loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب شهر و شهر - چاینا میه ویل

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب شهر و شهر نوشته ی چاینا میه ویل و ترجمه ی میلاد زکریا می باشد که توسط نشر مرکز به چاپ رسیده است.

میه ویل از آن دسته نویسندگان تنوع طلب است که به گفته ی خودش قصد دارد نوشتنِ هر نوع ژانری را تجربه کند؛ از این رو"شهر و شهر"، یک رمان پلیسی است که فضای فانتزی دارد.

این رمان، از دو شهر در جنوب شرقی اروپا می گوید که چنان در هم فرو رفته اند که شاید خانه ای در یک شهر و همسایه دیوار به دیوارش در شهر دوم قرار داشته باشد. این دو شهر از لحاظ جغرافیایی به طرز عجیبی در هم تنیده اند به طوریکه مردم جهان آن دو را به عنوان شهری واحد می شناسند. با این حال ساختار متفاوت حکومتی و فرهنگی بین این دو شهر، مولّد قوانین سخت گیرانه ای در راستای حفظ مرزهای میان شان شده است. محوریت اصلی داستان، معمای قتل دختری ناشناس است که پلیسِ یکی از این شهرها برای حل آن، وارد ماجرایی پر از وقایع و ابعاد متنوع و جدید می شود.  این رمان ورای پوسته ی ظاهری خود که صرفاً داستانی از ژانر پلیسی-داستانی را روایت می کند، در زیرلایه های خود بینش و فلسفه های خاصی را نیز مطرح کرده که خواننده را به تفکر عمیق در داستان دعوت می کند. همین مسئله مخاطب را وادار می کند به این داستان نگرشی ورای یک تمثیل عادی داشته باشد.  با وجود همه ی این تفاسیر، توصیف این رمان در نوشته های فوق  خلاصه نمی شود؛ چرا که سبک نوشتاری این اثرِ میه ویل، بسته به طرز فکر مخاطبان، باعث ایجاد دیدگاه‌ها و نظرات متفاوتی می شود‌‌‌.

مطالعه ی این کتاب به تمامی علاقه مندان به ژانر پلیسی و آن دسته از خوانندگانی که قصد آشنایی با ادبیات انگلیسی را دارند، پیشنهاد می شود.


برشی از متن کتاب


روز بود، بنابراین نور از آسمان ابری سرد می‌آمد، نه چراغ ‌های نئون پر پیچ و تابی که در آن همه برنامه‌ی تلویزیونی راجع به همسایه‌ مان دیده بودم، که ظاهراً تهیه‌کنندگانشان تصور می‌کردند تصورش در شب تاریک برایمان آسان‌ تر است. اما نور خاکستری روز هر لحظه رنگ‌ هایی زنده و شفاف ‌تر از آنچه در بشل دیده می‌شد نمایان می‌کرد. دست کم نیمی از شهر قدیم القدما اکنون به یک منطقه‌ی مالی تبدیل شده بود با خطوط منحنی‌دار سقف‌ های چوبی در کنار فولاد آینه‌گون. دستفروشان خیابانی این ‌جا پیراهن دشداشه و پیراهن و شلوار وصله خورده به تن داشتند، و به مردان و معدود زنان شیک پوش ایستاده در درگاه ساختمان ‌های شیشه ‌ای (که در آن سویشان، هموطنان بلاهویتم که سعی می‌کردم آن‌ها را نادیده بگیرم، به طرف مقاصد خلوت‌ تر خود در بشل در حرکت بودند) برنج و گوشت نمک سود می‌فروختند. پس از انتقادات نه چندان شدید یونسکو، اتهاماتی مرتبط به یک سرمایه گذاری ارو‌پایی، القوما اخیراً قوانین ناحیه بندی ‌ای تصویب کرده بود که با بارزترین خرابکاری ‌های معمارانه که در دوره‌ی رونق اقتصادیش رواج یافته بودند مقابله کند. بعضی از زشت‌ترین کارهای جدید را خراب کرده بودند، اما هنوز بته جقه‌ های باروک سنتی آثار باستانی القوما در برابر همسایگان جوان غول پیکرشان تقریبا رقت ‌انگیز به نظر می‌رسیدند. همچون تمام ساکنان بشل، من به خرید در سایه‌ی بیگانه‌ی موفقیتی بیگانه عادت کرده بودم. همه ایلیتی حرف می‌زدند، از گزارش هم زمان ذات گرفته تا فروشنده ‌ها و راننده تاکسی ‌ها و رانندگان محلی که بد و بیراه می‌گفتند. تازه فهمیدم نشنیده گرفتنم در بشل چقدر انتخابی بوده. هر شهری در دنیا گرامر خیابانی خودش را دارد، و با اینکه هنوز به نواحی یکپارچه‌ی القوما نرسیده بودیم، به همین دلیل خیابان ‌ها هنوز ابعاد و اشکالی را در خود که می‌شناختم داشتند، و در پیچ‌ های تند ماشین مشخص‌تر می‌شدند. دیدن و نادیده گرفتن، بودن در القوما، همان‌قدر که انتظار داشتم عجیب بود. از مسیرهای فرعی باریکی می‌رفتیم که در بشل کم تر تردد می‌شدند(آن‌جا برهوت بودند و در القوما غلغله)، یا در بشل مختص عابران پیاده بودند. بوق‌ های ماشین تمامی نداشت. ذات گفت: «هتل؟ لابد میخواهید دست و رویی بشویید و چیزی بخورید، نه؟ پس کجا؟ می‌دانم حتماً ایده‌ هایی دارید، ایلیتی ‌تان خیلی خوب است، بورلو. از بشی من بهتر است.» خندید. «چند تا چیز توی فکرم هست. جاهایی هست که می‌خواهم بروم.» دفترچه یادداشتم را درآوردم. «پوشه ای که فرستادم به دستتان رسید؟» «البته که رسید بورلو تمامش همین است، نه؟ تا همانجا رسیده اید؟ برایت می گویم ما چه کارهایی کرده ایم اما...» دست هایش را به ادای تسلیم بالا آورد «راستش این است که چیزی برای گفتن نداریم. ما فکر می کردیم نقض حریم را فراخوتنی می کنند. چرا ندید بهشان؟ دوست دارید برای خودتان کار درست کنید؟» خندید. «به هر حال، من را همین یکی دو روز است که گذاشته اند سر این کار، انتظار زیادی نداشته باش. اما حالا دیگر دست ماست.» « هیچ ایده ای دارید چه کسی او را کشته؟»

صفحات 182، 183، 184



نویسنده: چاینا میه ویل مترجم: میلاد زکریا انتشارات: مرکز


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب شهر و شهر - چاینا میه ویل" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل