کتاب شرکت هیولاها - پینه دوز

کتاب شرکت هیولاها اثر والت دیزنی با ترجمه ی آزاده محضری از سوی انتشارات پینه دوز به چاپ رسیده است.

شرکت هیولاها شرکتی است که هیولاهای زیادی در آن مشغول کارند. عده ای مامور ترساندن بچه ها و جمع کردن جیغ هایشان و عده ای دیگر سرگرم تولید برق از این جیغ ها هستند.  هر شب هیولاها درهای کمد بچه ها را باز می کنند و وارد اتاقشان می شوند. بچه ها با دیدن صورت وحشتناک آن ها شروع به جیغ کشیدن می کنند و هیولاها هم جیغ بچه ها را جمع کرده و در کپسول هایی می ریزند. آن ها  این کپسول ها را به کارخانه ی جیغ در شهر هیولاها می برند و برق موردنیاز شهرشان را تامین می کنند. البته این کار برای هیولاها خطر هم دارد؛ چون از نظر آن ها بچه ها سمی اند و اگر یکی از هیولاها با بچه ای تماس پیدا کند حتما می میرد. هیولاها باید حواسشان باشد هنگام ورود به اتاق بچه ها در را پشت سرشان ببندند تا آن ها نتوانند از در کمد گذشته و وارد دنیای هیولاها شوند. اما سالیوان هیولای معروفی که بیشترین رکورد جمع آوری جیغ و ترساندن بچه ها را دارد، این بار در اثر غفلت و باز گذشتن در کمد باعث ورود یک بچه  به کارخانه ی هیولاها و به خطر انداختن جان خود و بقیه دوستانش شده است. سالیوان تصمیم می گیرد قبل از این که خبر ورود بچه در کارخانه بپیچد با کمک یکی دیگر از هیولاها به نام مایک از شر این موجود مزاحم خلاص شوند ... این داستان بامزه و هیجان انگیز در کتاب شرکت هیولاها برای کودکان و نوجوانان تالیف شده است.

 

برشی از متن کتاب

رز تعیین می کرد که هریک از هیولا ها باید از در کمد کدام بچه وارد اتاق شوند و او را بترسانند. رز که زن سخت گیری بود و دائم ایراد می‌گرفت؛ تا مایک را دید او را به خاطر این که فراموش کرده است تا گزارش کار دیروزش را تحویل دهد، خیلی سرزنش کرد. وقتی مایک و دیگران دستور کارشان را گرفتند و معلوم شد که باید از کدام در وارد اتاق شوند، با دیگر هیولاهای ترسناک وارد سالن شدند. رندال هیولای بدجنسی بود و همیشه دنبال بهانه می‌گشت تا سالی را شکست دهد و نفر اول در ترساندن بچه ها شود. سالی به او گفت: امیدوارم بهترین هیولا برنده شود! رندان هم کینه توزانه جواب داد: من هم امیدوارم! هیولا در ورود به اتاق بچه ها و خارج شدن از آن با یکدیگر مسابقه می‌دادند. آن ها بچه ها را می ترساندو  جیغ هایشان را جمع می کردند. ناگهان مدیر سالن فریاد زد: حالت اضطراری پیش آمده! ما در موقعیت اضطراری 2319 هستیم! یکی از هیولا ها هنگام برگشتن از در کمد، جوراب یکی از بچه‌ها را که به پشتش چسبیده بود با خود به سالن آورده بود. از نظر هیولاها وسایل بچه ها هم به اندازه خود آن ها می‌تواند خطرناک باشد و باعث از بین رفتن هیولاها شود. وجود جوراب در سالن جیغ باعث آلوده شدن آن جا شده بود. به همین دلیل محافظین هیولاها سال را تعطیل کردند تا آنجا را ضدعفونی کنند. بعد از یک روز پرکار، مایک به دیدن سلیا که منشی زیبای شرکت بود رفت. او می‌خواست سلیا را به شام دعوت کند تا تولد او را جشن بگیرند. ولی مایک باز هم فراموش کرده بود که گزارش کارش را تحویل دهد، برای همین سالی به ا  پیشنهاد کرد که این کار را انجام دهد و خودش به سالن جیغ برگشت. با این که کارخانه تعطیل بود، هنوز یکی از درها در سالن بازمانده بود. سالی که تعجب کرده بود، سعی کرد تا از موضوع سر در بیاورد. او به آرامی در کمد را باز کرد تا نگاهی به داخل آن بیندازد. این کار باعث شد که دختر بچه کوچکی که آن تو بود؛ از باز بودن در استفاده کرده و وارد دنیای هیولاها شود. بعد از این که تلاش‌های سالی برای برگرداندن دختر بچه سمی به داخل اتاق و کمد نتیجه نداد، سالی او را داخل کیف ورزشی اش پنهان کرد و رفت تا مایک را پیدا کند. مایک و سلیا در رستوران مشغول خوردن شام بودند که سالی آن ها را دید، ولی در همین لحظه ناگهان بچه از داخل ساک درآمد و فرار کرد و باعث وحشت تمام هیولاهای داخل رستوران شد. در حالی که محافظین با هلیکوپتر هایشان بالای شهر پرواز می‌کردند و به دنبال آن دختر بچه می‌گشتند؛ سالی و مایک او را پیداکردند و به خانه خود بردند. در خانه مایک مشغول سرگرم کردن دختر بچه بود که پایش لغزید و محکم به زمین خورد. دختر کوچک با دیدن این منظره شروع به خندیدن کرد. در اثر خنده های او چراغ های خانه او ل پر نور شدند و بعد سوختند، این اتفاق باعث تعجب سالی شد.      

نویسنده: شرکت والت دیزنی مترجم: آزاده محضری انتشارات: پینه دوز