو "فاطمیون" را می توان کتابی سرشار از درس های زندگی دانست که فداکاری ها، مهربانی ها و از خود گذشتگی های رزمندگان را بیان می دارد؛ رزمندگانی که جان شان را کف دست شان گرفتند و برای دفاع از اسلام در مقابل گروهک تروریستی و ظالم داعش ایستادند و بسیاری از آن ها در این راه به شهادت رسیدند. شهیدانی که خط به خط خاطرات شان می تواند دنیایی از بندگی و ایثار را به همه ی مردم دنیا نمایش دهد.


فهرست


  1. بانوی بی نشان / حبیبه خدا در کلام امام خوبی ها / ابوحامد
  2. بانوی بی نشان / بوی بهشت / ابوهادی
  3. بانوی بی نشان / ورود به دنیا / فاتح دلها
  4. بانوی بی نشان / علت نامیدن فاطمه / استاد روحانی
  5. بانوی بی نشان / حضور در عرصه ها / سید ابراهیم
  6. بانوی بی نشان / ازدواج / سوخته
  7. بانوی بی نشان / خواستگاری / آن یک شهید
  8. بانوی بی نشان / پیمان زندگی / تنها پسر
  9. بانوی بی نشان / همتا / حجت
  10. بانوی بی نشان / منزل فاطمه / ذوالفقار
  11. بانوی بی نشان / سنگر آرامش / زینبیون
  12. بانوی بی نشان / همراهی / بی قرار
  13. بانوی بی نشان / سازگاری / ابوسجاد
  14. بانوی بی نشان / روش عملی در زندگی / فرزندان روح الله
  15. بانوی بی نشان / تربیت / گمنام
  16. بانوی بی نشان / درس بندگی / پذیرفته
  17. بانوی بی نشان / درس زندگی سازی / خانواده شهید
  18. بانوی بی نشان / عبادت فاطمه / دو برادر
  19. بانوی بی نشان / اهمیت نماز / غریب
  20. بانوی بی نشان / تسبیحات / وعده
  21. بانوی بی نشان / افطار / خاطرات
  22. بانوی بی نشان / گردنبند با برکت / خانواده شهادت
  23. بانوی بی نشان / ایثار فاطمه / برادر
  24. بانوی بی نشان / ماجرای انار / وصیت نامه
  25. بانوی بی نشان / بخشش در شب عروسی / این مادر، آن پسر
  26. بانوی بی نشان / طعام / فرزندان پدر ندیده
  27. بانوی بی نشان / آخرین روزهای پیامبر / دیدار یار
  28. بانوی بی نشان / خبر از آینده / شیخ
  29. بانوی بی نشان / اصحاب کسا / شهید زنده
  30. بانوی بی نشان / دو دریا / دیده بان
  31. بانوی بی نشان / مصحف / جانباز
  32. بانوی بی نشان / تفسیر آیات / دیدار
  33. بانوی بی نشان / بهشت و شفاعت / پدر و مادر
  34. بانوی بی نشان / امیدواری / گزارش
  35. بانوی بی نشان / هدیه به زهرا / علی اصغر
  36. بانوی بی نشان / غصب فدک / نماز
  37. بانوی بی نشان / مظلومیت / کرامت
  38. بانوی بی نشان / وصال محبوب / مزار
  39. بانوی بی نشان / وداع / اخراجی
  40. بانوی بی نشان / در کلام فرزند / سید حکیم

برشی از متن کتاب


حاج آقا قبل از آخرین اعزام به سوریه کلیپی دارد که در حوزه علمیه از ایشان گرفته اند و همان جا اشاره مستقیم به این بحث می ‌کند که مجاهدتی که در سوریه انجام می ‌شود کوچک است. کار اصلی در مملکت خودمان است چون چشم مسلمانان جهان به ایران است. به برخی متقاضیان اعزام به سوریه می گفت: این جا بمانید و کار فرهنگی کنید. همیشه می گفت اصل مطلب مبارزه با اسرائیل است. تاکید روی صحبت‌های مقام معظم رهبری داشتند و می گفتند اسرائیل غده سرطانی است. در جبهه صرفاً به خاطر کارهای تبلیغاتی می‌رفت. اتفاقاً از هم رزمانش سوال کردم که ما می ‌دانستیم حاج آقا در جبهه برای کار تبلیغی آمده اما چه شد که از میدان جنگ سر درآورد؟ هم رزمش این طور پاسخ داد: مبلغی که همراه نیروهاست، تنها در پشت خط نمی ‌ماند. روحانی گردان به جز تبلیغ و پاسخگویی به مسائل شرعی، باید با نیروها به جلو برود و این برای بچه ها روحیه است. جایی از جنگ می رسد که خوف و ترس همه را فرا می گیرد تنها کسی که می‌تواند روحیه دهد همین روحانی است. اگر او جلو نباشد بچه ها می ترسند و جنگ می خوابد. نیروها وقتی ببینند روحانی به مسائل دینی اهمیت می ‌دهد و در جنگ و اوج تیر و ترکش جلو می ایستد روحیه می گیرند. حاج آقا حتی در وسط جنگ هم با نیروها شوخی می کرد تا روحیه بدهد. یکی از هم رزمانش تعریف می‌کند: اطراف خانه ای نیمه کاره که روی تپه بود، نیروهای داعش پناه گرفته بودند. دستور رسیده بود که باید تپه آزاد شود، آتش سنگین بود و نیروها بریده بودند. یک ‌لحظه دیدم حاج آقا با این وضع به پشت بام ساختمان نیمه کاره رفت و با وجودی که هر لحظه امکان داشت تک تیراندازها او را هدف قرار دهند شروع کرد به اذان گفتن! برای لحظه ‌ای آتش قطع شد. اذان که تمام شد دوباره شروع کردن به آتش ریختن. حاج آقا شروع کرد به تکبیر گفتن. بچه ها روحیه گرفتند و جلو آمدند و تپه آزاد شد. مادر شهید در سری اول و دوم مخالفت هایی برای رفتن حاج آقا داشت.  ولی بار آخر که حاج آقا می خواست به جبهه برود، من به خانه مادر رفته بودم. حاج آقا شوخی می ‌کرد و... بعد گفت: مادر، من قراره اگر اجازه دهید به سوریه بروم، مادر خیلی محکم گفت: ایرادی ندارد از همسرت اجازه بگیر و برو. همه تعجب کردند که چه اتفاقی افتاده؟! هر بار ایشان اعزام داشت مادر مخالفت می کرد و حالا... مادر گفت: چند شب پیش خواب دیدم، برای همین خیالم راحت است. حاج آقا هم گوش هایش را تیز کرد تا حرف مادر را بشنود. مادر ادامه داد: خواب دیدم در جمعی از خانم‌ها نشسته ایم که عمه سادات حضرت زینب علیه السلام هم حضور داشتند. در آن جمع من را به حضرت زینب علیه السلام نشان دادند و گفتند این خواهرتان است. حضرت زینب علیه السلام گفت: اگر این خواهرم است چرا بی تابی می کند که پسرش آمده از حرم من دفاع کند؟

(چهل حکایت و خاطرات شنیدنی از شهدای لشکر فاطمیون) انتشارات: شهید ابراهیم هادی  


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب فاطمیون - شهید ابراهیم هادی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل