loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب شب گرد - مری لو | باژ

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب شب گرد دومین کتاب از مجموعه داستان های قهرمانان DC نوشته ی مری لو با ترجمه ی محمد صالح نورانی زاده توسط نشر باژ به چاپ رسیده است.

" بروس وین ” تک پسرِ خانواده ی ثروثمندِ وین، قرار است با رسیدن به سن هجده سالگی صاحب کل دارایی، اموال و ثروت های پدر و مادرش شود که از دنیا رفته اند. پدر بروس، تأسیس کننده ی کارخانه ی سیستم های فوق امنیتیِ شهرشان یعنی شهر ” گاتهام ” بود و وقتی که بروس هفت یا هشت سال سن بیشتر نداشت، به طرز مشکوک و وحشیانه ای همراه با همسرش به قتل رسیده بود. حالا بروس به هجده سالگی می رسد و شرکت خودرو سازی استون مارتین به عنوان هدیه و همکاری تاریخی ای که با موسسه ی بزرگ وین داشته به او آخرین و به روز ترین ماشینِ تولیدی اش را اهدا می کند که با قابلیت هایی که شرکت امینتی وین درونش کار گذاشته است، قادر است تا ذهن راننده ی خود را بخواند و هر کار ممکنی را در حین رانندگی برای صاحبش انجام دهد. بروس پسری، جذاب با چشمانی به رنگ آبی و فردی با شخصیت است که از کودکی با قرار گرفتن جلوی دوربین ها بزرگ شده است و گرفتن این ماشین آن چنان مغرورش نمی کند و حالا پس از رسیدن به این سن، او جوان ترین میلیارد جهان نیز به حساب می آید و از این پس باید بیشتر مراقب موسسه ی تجهیزات امنیتی پدرش و جان خودش باشد؛ چرا که به تازگی گروهی به نام ” شب گرد ها ” به وجود آمده و هدفشان قتل وحشیانه ی انسان های ثروت مند شهر است که خانه هایی با امنیت بالا دارند. آن ها با تمام چابکی و تیزهوشی ای که دارند می توانند از هر سیستم امینتی رد شوند و جان صاحب ثروث و صاحب آن سیستم امنیتی را بگیرند. سر دسته و مغز متفکر این گروه، دختری بسیار زیبا و جذاب به نام ” مدلین والاس ” است که قاتلی باهوش با ذهنی فرا زمینی ست و از قضا روزی به خاطرِ کم دقتی در زمان بندی بالاخره دستگیر می شود. مدلین کسی است که توانسته تا به حال تمامی سیستم های امنیتی شهر را نابود کند و به تمام فناوری های جدید دسترسی دارد. در همین حین با تمام شدنِ جشنِ تولد بروس، او هنگام برگشت به عمارتش، شاهدِ صحنه ی درگیری پلیس و یکی از اعضای گروه شب گرد ها می شود و تصمیم می گیرد تا قابلیت های ماشین جدیدش را امتحان کند. بنابراین بدون برنامه ریزی تعقیب و گریزِ آن شب گرد را شروع می کند و در نهایت با قابلیت های هیجان انگیز و خارق العاده ی آن ماشین و گوش ندادنِ به دستورات پلیس با ماشینِ آن شب گرد تصادف می کند. پس از آن حادثه، پلیس به خاطرِ پیروی نکردن از دستورات افسر، جلو گیری از عدالت و اختلال در صحنه ی جرم، بروس را بازداشت و محکوم می کند. بروس محکوم به پنج هفته رانندگی نکردن و انجام خدمات اجتماعی می شود. افسر پلیس در نظر می گیرد تا بروس برای انجام خدمات اجتماعی در زندانِ مجرمان روانی که خطرناک ترین زندان شهر است، مشغول کار شود و از قضا آن زندان، همان زندانی ست که مدلین در آن جا نگهداری می شود و حاضر نیست با کسی جز بروس صحبت کند و اطلاعاتش را در اختیارش قرار بدهد و ...

 


برشی از متن کتاب


محل ورود اطلاعات یک بار درخشید و صفحه دوباره بارگذاری شد. بروس حالا در پایگاه فیلم های اداره ی پلیس گاتهام بود. گزارش های آشنا در مورد قتل های مدلین بالا آمد و بعد یک سری فیلم بازجویی. بروس روی فیلمی از دراکان و چند افسر پلیس که دورتا دور مدلین ایستاده بودند، توقف کرد. مدلین با بی خیالی روی تختش نشسته بود و به سوال های آن ها بی محلی می کرد. دیدن رفتارش لبخندی کج روی لب های بروس آورد و یاد مواقعی افتاد که مدلین به همین شکل او را نادیده می گرفت. دراکان با صدایی به همان تلخی که قبلاً برای بروس استفاده می کرد، گفت: ” توی دروغ گفتن مهارت کافی ندارین خانم والاس. ما کاملاً اطلاع داریم که توی عمارت گرنت تنها نبودین. در واقع فکر می کنیم حداقل سه یا شاید حتی چهار شریک جرم داشتین. شریک هات کی بودن؟ ” مدلین همان طور که انتظارش می رفت ساکت ماند. نگاهش آن قدر آرام و در دور دست بود که انگار فکر می کرد در سلولش تنهاست. تنها چیزی که توجه بروس را جلب کرد، حرکت آرام دست های مدلین بود و وقتی بروس دقیق تر نگاه کرد، متوجه شد مدلین داشت دوباره و دوباره سه یا چهار شکل اوریگامی را می بست و باز می کرد. دراکان جلو رفت و سر تکان داد. گفت: ” حرف بزنین یا نه ما گیرشون می اندازیم. اما اعتراف کردنتون می تونه حکم اعدام رو به حبس ابد تبدیل کنه. انتخاب با خودتونه. ” مدلین هیچ علاقه ای به حرف زدن نشان نداد. بروس بقیه ی بازجویی بی فایده را هم تماشا کرد. قبل از رسیدن او، همه ی بازجویی های شان همین طور بود. بروس در سکوت اتاقش نشست و به غرش طوفان پشت پنجره و داد و بی داد بازجو ها در فیلم گوش و به همکاران مدلین فکر کرد. مدلین در سن ده سالگی سیستم رمز گذاری شده ی زندان را هک کرده بود. هوش زیاد و ذکاوتش کاملاً هویدا بود اما مشخصاً کمک هم داشت. سپس بروس به خود قتل ها و خشونت زیاد آن ها فکر کرد. گلو های بریده شده، خونی که همه جا را پوشانده بود و نشانه های دعوا و خراب کاری در کل خانه. یک دختر ده ساله به تنهایی و بدون کمک کسی دیگر، ظرف هشت سال تبدیل به یک آدمکش حرفه ای نمی شد. و اگر چهار شریک جرم هم داشت که... فیلم به پایان رسید. بروس دوباره آن را پخش کرد. اگر مدلین آنجا بود اما قتلی مرتکب نشده بود، چه؟ چه کس دیگری با او بود؟ فیلم دوباره به همان جایی رسید که مدلین داشت دستمال کاغذی اش را تا می کرد. بروس چشمانش را باریک کرد. چیزی... چیزی در حرکاتش بود که باعث شد بروس مکث کند. آن بخش را دوباره پخش کرد. مدلین دوباره و دوباره سه یا چهار شکل را می ساخت و بعد سراغ بعدی می رفت. البته بروس قبلاً این کار او را دیده بود اما نه از دید دوربین های مدار بسته. از این زاویه فکر جدیدی به ذهنش رسید. او و پلیس ها همیشه فکر می کردند اوریگامی های مدلین جزئی از سرگرمی های ذهنی باهوش و خسته بود اما اگر چنین نبود، چه؟ اگر به این طریق داشت با دنیای بیرون ارتباط برقرار می کرد، چه؟ اگر این گونه به افراد آن سوی دوربین ها پیام می فرستاد، چه؟ با احساس حالت تهوع، در صندلی اش لم داد. مدلین باهوش و همیشه هوشیار بود اما بعضی وقت ها بیشتر از آن چیزی که باید، در مورد دنیای بیرون اطلاعات داشت. کسانی بیرون از زندان بودند که قبلاً با مدلین همکاری کرده بودند... و ممکن بود هنوز هم با او همکاری کنند. الو. دایان بود که پیام می داد. الو! بروس وین هنوز بیداره؟ بیرون چه خبره؟ با این تئوری جدیدی که درمورد مدلین به ذهنش رسیده بود، مدتی طول کشید تا بروس فهمید دایان چه می گوید. از ورای غرش طوفان و رعد برق صدای مهبم آژیر را شنید. تعداد زیادی آژیر. نوشت: آژیر ها رو می گی؟ دایان فیلمی از تلفن همراهش برای بروس فرستاد. صدای ناله و درخشش نور های پلیس از جایی پایین خیابان دایان می آمد و آن قدر نزدیک بود که صدای شان کر کننده باشد. آره، شبیه رژه ی سال نوئه. بروس بلند شد و به سمت پنجره رفت. از بین پرده بیرون را نگاه کرد. شاید چیزی ببیند. روی لبه ی خیابان پایین تپه، نورهای قرمز و آبی پلیس دیده می شد. اتفاق بزرگی افتاده بود. عجولانه به سمت میزش رفت، کنترل تلویزیون را برداشت و آن را روشن کرد. چند کانال عوض کرد تا بالاخره به اخبار صبح رسید و همان جا متوقف شد. سر تیتر خبری بزرگ بالای سر خبرنگاری نوشته شده بود که عجولانه و وحشت زده در مورد جدید ترین قربانی شب گردها صحبت می کرد. وحشت حکم فرما می شود. جسد شهردار پرایس در خانه اش پیدا شد.

نویسنده: مری لو مترجم: محمدصالح نورانی زاده انتشارات: باژ


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب شب گرد - مری لو | باژ" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل