loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب فابل های توفیق - عباس توفیق

5 / 1
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب فابل های توفیق نوشته ی عباس توفیق توسط انتشارات مروارید به چاپ رسیده است.

این کتاب مجموعه ای از فابل های جذاب است که "دکتر عباس توفیق" پس از توقیف همیشگی روزنامه ی توفیق در چهل و پنج سال قبل، تصمیم گرفت روزنامه نگاری را برای همیشه کنار بگذارد و به نوشتن چیزی بپردازد که برای همیشه ماندگار باشد. او به نوشتن فابل روی آورد و بر آن شد تا فابل هایش را بر اساس مسائل و مشکلات همیشگی بشر در طول تاریخ تنظیم کند. فابل، یکی از ژانرهای ادبیات است که زیر پوشش تفریح و سرگرمی، از عیوب مختلف و ضعف های انسانی، انتقاد به عمل می آورد. نگارنده ی فابل، با مسخره کردن زیرکانه ی نامردی ها، تزویرها، ستمگری ها، زورگویی ها، خودفریبی ها و هر گونه کار نادرستی که انسان ها به انجام آن ها روی می آورند، حکایت ها و قصه های ساده ای را خلق می کند که می تواند موجب درس عبرت همه ی انسان ها شود. البته فابل انواع گوناگونی دارد و معروف ترین فابل هایی که ایرانی ها، به خوبی آن را می شناسند، فابل های "کلیه و دمنه" است. کتاب حاضر، فابلِ ابداعی "دکتر توفیق" می باشد و هم چون دیگر کسانی که وقتی چیزی را اختراع یا کشف می کنند نام خود را بر آن می گذارند، او هم حکایت های کوتاه این کتاب را با نام "فابل های توفیق" به چاپ رسانده است. این نویسنده ی خلاق در فابل های پیش رو کوشیده است علاوه بر بیان حکایت های زیبا و پرمحتوا، به آموزش تجارب زندگی از طریق نمایش کاستی ها نیز بپردازد.


فهرست


  • پیش گفتار
  • البته به تشخیص
  • گفتاری دیگر درباره فابل
  • فابل های اوریژینال توفیق
  • نتیجه اخلاقی
  • پس این ها کجا بودند
  • چه کسی مغز خر خورده بود؟
  • اولی و دومی
  • روخانه و دریاچه
  • دانه ی ترسو
  • صدف و مرغ
  • پادشاهی که روانشناس اجتماعی بود
  • چرا ماهی ها لال شدند ؟
  • پرنده و قفس
  • مرغ مینا و سگ ولگرد
  • رودخانه و صخره
  • سنگ صبور
  • مسی که دلش می خواست طلا باشه
  • دلیل بزرگی
  • دموکراسی گرگ ها
  • گربه و بچه اش
  • دانه های برف
  • در کجا حق با قوی است؟
  • ارزش یک ساعت فکر کردن
  • لباس زرین
  • گوساله ای که خیلی سرش بزرگ شد
  • کلاغ ... و بلبل
  • قانون گذاران ... و قانون پذیران
  • خاک را چه کار باید کرد؟
  • گربه های درویش صفت
  • نخستین حرف نشنو
  • از چاله به چاه
  • یکی بود، یکی نبود غیر از خدا هیچکی نبود
  • دریا ... و کوه
  • عجب دنیای عجیبی است
  • آگاهی دهندگان ناشی
  • باد و کوه
  • بچه پرروها
  • سوزنی که ترقی کرد
  • آدم و حوا کجایی بودند؟
  • خوش خدمتان
  • رودخانه ی حقیقت
  • مداد و مداد تراش
  • قصه صفر و بی نهایت
  • قدرت مار در کجاست؟
  • از تولید به مصرف
  • مترسک ... و کلاغ ها
  • چشم ها
  • ملا، داروغه، گدا و دزد
  • لوکوموتیو متظاهر
  • چوپان پیر و پسر هایش
  • صداقت
  • نیمکت ها
  • باغ گل کاغذی
  • روابط دولت - ملت
  • مشتری و خیاطه
  • آینه ها
  • رودخانه ی پیر و جویبار جوان
  • مناظره ی بوته ی تیغ و درخت میوه ی سایه افکن
  • آ ی باکلاه و ا بی کلاه
  • لیوان ها
  • قضیه حمار
  • چرخ ، فلک و روزگار
  • گربه ی با خدا
  • فراق ابدی
  • مناظره درخت میوه ، گل سرخ و خارخاسک
  • جواب سرکاری
  • جوجه نومید
  • پادشاه کوتوله
  • الحمدلله ...!
  • جناب آقای وزیر
  • قلوه سنگ و تخته سنگ
  • راه و چاه
  • فابل هایی که ریشه در فولکلور ایران دارند
  • غم خوار محنت دیگران
  • قصه ی اخلاقی کک به تنور
  • عاقبت خدای احمق ها
  • نوکران قدرت
  • قصه زنجیر عدل انوشیروان عادل
  • رودخانه ... و سر بریده
  • داستان «بنویس ما را بکش مار»
  • آرزو
  • سفید چیست؟
  • ما اول باید چه کار کنیم؟
  • روباه و خروسه
  • اُ دیدم ... اُ دیدم
  • همکاری اجتماعی
  • قصه حاج مم تقی ... و حاج خانوم
  • قطره ی باران و دریا
  • ملا و خرش
  • عاقبت زنی که هزاران سال پیش گفت Equal right
  • چرا قورباغه ها قور قورو شدند؟
  • خر و دهقان
  • سگ ها و گرگ ها
  • رند و خدا
  • علم بهتر است یا ثروت؟
  • پینه دوز ها
  • مناظره ی کک و شپش
  • فابل هایی که ریشه در فولکلور جهان دارند
  • کفش های گلی
  • حاتم طایی ... و باران
  • سلطان جنگل کیست؟
  • قصه گنجشکه ... و دهاتیه
  • یافتیم! ... یافتیم! ...
  • انتخاب دوست
  • مسابقه دو
  • مبارزه با سیل
  • بزرگ ترین قفل ... کوچک ترین کلید
  • درخت حقیقت و بوته ی شایعه
  • خورشید برای چه بالا می آید؟
  • میسیونرها
  • چرا نوای نی سوزناک و عاشقانه شد؟
  • در اقتفای فابل های ایزوپ، لافونتن، سعدی، عبید و دیگران
  • شنیدم گوسفندی را بزرگی
  • قصه ی گرگ و بره
  • اژدهای هفت سر
  • دیگه عرضی ندارم
  • قصه لک لک و روباه
  • کلاغ اهل مطالعه
  • عمر با عزت
  • روباه عاقل
  • حاکم ... و ببر
  • قصه ی خرس و بره
  • انتقاد ... و مدح
  • قزوینی در نبرد با شیر

برشی از متن کتاب


پادشاهی که روانشناس اجتماعی بود پادشاه عادل مهربانی بود که نه زندان داشت و نه داغ و درفش، و مملکتش را به جای تنبیه با تشویق و جایزه دادن اداره می کرد. او با همین روش تمام مشکلات مملکتش را حل کرده بود و همه چیز درست سر جایش بود. پایتخت، چهار دروازه داشت. اما چون شهر امن و امان بود و سال ها می ‌گذشت که هیچ کدام از این دروازه ‌ها بسته نشده بود، درهای عظیم و سنگین هر چهار دروازه در زمین فرو رفته بود و بسته نمی شد. گرچه لازم هم نبود که بسته شود ولی مردم دائم متلک می ‌گفتند و جک می ‌ساختند و پادشاه را مسخره می‌کردند که سال هاست نتوانسته عیب به این کوچکی را برطرف کند! پادشاه که از این بابت خیلی ناراحت بود یک روز فکری به ذهنش رسید: فردا صبح جارچی ها در تمام شهر جار زدند که ای مردم مژده... پادشاه ده تا جایزه جدید برای تان گذاشته... هر کس بتواند در هر دروازه را ببندد: صد اشرفی و هر کس بتواند در دهن مردم را ببندد که دیگر گوشه کنایه نزنند و متلک نگویند: هزار اشرفی جایزه دارد! وزیر خزانه داری که مثل همه وزرای خزانه داری آدم خسیسی بود گفت قربان، برای بستن در دروازه به آن بزرگی: صد اشرفی، برای بستن در دهان به آن کوچکی: هزار اشرفی؟... پادشاه گفت: حالا می بینی. از فردا، همه، ریز و درشت، با بیل و کلنگ و فرغون دست به کار شدند. شب نشده بود که همه دروازه ‌ها بسته شد و جایزه های شان را گرفتند... اما -  با وجود این که این عیب هم برطرف شد - هنوز که هنوز است هیچ کس نتوانسته جایزه هزار اشرفی را ببرد! از همان موقع بود که این ضرب المثل باب شد: در دروازه رو میشه بست، اما در دهن مردم را نمیشه بست! و جالب این که این ضرب المثل ورد زبان خود همان مردم متلک گو شد!   صفحه 52

نویسنده: عباس توفیق انتشارات: مروارید


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب فابل های توفیق - عباس توفیق" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل