کتاب علاءالدین و چراغ جادو (بهترین قصه های هزار و یک شب 1)

کتاب علاءالدین و چراغ جادو و 12 قصه ی دیگر از مجموعه بهترین قصه های هزار و یک شب با بازنویسی محمدرضا شمس از سوی نشر ذکر به چاپ رسیده است.

کتاب فوق 13 داستان بسیار پندآموز و جالب با عناوینی چون: علاالدین و چراغ جادو، ابوقیر و ابوصبر، آرزوهای جوان شیشه فروش، دزد جوانمرد و ... را از مجموعه ی نام آشنای قصه های هزار و یک شب برگزیده و با نثری روان برای نوجوانان و جوانان روایت می کند. در داستان اول با عنوان علاالدین و چراغ جادو می خوانیم؛ در روزگاران دور، خیاط فقیری با همسر و تنها فرزندش "علاالدین" زندگی کرده و از راه خیاطی امرار معاش می کرد. بعد از مدتی مرد به سختی بیمار شد و درگذشت. مادر ماند و علاالدین که تازه به سن نوجوانی رسیده بود. علاالدین همه ی تلاشش را می کرد تا مخارج زندگی شان را تامین کند ولی از آن جایی که هیچ حرفه ای بلد نبود، موفق نمی شد. تا این که مرد جادوگری به شهر آن ها آمد. او در کتاب های قدیمی خوانده بود که پسری به نام علاالدین در این شهر زندگی می کند که می تواند چراغ جادو را به دست آورد. مرد جادوگر با نقشه به علاالدین نزدیک شد و طوری رفتار کرد که انگار آدم ثروتمند و پولداری است. او به علاالدین گفت: اگر می خواهی مثل من پولدار شوی باید چراغ جادو را پیدا کنی و طلسمش را باطل کنی. آن دو به صحرا رفتند و جادوگر راه ورود به غاری مخفی در زیر زمین را به علاالدین نشان داد تا او برود و چراغ جادو را بیابد. علاالدین که فکر می کرد جادوگر آدم خیر خواهی است همه ی حرف هایش را مو به مو انجام داد. او بی آن که بداند چه سرنوشتی در انتظارش است درون غار رفت ...

مجموعه ی "بهترین قصه های هزار و یک شب" همان طور که از نامش پیداست شامل تعدادی کتاب است که در هر یک از آن ها چند داستان آموزنده و شیرین برای گروه سنی "ج و د" بازنویسی شده اند. داستان های هزار و یک شب مجموعه ای از افسانه های قدیمی ایرانی، داستان های کهن هندی و رویدادهای دوران خلافت عباسیان می باشد که با جذابیتی خاص هر خواننده ای را مجذوب خود می کند. مخاطب بعد از خواندن هر یک از داستان ها پی به یکی از ارزش های رفتاری و اخلاقی می برد.

فهرست

پیش گفتار علاالدین و چراغ جادو ابوقیر و ابوصبر آرزوهای جوان شیشه فروش جوان قاتل و پیرمرد مسلمان دزد جوانمرد بدور و قمرالزمان داستان اسعد و المجد پسرهای بازرگان و ارثیه حاتم طایی و خاتون چینی مرد خارکن و گوهر شب چراغ زن نیکوکار دزد و بازرگان مرد گلیم

برشی از متن کتاب

مرد فقیری که هفت پسر داشت، پس از مرگ خود، هفتصد درهم از خود باقی گذاشت که سهم هر پسر از ارثیه ای ناچیز او صد درهم شد. هر یک از پسرها سهم خود را برداشتند و به دنبال سرنوشت خویش رفتند. پنجمین برادر، مردی با آرزوهای بزرگ بود. او صد درهم خود را شیشه خرید تا بفروشد و از فروش آن سود ببرد. او شیشه ها را در طبقی بزرگ گذاشت، پای دیواری نشست و باز در رویاهای خود فرو رفت و با خود گفت: «تمام سرمایه ی من صد درهم است که همه را شیشه خریده ام. حال آن ها را می فروشم و صد درهم دیگر عایدم می شود. آن گاه همه ی دویست درهم را دوباره شیشه می خرم و به چهارصد درهم می فروشم. باز همه ی سرمایه ی خود را شیشه می خرم و دو برابر آن را به دست می آورم. به این ترتیب، می توانم ثروت زیادی به دست آورم. خانه ای زیبا بخرم و با اثاثیه زیبا و فرش های گرانبها، آن را تزیین کنم. خوردنی های لذیذ و شربت های گوارا هم می خرم و چندین خدمتکار و خدمتگزار استخدام می کنم. سپس به خواستگاری دختر زیبای وزیر می روم و مهریه ای او را هزار درهم تعیین می کنم. اگر وزیر به این مبلغ راضی نشد، با خدمتکارانم به قصرش حمله می کنم و دخترش را به زور می گیرم. برای دختر وزیر، خدمتکارهای جوان و لباس های گرانبها می خرم. روز عروسی، او را سوار بر اسبی راهوار با زین و برگی مرصع و جواهر نشان می کنم. خود نیز بر اسبی زیبا سوار می شوم و کنار او حرکت می کنم. این طوری همه ی مردم شهر به من احترام می گذارند. وزیر هم وقتی مرا در این حال ببیند، در مقابل شکوه و جلال من خم می شود و تعظیم می کند. دو خدمتکار با دو کیسه ی پر از سکه های طلا که هر کدام یک هزار سکه است، همواره با من خواهند بود. کیسه ای را به عنوان مهریه ی عروس به وزیر می دهم و کیسه ی دیگر را هم به عنوان هدیه به خود عروس می هم تا وزیر بداند که چه داماد جوانمرد و دست و دلبازی نصیب او کرده است. هدیه ای را که وزیر به من می دهد نمی پذیرم تا به او بفهمانم که مردی بلند همت هستم. با لباس های گرانبها روی کرسی می نشینم تا عروس نزد من بیاید. به او اعتنایی نخواهم کرد.    

(کتاب های قاصدک) (12 قصه ی دیگر از هزار و یک شب) بازنوشته ی: محمدرضا شمس انتشارات: ذکر