loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب سومین پلیس - فلن اوبراین

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب سومین پلیس نوشته ی فلن اوبرایان و ترجمه پیمان خاکسار در نشر چشمه به چاپ رسیده است.

فلن اوبرایان طناز به دنیا آمده. او واقعا نویسنده ی برجسته ای است به طور مثال در این اثرش با درون مایه های طنز به سراغ ژانر وحشت رفته و داستان طنز گونه است. او این توانایی را دارد که همه چیز را وارونه کند، یعنی مسائل عادی را به طرزی عجیب به ما نمایش می دهد و مسائل عجیب را خیلی عادی جلوه می دهد. سومین پلیس، رمان دوم اوبرایان بود که در عین ناباوری تمام ناشران از انتشار آن سرباز می زدند، چراکه آن را بیش از اندازه فانتری می دانستند. او از مرز تخیل آدم های عادی گذشته بود. برای همین برای آن ها قابل درک نبود. این کار ناشران باعث سرخوردگی نویسنده شد، طوری که تا بیست سال اثری خلق نکرد و تنها در نشریات مختلف با نام مستعار می نوشت. همسرش سومین پلیس را یک سال بعد از مرگ او منتشر کرد. اوبرایان که به شدت تحت تاثیر جویس است در این اثرش نیز به او نزدیک شده. او قصه گوی خیلی خوبی است. او نثر تقریبا پیچیده ای دارد، اما خواننده پس از چند صفحه ی اول به سبک او عادت می کند و آن وقت است که دیگر نمی تواند کتاب را کنار بگذارد. داستان ماجرای جوانی است که فردی را به قتل رسانده است تا هزینه ی کاری علمی را تامین کند. او نمی داند چه سرنوشتی انتظارش را می کشد...


برشی از متن کتاب


همه نمی دانند من چه طور فیلیپ مترز پیر را کشتم، فکش را با بیل خرد کردم. ولی بهتر است اول راجع به دوستی ام با جان دیونی بگویم، چراکه مترز پیر را اول او از پا انداخت، با یک تلمبه ی دوچرخه که خودش از یک میله ی آهنی توخالی درست کرده بود محکم کوبید به گردنش. دیونی کارگری بود قلچماق، ولی تنبل و آزاد از مخ. متهم ردیف اول ماجرا او بود. او بود که به من گفت بیلم را بیاورم. او بود که دستورها را داد و گفت که در هر موقعیت چه باید بکنم. من مدت ها پیش به دنیا آمدم. پدرم کشاورز سرد و گرم چشیده ای بود و مادرم هم یک پیاله فروشی داشت. همه ی ما در همان جا زندگی می کردیم، ساختمانی که در و پیکر درستی نداشت و بیشتر روز هم تعطیل بود؛ چون پدرم همیشه ی خدا سر زمین بود و مادرم هم تمام وقتش در آشپزخانه می گذشت، ضمنا به دلیلی که درکش نمی کردم مشتری ها تازه نصف شب می آمدند، به غیر از نیمه شب ها هم ایام کریسمس و روزهای غیرمعمولی از این قبیل چند مشتری را به آن جا می کشاند. دریغ از این که در زندگی ام مادرم را بیرون از آشپزخانه یا مشتری یی در طول روز دیده باشم، البته شب ها هم هیچ وقت بیشتر از دو سه مشتری با هم ندیدم. ولی راستش وقتی که دیگر خیلی دیروقت می شد من به رخت خواب می رفتم و امکان دارد که بعد از رفتن من احوالات دیگری بر مادرم و مشتری ها گذشته باشد. پدرم را درست خاطرم نیست ، فقط این که آدم نیرومندی بود و زیاد حرف نمی زد. فقط شنبه ها زبانش باز می شد و با مشتری ها راجع به پارنل حرف می زد و ورد زبانش این بود که ایرلند کشور عجیب و غریبی است. مادرم را خوب یادم است. از بس جلو آتش دولاو راست می شد صورتش همیشه قرمز و ملتهب بود . عمرش به این می گذشت که چای درست کند تا وقت بگذراند و آوازهای قدیمی بخواند تا فاصله ی بین وقت گذرانی ها را پر کند.مادرم را خوب می شناختم ولی من و پدرم با هم غریبه بودیم و زیاد حرف نمی زدیم؛ البته بعضی وقت ها که توی آشپزخانه درس می خواندم از پشت در نازک صدایش را می شنیدم که نشسته بر صندلی اش در زیر چراغ نفتی ساعت ها همان حرف های تکراری را می زد که همیشه هم به میک، سگ گله اش ختم می شد.

نویسنده: فلن اوبراین مترجم: پیمان خاکسار انتشارات: چشمه

مشخصات


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب سومین پلیس - فلن اوبراین" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل