loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب شیرین بیان و جادو گر - افق

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب شیرین بیان و جادوگر نوشته‌ی دیانا واین جونز و ترجمه‌ی پرناز نیری با تصویرگری ماریون لیندزی توسط نشر افق به چاپ رسیده است.

کتاب شیرین بیان و جادوگر، رمان فانتزی کوتاه و خواندنی ای می باشد که برای کودکان به رشته‌ی تحریر در آمده است. شیرین بیان دختر بازیگوشی است که در پرورشگاهی به نام خانه‌ی موروالد، با بچه های زیادی زندگی می کرد. او موروالد را خیلی دوست داشت؛ چون حسابی می توانست خوش بگذراند و مربی های مهربانی هم داشت. هر چند وقت یک بار، زن و مردی به آن جا می آمدند تا یکی از بچه های پرورشگاه را به فرزندی پذیرفته و با خود ببرند. یکی از روزها، زن و مرد عجیبی برای دیدن بچه ها و انتخاب یکی از آنها به موروالد آمدند. شیرین بیان اصلا دوست نداشت او را انتخاب کنند، ‌برای همین چشم هایش را چپ کرد و قیافه‌ی خنده داری به خود گرفت تا مورد تایید آنها قرار نگیرد. بر عکس انتظارش، زن و مرد او را انتخاب کردند و شیرین بیان برخلاف میلش مجبور شد با آن ها همراه شده به خانه شان برود؛ اما با خودش فکر می کرد که شاید بد هم نباشد که خانواده ای داشته باشد و بر خلاف بچه های معمولی، با خانواده ای عجیب و غریب زندگی کند. پس از این که به خانه رسیدند، آن خانم خودش را "یاگا خوشگله" و مرد را "مهر گیاه" معرفی کرد. یاگا خوشگله گفت که یک جادوگر است و شیرین بیان را به عنوان دستیار و خدمتکارش به سرپرستی گرفته! او موظف است به تمام حرف های یاگا گوش کند، کارهای خانه را انجام دهد و از مدرسه رفتن هم خبری نیست! شیرین بیان با شنیدن این حرف ها خیلی تعجب کرد، اما از آن جا که بچه‌ی عجیبی بود، بدش هم نیامد پیش یک جادوگر زندگی کند و از او جادوگری یاد بگیرد! بنابراین بدون هیچ اعتراضی شرایط جدید را پذیرفت. اما...

 


برشی از متن کتاب


شیرین بیان یک دفعه احساس کرد مشکل دارد لحظه به لحظه بزرگ تر از آن می شود که بتواند به تنهایی از پسش بر بیاید. یک معمای واقعی و خیلی پیچیده تر از چیزهایی بود که تا به حال توی خانه‌ی موروالد قدیس باهاش دست و پنجه نرم کرده بود. اما به این احساسش اهمیت نداد، چون کشته و مرده‌ی حل مشکلات سخت بود‌‌. در عین حال، همیشه جایی ته قلبش، آرزو می کرد روزی کسی پیدا شود و بهش جادوگری یاد بدهد. برای همین، وسط حرف زن پرید و گفت: "اشکالی ندارد." چون هم خوب می دانست و هم خوب تجربه کرده بود که اگر بخواهی آدم ها به دلت راه بیایند، از همان اول باید درست شروع کنی. بنابراین، در جوابش گفت: "من هم فکر نمی کردم تو مثل بقیه‌ی مادر خوانده ها باشی. پس این مشکل هم حل شد. اگر تو قبول کنی جادوگری یادم بدهی، من هم قبول می کنم همین جا بمانم و دستیارت بشوم." معلوم بود یاگا خوشگله اصلا انتظار شنیدن چنین حرفی را نداشت. انگار بیشتر فکر کرده بود باید با زور به کار وادارش کند. با این حال با عصبانیت گفت: "خُب دیگر، این مشکل هم حل شد." اما همچنان وحشی به نظر می آمد: "پس بهتر است زودتر بیایی تو و کارت را شروع کنی." و او را از در سمت چپ شان، داخل اتاق هل داد. داخل اتاق که شدند، شیرین بیان به دور و برش نگاه کرد، اما سعی کرد اصلا نفس نکشد، چون در عمرش بویی به آن وحشتناکی به دماغش نخورده بود و جایی به آن کثیفی ندیده بود. آن قدر به اتاق های پر از هوای پاک و کف های تمیز و واکس خورده‌ی خانه‌ی موروالد قدیس عادت کرده بود که از آن همه کثافت و بوی گند حسابی شوکه شده بود..روی همه چیز، چند لایه گرد و خاک نشسته بود و یک وجب لجن و چرک و کثافت و کپک سبز و ته مانده‌‌ی طلسم هم کف اتاق را پوشانده بود...  

(کتاب های فندق) نویسنده: دیانا واین جونز مترجم: پرناز نیری تصویرگر: ماریون لیندزی انتشارات: افق


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب شیرین بیان و جادو گر - افق" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل