loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب سلول 72 - اورهان کمال

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب سلول 72 نوشته ی اورهان کمال با ترجمه ی ارسلان فصیحی توسط انتشارات ققنوس به چاپ رسیده است.

رمان "سلول 72"، روایت گر زندگی پر فراز و نشیب مجرمان یکی از زندان های ترکیه است که شخصیت اصلی آن، "ناخدا احمد"، مردی با قدی کوتاه و سبیلی سیاه می باشد. وی سال ها پیش، در زمان کودکی، پدرش را از دست می دهد؛ در واقع عده ای، پدر احمد را هنگامی که از قهوه خانه ی بندری در شهر محل سکونتش، بیرون می آمده، محاصره کرده و به قتل می رسانند. احمد نیز از همان دوران کودکی، همواره آتش انتقام را در دل خود محفوظ نگاه می دارد تا این که، سال ها بعد، پسرعموهای قاتلین پدرش را یافته و آن ها را مورد ضرب و شتم قرار می دهد. همین اقدام او، منجر به دستگیری و حبس او در زندان می شود. احمد به سلول 72 زندان، منتقل گشته و در آن جا، کنار عده ای دزد و مجرم دوران محکومیت خویش را سپری می کند. علی رغم این که تمامی زندانیان، مدام به خلاف هایی هم چون قمار بازی، چاقوکشی، مصرف مواد مخدر و ... می پردازند، ناخدا احمد، به هیچ وجه مرتکب چنین اعمالی نشده و به زندگی سالم خویش و گذراندن دوره ی محکومیتش ادامه می دهد. تا این که در یکی از روزها، "خدیجه قلندر"، مادر پیر احمد که در  "ریزه"، یکی از شهرهای شمالی ترکیه، اقامت دارد، 150 لیره به حساب فرزندش در زندان واریز کرده و همین موضوع، آغازگر ماجراهایی پرکشش و خواندنی برای ناخدا احمد می شود.


برشی از متن کتاب


توی سلول سر ته سیگار تاس می ریختند. برباد گردن کلفت به ازمیری، که پشت سر هم تاس هایش را جمع می کرد، گفت: ـ ان قدر تاسامو جمع نکن، پالون دوز! ازمیری که ریزنقش بود، اما کله ای بزرگ داشت، تند و تند گفت: ـ تاس می گیری، بایدم جمع کنم! ـ مرتیکه، مگه می شه تاس نگرفت و بازی کرد؟ ـ من مرتیکه نیستم! ـ پس چی هستی؟ ـ پسر پیش نمازم، این ریخت و قیافه آسمون جلمو نیگا نکن! ـ زیاد حرف نزن! ـ اگه بزنم چی کار می کنی؟ ـ چونه تو خورد می کنم! ـ فکر کردی کله قنده؟ صورت برباد یک آن قرمز شد، بعد سفید سفید شد. سرش را به دو طرف تکان داد و گفت «لا اله الا الله»، بعد تاس ها را تکان داد و ریخت: ـ سه و یک! یک بار او، یک بار آن یکی، با عصبانیت و غرغرکنان هر چه را می آمد بر زبان می راندند: ـ چهار و دو! ـ پنج و یک! ـ شیش و یک! ـ........... ـ........... توی همهمه ی هر روزه زندان صدای مشاجره برباد و ازمیری داشت بلند می شد. آسمان جل هایی که با لباس های ژنده می آمدند تو و می رفتند بیرون، موجوداتی تکیده و ناخوشایند بودند. یکی از آن ها گاهی می چپید توی سلول، نگاهی به اطراف می انداخت، انگار چیزی را که دنبالش بود پیدا نمی کرد و دوباره راهش را می کشید و می رفت. برای چه می آمد، چرا می رفت؟ آن هایی هم که پای دیوارهای کثیف خوابیده بودند ـ دیوارهایی که این ور و آن ورش نقاشی های مستهجن و حرف های رکیک نوشته بود ـ با چشم های نیمه باز می رفتند تو فکر و گاه ساعت ها دراز می کشیدند و فقط وقتی گرسنه و تشنه می شدند یا دست به آب داشتند از سلول می رفتند بیرون. یکهو دم در سلول سر و کله آسمان جلی دیگر پیدا شد که خیلی دراز و لاغر بود. هیجان زده بود. روی پا بند نبود. پس از آن که با نگاهش توی سلول را به سرعت کاوید، انگار کسی را که دنبالش بود پیدا کرد و داد زد: ـ ناخدا احمد!!! این مرد چهل ساله که اسمش کایاعلی بود به خری آماده عرعر کردن می مانست. همه نگاهش کردند. چه خبر بود؟ با ناخدا احمد چه کار داشت؟ ـ ناخدا احمد، با توام! چشم های بسته مرد کوتاه قد و توپری که پای دیوار، پشت سر قماربازها دراز کشیده بود باز شد و با شک نگاه کرد؛ به مجسمه هیتی می مانست که از سنگ گرانیت تراشیده باشند. بی هیچ شتابی کاهلانه پرسید: ـ چه خبره؟ اولی سر جایش بند نبود: ـ پاشو بیا، زود باش! ـ چرا؟ ـ زیر هشت کارت دارن! «مجسمه هیتی» آرام آرام از جایش بلند شد. با پشت دست های درشتش به سبیل سیاه و بزرگش کشید. کوشید حدس بزند زیر هشت چه کارش دارند. چیزی به عقلش نرسید. اصلا کاری به کار زیرهشتی ها نداشت. قماربازی نمی کرد، بنگ و تریاک نمی کشید، آدم فروشی هم نمی کرد... بلند شد. همان طور که پاهای گوشت آلود و بزرگش را به کف بتنی سلول می کشید رفت پیش کایاعلی. ـ خب، این گه خورا چی کارم دارن؟ ربطی به کایاعلی نداشت. افسر نگهبان دیده بودش و گفته بود «ناخدا احمد و صدا کن زود بیاد پیش من!» از کجا می دانست چه کارش دارد؟ شانه هایش را داد بالا. می خواست بزند به چاک، که دست بزرگ...

نویسنده: اورهان کمال مترجم: ارسلان فصیحی انتشارات: ققنوس


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب سلول 72 - اورهان کمال" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل