loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب شنل قرمزی (بهترین قصه های دنیا 6)

5 / -
موجود شد خبرم کن

درباره کتاب شنل قرمزی

دختر کوچولویی که همیشه یک شنلِ کلاه دارِ قرمز رنگ می پوشد به همراه خانواده اش در نزدیکی جنگلی زندگی می کنند؛ به خاطر شنلی که همیشه می پوشد همه او را با نام شنل قرمزی می شناسند و صدا می زنند. یک روز صبحِ زود، او راهیِ جنگل می شود تا به خانه ی مادربزرگش سری بزند و از کلوچه های تازه ای که پخته است، برای مادربزرگش ببرد تا او را خوشحال کند. در بین راه گرگ بدجنسی از پشت درخت ها شنل قرمزی را می بیند و از او می پرسد به کجا می رود. دختر کوچولو، حسابی می ترسد و در پاسخ به او می گوید به خانه ی مادربزرگم می روم و با عجله از آن جا دور می شود. از آن جایی که گرگ بسیار مکار و حیله گر است؛ نقشه ای به ذهنش می رسد و قبل از رسیدن شنل قرمزی خود را به خانه ی مادربزرگ می رساند. پیرزنِ بیچاره که بی خبر از همه جا در انتظار نوه اَش به سر می بَرد بدون سوال کردن در را بر روی گرگ باز می کند و اتفاقی که نباید، می افتد...

شنل قرمزی جلد ششم از مجموعه ی بهترین قصه های دنیا می باشد که در چند جلد از جمله سیندرلا، تام بند انگشتی، گربه ی چکمه پوش، خانه شکلاتی هنسل و گرتل و... تهیه و چاپ شده است. داشتن جلد سخت و استفاده از تصاویر سه بعدی یکی از جذابیت های برای کودکان می باشد.

بخشی از کتاب شنل قرمزی

ببینم، شما دخترک کوچولویی را که همیشه شنل و کلاه قرمز، می پوشید، می شناسید؟ همه ی آنهایی که او را دیده و می شناسند، شنل قرمزی صدایش می کنند. یک روز صبح زود، شنل قرمزی قصه ی ما، خیلی زودتر از همیشه از خواب بیدار شدو از میان جنگل برزگی راهی کلبه ی مادربزگش شد. او در جنگل قدم می زد که ناگهان دید گرگی از پشت درختان چهار چشمی به او خیره شده است. گرگ رو به دخترک کرد و گفت: سلام، خانم کوچولو، صبح به این خوبی کجا می روی؟ شنل قرمزی با ترس جواب داد: خُب، راستش چند تا کلوچه ی کره ای پُختم و می خواهم برای مادربزرگم ببرم. بعد هم، فورا و بدون این که به اطرافش نگاه کند، به طرف خانه ی مادربزرگ رفت. گرگ بدجنس که به مکاری و حیله گری پسر عمویش، روباه بود، فکری به سرش زد و از راه میان بُر، خودش را قبل از شنل قرمزی به خانه ی مادربزرگ رساند و در کلبه را زد. مادربزرگ که منتظر کلاه قرمزی بود، بدون این که سوال کند در را باز کرد. اما چشمتان روز بد نبیند! همین که پیرزن چشمش به گرگ افتاد پا به فرار گذاشت. گرگ هم جستی زد داخل کلبه، ولی پایش به نیمکت چوبی وسط کلبه گیر کرد و با سر زمین خورد. مادربزرگ هم دوید تا شاید بتواند خودش را در گنجه ی چوبی پنهان کند. اما گرگ بدجنس از جا بلند شد و پرید به سمت مادربزرگ و درسته قورتش داد! بعد با شکم پُر رفت و در تخت خواب مادربزرگ دراز کشید. گرگ حیله گر فوری کلاهِ خوابِ مادربزرگ را به سرش گذاشت و خودش را به شکل مادربزرگ درآورد و منتظر آمدن شنل قرمزی شد. هنوز گرگ ناقلا چم هایش را برهم نگذاشته بود که صدای کوبیدن در بلند شد. گرگ با خودش گفت: لقمه ی کوچولو و خوشمزه ی من آمد! بعد صدایش را تغییر داد و گفت: بیا تو، عزیزدلم! بیا تو! وقتی شنل قرمزی به دورن کلبه رفت کمی تعجب کرد. این بود که به آرامی پرسید: مادربزرگ شما حال تان خوب نیست؟ مریض شده اید؟ گرگ با صدای لرزان پاسخ داد: کمی مریضم، عزیزم! حالا جلوتر بیا، کوچولوی نازنینم، تا روی ماهت را ببوسم! شنل قرمزی همین که کمی نزدیک تر شد، حسابی ترسید، باز پرسید: ای وای! مادربزرگ چشم های تان چرا این قدر بزرگ شده اند؟! گرگ جواب داد: برای این که بتوانم تو را بهتر ببینم عزیزم! شنل قرمزی که از تعجب ماتش برده بود، پرسید: پس دندان های تان چرا این قدر تیز شده اند؟! در همین هنگام، گرگ از رخت خواب بیرون پرید و شنل قرمزی را درسته قورت داد!هیزم شکن دهکده که از آن جا می گذشت، با شنیدن صدا، با خودش گفت: خیلی عجیب است! صداهای عجیبی از کلبه ی مادربزرگ می آید...

کتاب شنل قرمزی ترجمه ی غلام رضا فهرستی توسط انتشارات قدیانی به چاپ رسیده است.

 

 

 

 



  • از سری کتاب های بنفشه
  • مترجم: غلامرضا فهرستی
  • انتشارات: قدیانی

غلامرضا فهرستی


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب شنل قرمزی (بهترین قصه های دنیا 6)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل