loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب سلحشوران پارله آن - افق

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب سلحشوران پارله آن نوشته ی سید علی خواسته توسط نشر افق به چاپ رسیده است.

"فرتیاد" پسر نوجوانی است که در یکی از روستاهای سرزمین "پارله آن" با خانواده اش زندگی می کنند. او به کمک نیرویی مادرزادی می تواند ذهن افراد را بخواند و از اهداف و مقاصدشان آگاه شود. اما پدرش فکر می کند که این نیرو خطری بزرگ برای فرتیاد است بنابراین از او می خواهد که نیرویش را مخفی نگه دارد. از طرفی مردم پارله آن از گذشته و زمان نیکانشان معتقدند که همیشه اهریمن و نیروهای شیطانی روی زمین وجود دارند و برای نابودی آن ها تلاش های بسیاری کرده اند. مدتی قبل عبادتگاه مقدسی به نام "آمه نین" در سرزمین پارله آن توسط جادوگری پلید که از افراد اهریمن است به آتش کشیده شد و کتابی را که راز نیاکان مردم پارله آن در آن نوشته شده بود به سرقت برد. فرمانروا بعد از شنیدن این موضوع گروهی هفت نفره به نام "سلحشوران" را از مردانی دلیر تشکیل می دهد و آن ها را مامور یافتن کتاب و نابودی جادوگر می کند. آرتینام، پدر فرتیاد که یکی از اعضای گروه است، برای انجام ماموریت خانواده اش را ترک می کند. در همین زمان جادوگر از فرصت استفاده کرده و با قیافه ای مبدل به روستا می آید و دختر آرتینام را که تنها هشت سال دارد می دزد‌. آرتینام بعد از مدتی دوری از خانواده اش برای دیدن آن ها به روستا برمی گردد اما فورا متوجه ربوده شدن دخترش توسط جادوگر می شود و تصمیم می گیرد، بقیه اعضای گروه را از این موضوع باخبر کند تا شاید به کمک آن ها جادوگر را سریع تر بیابد. از طرفی فرتیاد علی رغم میل پدرش اصرار دارد که با گروه سلحشوران در این سفر خطرناک همراه شود تا بلکه به کمک توانایی خاصی که دارد بتواند در یافتن خواهرش به آن ها کمک کند ...

 


برشی از متن کتاب


قبل از این که وارد باتلاق شویم، میرتان گفت: «حواس تان را خیلی جمع کنید.  فقط همان جایی پا بگذارید که من می گذارم و زیاد به دوروبرتان زل نزنید! توی باتلاق جانورهای وحشتناکی زندگی می کنند. از هم دیگر هم فاصله نگیرید، واگرنه ممکن است وقتی سرتان را بچرخانید، ببینید که دارید توی چشم موجودی نگاه می کنید که بدجوری گشنه ی گوشت آدم است!» این حرف ها دلگرمی خوبی برای پا گذاشتن به آن مرداب مه آلود نبود و با شنیدن جمله ی آخرش به خودم لرزیدم. وقتی وارد شدیم خواستم از میرتان بپرسم منظورش چه جور موجودی است، اما بلافاصله به این نتیجه رسیدم که چندان هم علاقه ای به فهمیدن این موضوع ندارم. باتلاق شبیه نی زاری بود که آبی سیاه رنگ داشت. مه غلیظ و خاکستری رنگی تمام آن را پوشانده بود و باعث می شود چیزهای اطراف، تصویری شبح گونه داشته باشند و همه چیز خاکستری رنگ باشد. بوی وحشتناکی که پیچیده بود نفس کشیدن را سخت می کرد و در یک کلام، انگار به جهانی دیگر پا گذاشته بودیم که همه چیزش یادآور مرگ و نیستی بود. در راه باریکی از میان باتلاق می گذشتیم. با وحشت از گوشه ی چشمم به اطراف نگاه کردم. با وجود دسته های انبوه نی و سطح تیره ی آب، چیزی برای دیدن وجود نداشت. همه تحت تاثیر فضای باتلاق قرار گرفته بودند و علاقه ای به شکستن سکوت آن جا نداشتند و فقط می خواستند با حداکثر سرعت پیش بروند. پس از مدتی احساس کردم گردنم به شدت خشک شده، اما جرئت چرخاندنش را نداشتم. می ترسیدم اگر این کار را بکنم، ناگهان خودم را چشم در چشم یکی از هان موجوداتی که میرتان می گفت ببینم. کم کم از شدت مه کم شد و توانستیم شکل محو تپه ای را که در آن طرف باتلاق قرار داشت، تشخیص دهیم. وقتی دوباره روی زمین سخت پا گذاشتیم و کمی از باتلاق فاصله گرفتیم، با خوشحالی نفس عمیقی کشیدم و به اطراف نگاه کردم. انگار باور نمی شد دوباره بتوانم دنیای زیر نور خورشید را ببینم. قبلا، هیچ وقت دقت نکرده بودم جهان اطرافم به لطف نور خورشید چقدر درخشان است و چه رنگ های گوناگونی در طبیعت وجود دارد. میرتان خندید و گفت: «خب، چی شد؟ توانستم از باتلاق رد شوم یا نه؟» پارسامین گفت: «حقا که توانستی. بیا این هم پنج سکه ای که توافق کرده بودیم.» ـ نه، گفتم پنج شکه برای بردن تان تا ورودی گذرگاه غربی، هنوز به آن جا نرسیدیم! ـ درستکاری ات شایسته ی احترام است. ولی باور کن همین حالا هم به وظیفه ات عمل کردی. ـ نخیر، وقتی رسیدیم همان جا مزدم را می گیرم! ـ بسیار خب. هر طور تو می خواهی! بی این که برای استراحت توقف کنیم، به راهمان ادامه دادیم. جاده پس از دور زدن تپه ای بزرگ، در مسیری کم و بیش مستقیم ادامه پیدا می کرد و در دور دست ها به جنگلی پای کوهستان می رسید. ادامه ی مسیر را با آسودگی بیش تری طی کردیم و کم تر پیش آمد سکوت کنیم. به نظر بقیه هم با دیدن دوباره ی جهان زنده و زیبا، روحیه ی تازه ای گرفته بودند.        

نویسنده: سید علی خواسته انتشارات: افق


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب سلحشوران پارله آن - افق" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل