loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب عطش امریکایی - ریچارد رایت

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب عطش امریکایی اثر ریچارد رایت و ترجمه ی فرزانه طاهری توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.

کتاب "عطش امریکایی" سرگذشت زندگی شخصی نویسنده و روزگار سخت و طاقت فرسای وی را برای مخاطب روایت می کند؛ روزگاری که در آن، سیاه پوستان در سرزمین خود، همانند بیگانه ای بی ارزش و پست محسوب شده، از سفید پوستان هم وطن خود متمایز گشته و از تبعیض ها و نابرابری ها رنج می برند. "ریچارد رایت"، نویسنده ی کتاب حاضر، سیاه پوست امریکایی تباری است که در دوران کودکی، با پدر، مادر و برادر خود روزهای دشوار عمرش را پشت سر می گذارد؛ اما پس از مهاجرت به "ممفیس"، پدر، آن ها را ترک نموده و خانواده اش را در وضعیتی با شرایط اقتصادی غیر قابل تحمل رها می کند. از همین روی، مادر به ناچار جهت تامین هزینه های خود و فرزندانش، سرسختانه به فعالیت های مختلفی هم چون آشپزی پرداخته و در پی این مشقت ها ، به بستر بیماری می افتد. تحت این شرایط، ریچارد و برادرش به یتیم خانه فرستاده شده و در آن جا ساکن می شوند اما مدتی بعد ریچارد از این مکان گریخته و با پیدا کردن شغل و تلاش های شبانه روزی اش زندگی مستقلی را آغاز می کند. وی در طول محتوای این رمان، علاوه بر شرح ماجراهای پر فراز و نشیب حیاتش، خواننده را با نوع احساسات و برداشت های شخصی اش در رابطه با محیط و رفتارهای دیگران نسبت به خود آگاه ساخته و اثری ارزشمند را خلق نموده است.


برشی از متن کتاب


تا چشمم به زمین ‌های مسطح و سیاه اطراف شیکاگو افتاد مأیوس و سرخورده شدم، تمام خیالاتم نقش بر آب شد. شیکاگو را شهری دیدم غیرواقعی که خانه‌ های افسانه ‌ایش از ورقه‌ های سیاه پوشیده در دود خاکستری‌ رنگ ساخته شده، خانه ‌هایی که پی ‌های شان آرام ‌آرام در مرغزار نمناک نشست می‌ کرد. بخارهایی که به تناوب در زمینه ی افق پهناور فوران می ‌کردند، در آفتاب زمستانی درخششی مات داشتند. غوغای کر کننده ی شهر به درونم خزید، خزید تا سال‌ های ‌سال همان ‌جا بماند. سال ١٩٧٢ بود. در این شهر چه بر سرم خواهد آمد؟ آیا جان به در می ‌برم؟ چندان توقعی نداشتم. فقط می خواستم کاری پیدا کنم. مدت ها بود که گرسنگی همدم روز و شبم بود. به جز کتاب خواندن تنوع و تفریحی نداشتم. در تمام طول زندگی ام – اگر چه ادم های زیادی دور و برم بودند – حتی یک رابطه ی درست و حسابی و پایدار با کس دیگری نداشتم و چون چنین رابطه ای نداشتم کمبودش را هم احساس نمی کردم. هیچ وقت توقعی از دیگران نداشتم. قطار به درون ایستگاه راه آهن خزید. من و خاله مگی پیاده شدیم و آهسته از میان جمعیت به طرف ایستگاه به راه افتادیم. به اطرافم نگاه کردم و دنبال تابلو «ویژه ی سفید پوستان – ویژه ی سیاه پوستان» گشتم. چیزی به چشمم نخورد. سیاهان و سفید پوستان در اطرافم حرکت می کردند، هر کس سرش به کار خودش بود. ترسی از مسائل نژادی نبود. در حقیقت، هر کس طوری رفتار می کرد که انگار به غیر از خودش آدم دیگری در آن جا نیست. برایم عجیب بود که جلوی دکه ی شلوغ روزنامه فروشی بایستم و روزنامه ای بخرم، بی آن که مجبور باشم تا کار یک سفید پوست تمام شود. و با این وصف، چون همه چیز برایم این همه تازه بود، دوباره مضطرب شده بودم؛ اگر چه این اضطراب با آن چه قبلا می شناختم فرق داشت. می دانستم که قوانین غریبی این شهر ماشینی را می چرخانند و شک داشتم که اصلا بتوانم روزی از آن ها سر در بیاورم. همان طور که منتظر اتوبوس غربی بودیم تا ما را برای اقامت موقت به منزل خاله کلئو ببرد، ساختمان های سر به فلک کشیده ی سنگ و آهن را در سمت شمال تماشا می کردم. در این شهر نه انحنایی بود و نه درختی، هر چه بود زاویه بود و خط و مربع، آجر بود و سیم های مسی. گاه به گاه زمین زیر پایم از ضربانی دور می لرزید و احساس می کردم که این جهان به رغم عظمتش به نحو خطرناکی شکننده است. اتوبوس های برقی جرق جرق کنان بر ریل های آهنی می گذشتند. ماشین ها بوق می زدند. جملا بریده ای در اطرافم می شنیدم. همان طور که در سوز سرما ایستاده بودم دلم می خواست با خاله مگی صحبت کنم، از او چیزی بپرسم ولی صورت در هم شکسته اش را که دیدم دهانم را بستم. همان جا از برق جنون آمیزی که در چشم هایش دیدم فهمیدم که شهر چه فشاری بر ساکنانش تحمیل می کند. شک برم داشتم. یعنی آمدنم به این جا کار درستی بود؟ ...

نویسنده: ریچارد رایت مترجم: فرزانه طاهری انتشارات: نیلوفر  


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب عطش امریکایی - ریچارد رایت" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل