loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب شاگرد قصاب - پاتریک مک کیب

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
90,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید
دسته بندی :

کتاب شاگرد قصاب نوشته ی پاتریک مک کیب می باشد که پیمان خاکسار آن را به فارسی ترجمه کرده و توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.

رمان حاضر از جمله متفاوت ترین و بهترین رمان های ایرلندی معاصر شناخته شده و مورد ستایش بسیاری از منتقدین بین المللی قرار گرفته است. رمان که در سال 1992 چاپ شد، به شیوه ای هیچکاکی نوشته شده و می توان عناصری از ناطور دشت، تا هانیبال لکتر را در آن پیدا کرد. در واقع ترکیبی است عجیب از بهترین ژانرها و شخصیت های رمان های برجسته ی جهان. اهمیت این کتاب تا حدی است که برای جایزه ی برجسته ی بوکر نیز نامزد شد و در فهرست صد کتابی است که باید پیش از مرگ خواند. ماجرا داستان فرنسی برادی است، (شخصیتی که از برخی جهات تشابهاتی با خود مک کیب نیز دارد). فرنسی عاشق کمیک بوک (کتاب های مصور) است و  دنیا را از دریچه ی شخصیت های مختلف کتاب های مصوری که می خواند می بیند. قهرمان داستان ما یک بیمار روانی است. پدرش دائم الخمر بوده و مادرش افسردگی دارد و خودش نیز برای بدست آوردن کتاب های مصور مورد علاقه اش، هرکاری می کند. زمانی که خانواده ای به همسایگی آن ها می آیند، فرنسی با پسر خانواده که کمیک بوک های بی نظیری دارد، دوست می شود و سعی دارد به هر ترتیبی که هست کتاب های پسر همسایه را از آن خود کند. داستان در مجموع فلش بک است، به اتفاقاتی که پیش تر برای شخصیت اصلی داستان افتاده و خواننده نیز دائما در کشاکش بین خیالات او و واقعیت است. شیوه ی روایتی که نویسنده برای راوی انتخاب کرده است ترکیبی از اول شخص و جریان سیال ذهن است. نویسنده توانسته است پیچیدگی های شخصیتی فرنسی را به شیوه ای روانکاوانه به نمایش درآورد و کاراکتری خلق کند که در دنیای ادبیات بی مثال است.


برشی از متن کتاب


وقتی جوان بودم، بیست یا سی یا چهل سال پیش، توی شهر کوچکی زندگی می کردم که همه بخاطر کاری که با خانم نوجنت کرده بودم دنبالم می گشتند. کنار رودخانه توی سوراخی زیر علف های درهم پیچیده قایم شده بودم. مخفیگاهی که من و جو با هم ساخته بودیم. گفتیم مرگ بر تمام سگ هایی که وارد این جا شوند، البته به جز خودمان. از توی سوراخ خیلی چیزها می توانستی ببینی ولی کسی تو را نمی دید. علف و چوب و هزارتا چیز دیگر روی آب شناور بودند و از زیر تاق تاریک پل می گذشتند. می رفتند به ناکجا آباد. گفتم موفق باشید علف ها. بعد دماغم را بیرون آوردم تا ببینم چه خبر است. چیک... بخشید ها! باران! ولی شکایتی نداشتم. از باران خوشم می آمد. صدای آب و زمین نرم، انگار علف های سبز کنارت جوانه می زدند. به این می گویند زندگی. نشستم و زل زدم به قطره ی آبی نوک یک برگ. نمی توانست تصمیمش را بگیرد که بیفتد یا نه. مهم نبود... عجله نداشتم. گفتم عجله نکن قطره... تا دلت بخواهد وقت داریم. تمام وقت دنیا مال ماست. از دور صدای هواپیما می آمد. یک بار توی کوچه ی باریک پشت خانه ها دست مان را روی پیشانی مان گرفته بودیم تا آفتاب چشممان را نزند که جو گفت: او هواپیما رو دیدی فرنسی؟ گفتم دیدم. یک پرنده ی فسقلی نقره ای بود در دور دست. گفت چیزی که می خوام بدونم اینه که چه طور آدم ها رو این قدر کوچیک می کنن که اون تو جا بشن؟ گفتم خبر ندارم. آن موقع چیز زیادی راجع به هواپیماها نمی دانستم.

  • نویسنده: پاتریک مک کیب
  • مترجم: پیمان خاکسار
  • انتشارات: چشمه

مشخصات


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب شاگرد قصاب - پاتریک مک کیب" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل