loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب شکرستان و یک داستان (یادگاری آبا و اجدادی)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب یادگاری آبا و اجدادی از مجموعه ی شکرستان و یک داستان نوشته ی سولماز خواجه وند توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.

داستان درباره ی مرد طماع و دغل کاری به نام " تورنگ " است که کارش کلاهبرداری و کلاه گذاشتن سر دیگران بود. او یک روز " ننه قمر " را دید و یادش افتاد تا به حال کلاه او را برنداشته است. او سراغ ننه قمر رفت و گفت نامه ای از طرف شهرداری آورده و ننه باید آن را امضا کند. ننه قمر هم نامه را امضا کرد. تورنگ موفق شد با یک امضا خانه ی ننه قمر را از او بگیرد و مدعی بشود که خانه را خریده است. ننه قمر دید کاری از دستش برنمی آید. خانه را خالی کرد و موقع رفتن به تورنگ گفت یک میخ دارد که یادگار پدر مرحومش است و می خواهد میخ را روی دیوار خانه بزند. تورنگ قبول کرد ولی با این کار بلا برای خودش خرید و ننه قمر از همان شب، بعد از تخلیه ی خانه، به بهانه های مختلف به آنجا می آمد تا به میخ پدر مرحومش سر بزند. یک بار به بهانه ی دلتنگی، یک بار به بهانه ی رنگ زدن میخ، یک بار به بهانه ی آویزان کردن تابلو، از همه بدتر این بود که تورنگ نمی توانست از خانه خارج شود، چون ننه قمر به بهانه های مختلف به آن جا می آمد و او را در خانه نگه می داشت تا اینکه......

 


برشی از متن کتاب


کله ی سحر باز صدای در بلند شد. تورنگ با حال خراب رفت جلوی در. پشت در ننه قمر ایستاده بود. تا تورنگ را دید گفت: "سلام ننه! دیشب خوب خوابیدی؟ اومدم میخم رو رنگ بزنم. زنگ نزنه!" بعد رفت تو و میخش را رنگ زد و رفت. بوی رنگ حال تورنگ را بد می کرد. تورنگ بلند شد برود بیرون یک هوایی به سرش بخورد که سر و کله ی ننه قمر پیدا شد و گفت: "سلام ننه! داشتی می رفتی بیرون؟ حالا وقتش نیست، بیا تو درو ببند! تابلو رو می بینی ننه! آوردم از میخ آویزون کنم. می خوام نمایشگاه بزارم!" بعد تابلو را از میخ آویزان کرد و نمایشگاه نقاشی راه انداخت و تورنگ همبن طور که به خودش می چید از مهمان ها پذیرایی کرد. نمایشگاه که تمام شد نزدیک غروب بود. ننه قمر رفت خانه اش و آقا تورنگ آماده شد برود دکتر که در زدند. تورنگ با آه و ناله رفت جلوی در ایستاده بود، تا تورنگ را دید گفت: "ننه این نوه هامو آوردم میخ آبا و اجدادیشون رو ببینن! جایی نری ها، بمون خودم یه جوشونده برات درست می کنم خوب می شی!" بعد دست نوه هایش را گرفت برد تو و مبخ را نشان شان داد. بچه ها از در و دیوار بالا می رفتند و جیغ و فریاد راه انداخته بودند. تورنگ که حالش بد بود و بدتر شد، داد زد: "سااااااااااکت؟!" ننه قمر اخم هایش را کشید توی هم و گفت: "سر نوه های من داد می زنی؟! وقتی برات جوشونده درست نکردم ادب می شی!" بعد دست نوه هایش را گرفت و رفت. تورنگ حالش خراب بود، خراب تر شد. یک پایش تو توالت بود، یک پایش تو رختخواب. سرش هم از درد می ترکید. ننه قمر از بالای دیوار سرک کشید و گفت: "آهای تورنگ !ننه خونه ای؟ حالت هنوز خرابه ننه؟!" تورنگ همین طور که به خودش می پیچید گفت: "آره! دلم می پیچه به هم! سرم درد می کنه!؟"......

شکرستان و یک داستان نویسنده: سولماز خواجه وند انتشارات: سوره مهر  


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب شکرستان و یک داستان (یادگاری آبا و اجدادی)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل