کتاب طلسم مرلین 1 (مدرسه ی افسانه ای 2)

کتاب طلسم مرلین 1 دومین جلد از مجموعه مدرسه افسانه ای نوشته ی سومن چینانی و ترجمه ی رباب پور عسگر توسط نشر باژ به چاپ رسیده است.

در قسمت اول این کتاب با عنوان خواهران گاوالدون خواندیم که مطابق رسومی قدیمی در یک شب مخصوص، افرادی برای بردن بچه هایی که به سن نوجوانی رسیده اند به در خانه ها می آیند و آنها را با خود می برند. عده ای از این نوجوانان به مدرسه ی خوب ها و تعدادی دیگر به مدرسه ی بدها فرستاده می شوند. " سوفی " و " آگاتا " دوستان قدیمی همدیگر هستند اما در آن شب مسیرشان از هم جدا می شود؛ اکنون سوفی در مدرسه ی بدها مشغول شرکت در کلاس های زشت سازی، طلسم های مرگ و... می باشد و این در حالی است که آگاتا در میان خوبی ها، شاهزاده ها و زبیا رویان، مشغول یادگیری می باشد. در جلد دیگر آن با عنوان دو ملکه خواندیم که پس از گذراندن کلی اتفاق و جنگ بزرگی که بین شرورها و خوب ها برپا می شود؛ سرانجام سوفی که به همراه رافل مدیر مدرسه بدها بر شرارت حکم رانی می کرد؛ تصمیم می گیرد از آن گروه جدا شود و در کنار دوستان قدیمی خود تدروس و آگاتا قرار بگیرد. آنها با کمک گردِ جادویی مرلین از دام مرگی که رافل برایشان در نظر گرفته بود فرار می کنند اما در نیمه ی راه مسیر دخترها و پسرها از هم جدا می شود و اکنون ادامه ی ماجرا در این جلد این گونه می باشد که جادوگرها و شاهدخت ها در مدرسه ی دخترها مستقر می شوند و زندگی بدون شاهزاده ها را در پیش می گیرند. این در حالی است که تدروس و پسرها در قلعه ی قدیمی شرورها دور هم جمع شده اند تا نقشه ای برای آغاز جنگی که بین دو مدرسه در شرف وقوع می باشد بکشند. آیا آگاتا و سوفی می توانند دوباره صلح را برقرار کنند؟  طلسم مرلین جلد دیگری از مجموعه ی مدرسه ی افسانه ای می باشد که در چند جلد از جمله خواهران گاوالدن، دو ملکه و... به چاپ رسیده است. داستان آمده در این کتاب به زبان تخیلی – هیجانی می باشد.

 

برشی از متن کتاب

برش از متن: آگاتا چشمانش را باز کرد. متوجه نگاه خیره ی سوفی شد که فورا خودش را عقب کشید. سوفی گلویش را صاف کرد و پرسید: دیشب چطور بود؟ اوه. د... د... دیشب؟ آگاتا رویش را برگرداند و یونیفرمش را از کف اتاق برداشت. خب... طولانی بود. دات هم که وراجه. مکث کرد. نگاه مون که نکردی... آمم، مگه نه؟ سوفی به پشت آگاتا نگاه کرد. خوابم برد ولی جای نگرانی نبود، آره؟ تمام ماهیچه های بدن آگاتا سفت شد. سوفی یکی از رداهای بلند بتریکس را روی یونیفرم خودش پوشید و موقع بستن دکمه هایش آهسته گفت: ایش، انگار بوی کوره می آد. شک ندارم بوی بخار آشپزخونه ست. چون کل دنیا خبر دارن که الان دخترهای ابدی چی می خورن... سوفی؟ هوم؟ باید یه چیزی بهت بگم. سوفی سرش را آهسته بلند کرد. جیغ و دادهای وحشتناکی از راهرو بلند شد و هر دو دختر از ترس دولا شدند. آگاتا به طرف در چرخید و سریع بازش کرد... دود غلیظی فضای اتاق را پر کرد و سایه های دخترهایی که فرار می کردند و پروانه ها از کنار در گذشت، نیمف هایی با موهای نئونی پشت سر آنها در حرکت بودند و مثل اشباح فریادهای هشدار دهنده سر می دادند. سوفی بازوی مونا را گرفت و با نفس های بریده پرسید: چی شده؟ شاهزاده ها! حفاظ جادویی را شکستند! سوفی و آگاتا مات و مبهوت به هم نگاه کردند. صدای پالکس از داخل یک بلند گوی دستی در دور دست به گوش می رسید. همه ی دخترها برن به گالری! از راهروهای سر پوشیده برین، نه از سرسرا! تکرار می کنم... از سرسرا نرین! آگاتا و سوفی با نهایت سرعت دنبال مونا دویدند تا از راهروی سر پوشیده ی قلعه ی افتخار به قلعه ی شجاعت برسند؛ دود گلوی شان را سوزاند و نفس کشیدن برای شان سخت شد. سوفی خس خس کرد و با دستش دود را کنار زد. از کجا می آد؟ مسیر راهروی سر پوشیده ی آبی به خاطر تعداد زیاد دخترها بند آمده بود و پروانه ها هم بالای سرشان ازدحام کرده بودند. آگاتا او را عقب کشید و به طرف پله ها برد. یالا! از سرسرا می ریم! مگه پالکس نگفت از اون جا نریم؟ از کی به حرف پالکس گوش می دیم؟ از میان دود پله های قلعه ی افتخار را پایین رفتند، آگاتا در آن سوی دیوارهای شیشه ای لحظه ای پل مرزی را دید. در فاصله ای دور شاهزاده های کثیف و مسلح مثل سیل از سوراخی در حفاظ جادویی بالای دروازه های جنگل به سواحل مدرسه ی پسرها جاری بودند. آگاتا از وحشت سر جایش میخ کوب شد

نویسنده: سومن چینانی مترجم: رباب پورعسگر انتشارات: باژ