loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب سلطانه - کالین فالکنر

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب سلطانه اثر کالین فالکنر و ترجمه ی جواد سیداشرف توسط انتشارات زرین به چاپ رسیده است.

"سلطانه" رمانی بسیار زیبا و خواندنی است که از سرنوشت دختری مغرور و سرکش که توسط عثمانیان به اسارت برده شده، روایت می کند. شخصیت اصلی داستان "جولیا" نام دارد، او دختری متکبر، با اراده و قوی می باشد که در خانواده ای از اهل تاتار روم به دنیا آمده است؛ سال ها بعد، در دوران جوانی به دلیل مقاصد سیاسی پدرش به همسری پترو، پیرمردی ثروتمند درآمد. در تمام طول سال های پس از ازدواج، فقط نقش یک هم خانه را برایش ایفا می کرد، پترو هیچ گاه به چشم همسر به او نمی نگریست و هیچ تمایلی از خود به او به او نشان نمی داد. برای "جولیا" زندگی هیچ جاذبه و کششی نداشت و روزها طبق روال عادی برایش سپری می شد، تا این که روزی از روزها همسرش به قصد سرکشی اموالش عازم سفر می شود؛ در طول سفر به بیماری سختی دچار شده و با ارسال نامه ای از "جولیا" می خواهد که جهت پرستاری، به بالینش برود. از قضا، زمانی که "جولیا" سوار بر کشتی، به سمت شوهرش در حرکت بود، کشتی توسط دزدان دریای عثمانی غارت شده و او و تمامی زنان دیگر را به اسارت و بردگی می بردند. اما "جولیا" که زنی بسیار زیبا و جوان است به حرمسرای سلطان قدرتمند عثمانی، "سلیمان" پیشکش می شود.  تمام ماجرا از همین نقطه آغاز می گردد؛ با ورود "جولیا" به حرمسرا و اولین ملاقاتش با سلطان سلیمان، با زیرکی هرچه تمام تر، سلطان را شیفته ی خود کرده و لقب "خرم" را به خود اختصاص می دهد. حالا دیگر حتی با وجود گلبهار همسر عقدی سلیمان و تنها فرزندش مصطفی، او سوگلی حرمسرا گشته و به تمامی اوضاع و قوانین حرم مسلط شده است. در ادامه با حضور او در قصر اتفاقاتی غیر منتطره و غیر قابل پیش بینی رخ می دهد که ذهن خواننده را به خود جلب کرده و تا پایان کتاب با خویش همراه می سازد.

 

برشی از متن کتاب


مانیسا باغ حرم سرای مصطفی پر از گل های لاله بود. گل بهار، تنها،در آلاچیق در زیر برج قصر نشسته و به گل های زیبا خیره شده بود. چنان به زمزمه ی یکنواخت زنبور عسل گوش سپرده بود که اصلا متوجه ورود فرزندش نشد. -سلام مادر. -مصطفی -امیدوارم که حال تو خوب باشد و به سلامتی باشی. گل بهار خوشحال و شگفت زده دستش را به سمت مصطفی دراز کرد. مصطفی دست مادر را بوسید و در کنارش جای گرفت. گلبهار با شادمانی گفت: «این طور بهتر است. اکنون دیگر مطمئن هستم که تو دوباره نزد مادر باز گشته ای.» دست پسرش را محکم در دست گرفته بود و نمی خواست آن را رها کند: «دلم برای تو تنگ شده بود، مصطفی! در استامبول چه خبر بود؟» -استامبول مثل همیشه پر از شایعات نا مربوط است. هر کسی از فروشنده ی دوره گرد گرفته تا عمامه پیچ دربار، تصور می کند که سر عسکر سلطان است. همه در حال طرح نقشه برای حمله ی بعدی به امپراتوری مقدس روم هستند. -نگران نباش. همه جا را نمی توانند فتح کنند. وقتی که سلطان شدی برای فتوحات تو هم جای کافی وجود خواهد داشت. مصطفی لبخندی زد و گفت: «ان شاالله.» گلبهار با کنجکاوی به چشمان مصطفی نگاه کرد و پرسید: «پدرت را دیدی؟» - بله، البته که پدر را دیدم. -سراغی از من نگرفت. - به شما سلام بسیار رسانید و برای سلامتی و طول عمر شما دعا کرد. لبخند از لبان گلبهار محو شد: «نمی توانم این فکر را از مغزم دور کنم که شاید سلیمان روزی دوباره سراغی از من بگیرد. اما سلطان سلیمان را با پیرزنی چون من چکار؟ هنوز هم با آن ساحره ی حرامی زندگی می کند؟» -مادر... خرم ساحره نیست. او هم زنی است مثل همه ی زنان. -تو پدرت را بیش از اندازه دوست داری، مصطفی. اما او آن انسان کاملی که تو تصور می کنی نیست. مصطفی دست مارش را فشرد و گفت: «من از رفتار پدر با تو راضی نیستم و آن را درست نمی دانم. اما او پدر من و سلطان من است. هرگز از من توقع بدگویی از او را نداشته باش.» گلبهار اخمی به چهره آورد. مصطفی، نگران و مشوش با خود گفت: احساس نفرت و تلخی روزگار تو را زشت و عبوس کرده است. احساس نفرت، گوشه ی لبانت را پر از چین و موهایت را سفید و خاکستری نموده است. گلبهار که گویی متوجه افکار او شده بود، سرش را برگرداند. گلبهار تصمیم گرفته بود به هنگام بازگشت مصطفی از استامبول، خود را خوش حال و بی غم نشان دهد و حرفی از سلیمان به میان نیاورد. اما به محض دیدن مصطفی، دوباره غم های کهنه در دلش زنده شد و نیاز سدناپذیری به کنجکاوی و اطلاع از خبرهای تازه در خود احساس نمود. در حقیقت گلبهار در غیبت مصطفی به چیزی جز سلیمان فکر نکرده بود. هنوز هم نمی توانست باور کند که آن سال های پر از عشق و سعادت برای همیشه از دست رفته است. کوشید تا لبخندی بر لب آورد: «از خبرهای تازه ی شهر استامبول برایم بگو...

نویسنده: کالین فالکنر مترجم: جواد سیداشرف انتشارات: زرین

 


کالین فالکنر


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب سلطانه - کالین فالکنر" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل