loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب سیاه تیغ - پرتقال

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب سیاه تیغ، نوشته‌ی کوین سندز با ترجمه‌ی مشهود غفار کنی از سوی انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

کریستوفر رووه، به عنوان کار آموز استاد بندیکت داروساز که به سیاه تیغ معروف است و با تلفیق علوم مختلفی چون شیمی، داروسازی و پزشکی به کشف های جدیدی دست پیدا می کند، مشغول آموزش است؛ او فنونی چون رمز گشایی بسیاری از معماها در زمینه‌های مختلفی از قبیل ساختن دارو ها، معجون ها و سلاح های قدرتمند را از استادش می آموزد. کریستوفر شاگرد پر تلاش و با هوشی است، و با استفاده از آموزش های استاد و نبوغ خودش، قفل نقشه و طرز ساخت بسیاری از ابزار و داروها را رمز گشایی کرده و اقدام به ساخت آن ها می کند؛ بعضی وقت ها از دوستش تام در انجام این کارها کمک می گیرد و گاهی هم خراب کاری های پر سر و صدایی راه می اندازد. چند وقتی است که اتفاقات وحشتناکی در شهر رخ می دهد گروهی متشکل از یک فرقه‌ی سری به چند تن از داروسازان شهر حمله کرده و پس از آزار و شکنجه، ‌آن ها  را به طرز فجیعی به قتل می رسانند. پس از حمله ی ناموفق به استاد بندیکت و اقدام به سوزاندن او از سوی افرادی ناشناس، کریستوفر زندگی خود و استادش را در خطر می بیند و تمام تلاش و آموخته های خود را به کار می گیرد تا پرده از رازی هولناک بردارد؛ رازی که قادر است دنیا را زیر و رو کند.

 


برشی از متن کتاب


نمی‌دانستم چه کار کن.  بعد از تمیز کردن زمین، همان طور که قول داده بودم یک ظرف جدید پماد تسکین دهنده‌ی سوختگی سیاه تیغ ساختم. من و تام روی سقف رفتیم، روی لبه اش نشستیم و پاهایمان را آویزان کردیم. مشتی ذرت داشتیم. نصفش را دادیم بریجت که روی شانه هایمان این ور و آن ور می پرید و بقیه اش را سعی کردیم بیندازیم میان کلاه گیس مردانی که رد می شدند. وقتی تام بالاخره به خانه رفت، در مغازه کنار آتش شومینه نشستم، کتاب آقای گالیله را خواندم و منتظر استادم شدم. حتما همان جا خوابم برده بود، چون خروس خوان ساعت شش روی صندلی بیدار شدم. آتش مدت‌ها بود که خاموش شده بود، سرما در استخوان هایم نفوذ کرده بود و پشتم طوری درد می‌کرد که انگار تمام شب را به ناراحت ترین چنگک شکنجه‌ی لندن آویزان بوده ام. مغازه را آماده باز کردن کردم و گِل های دیروز را که حالا روی زمین خشک شده بود، جارو زدم. انبارمان را نگاه کردم و چیزهایی را که لازم بود از دوشنبه بازار بخرم، یادداشت کردم. وقتی داشتم از پله ها پایین می آمدم، ناگهان چیزی به ذهنم رسید: دیروز همه‌ی لندن به خیابان ها ریخته بودند و خیابان‌ها حتماً غرق گِل شده بود، اما هیچ ردپایی روی پله ها دیده نمی شد. در اتاق استاد بندیکت بسته بود. صدایش زدم: "استاد؟" در اتاق استاد بندیکت بسته بود. صدایش زدم: "استاد؟" جوابی نیامد. به آرامی در زدم. "استاد؟ صبح شده." باز هم جوابی در کار نبود. در حالت عادی مزاحمش نمی شدم. اما خواب ماندن استاد بندیکت وسط یک روز کاری، اصلا عادی نبود. وارد شدم. اتاقش خالی و تختش دست نخورده بود. از دیشب برنگشته بود. رفتم و در مغازه همسای،  سینکلِر قناد، و دیگری،  گرُبهام خیاط را زدم، اما هیچ کدام از استادها یا شاگرد هایشان او را ندیده بودند . خدمتکارهای "انگشت گم شده"، مسافرخانه ای آن طرف خیابان که گاهی آن جا شام می خوردیم هم، او را ندیده بودند. دلم آشوب شد. به جسدی که دیروز دیده بودیم فکر کردم؛ سوخته و دفن شده زیر مجسمه ی فرشته در یک باغچه‌ی خصوصی. و تا وقتی به اعصابم مسلط نشده بودم به خاطر نیاوردم که استادم را مدت ها بعد از مرگ آن مرد بیچاره دیده بودم. صدایی من را از این افکار ترسناک جدا کرد. "پسر. آهای پسر!" کنار کرکره های پایین مغازه مان، زنی چاق با لباس سبز کم رنگ، یک ظرف سرامیکی را به طرفم تکان تکان می‌داد. شناختمش: مارگارت ویلز، یکی از خدمتکارهای بارون کُبلی. با صدای بلند گفت: "بازم از این می خوام." شربت اپیکا، داروی تهوع. توی دلم غرغری کردم و رفتم آن طرف خیابان. نگرانی هایم از استفراغ بارون کبلی بزرگتر بود. او را به داخل مغازه هدایت کردم، پیش بند آبی ام را بستم و ظرفش را پر کردم. در دفتر حسابمان قیمتش را به حساب بارون، که همین الانش هم قرض هایش به بزرگی یک نهنگ بود، اضافه کردم. خیال داشتم مغازه را تعطیل کنم و به دنبال استادم بگردم، اما به محض این که مارگارت بیرون رفت، فرانسیس مهمان خانه دار، با یک حساسیت ناجور روی باسنش وارد شد. ترتیبش را دادم - البته ترتیب نسخه اش را، پماد را خودش باید به خودش می مالید - و بعد هم جاناتان تَنِر آمد و تا به خودم بیایم مغازه پر شده بود. و بعد بالاخره بالاخره بالاخره...    

(نامزد جایزه) - (برنده ی جایزه) نویسنده: کوین سندز مترجم: مشهود غفارکنی انتشارات: پرتقال


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب سیاه تیغ - پرتقال" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل