loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب سقوط پاریس - ایلیا ارنبورگ

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب سقوط پاریس اثر ایلیا ارنبورگ با ترجمه ی محمد قاضی توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.

کتاب "سقوط پاریس"، رمانی در باب اوضاع سیاسی و اجتماعی فرانسه در بحبوحه ی جنگ جهانی دوم است و داستانی خواندنی را برای مخاطب تشریح می کند. شخصیت اصلی داستان، "آندره"، مردی 32 ساله، مجرد، ساده و منزوی می باشد و زندگی آرام، بی دغدغه و یکنواختی را پشت سر می گذارد. وی در کوچه ی قدیمی "شرش میدی" یک کارگاه نقاشی کوچک را اداره نموده، بیش تر اوقات خود را با طراحی و ترسیم تصاویر مختلف، سپری کرده و از این طریق امرار معاش می کند. "پی یر"، دوست قدیمی و هم دوره ی دبیرستان آندره می باشد که شخصیتی بسیار تاثیرپذیر و سست اراده دارد. او مهندس ساختمان است و بر خلاف آندره، فردی بسیار اجتماعی می باشد که مدام در گفت و گوها و گردهمایی های گروهی دوستان و اطرافیان خویش، مشارکت داشته و همواره خود را با مسائل و معضلات اجتماعی مطرح روز جامعه، درگیر کرده و اخبار را دنبال می کند. گاهی نیز شعرهایی سروده و به ابراز احساسات و عواطف درونی خود می پردازد. اصل داستان از جایی آغاز می گردد که پی یر، پس از یک سال دوری و بی خبری، به طور ناگهانی، در یک صبح بهاری به کارگاه آندره رفته و او را با ماجراهایی خواندنی مواجه می سازد.


برشی از متن کتاب


کارگاه آندره در کوچه «شرش میدی» واقع بود. کوچه ای قدیمی، با خانه هایی دودی رنگ، که قالب پنجره ها را سیاه نشان می دهد. مغازه های عتیقه فروشی فراوانی آن جاست که میزتحریرهای قدیمی، مجسمه های کوچک و چاق وچله فرشتگان، تکمه های ساخته از عاج، گردنبندهای عقیق، سکه های چینی، دعاهای دفع چشم زخم و طره دان به چشم می خورد... بانوانی بسیار تمیز و مرتب یا پیرمردانی ریزاندام با گونه های صاف و چهره گلی رنگ، که عرقچین سیاه بر سر دارند، آن خرت وپ رت ها را می فروشند. در گوشه کوچه، در زیر تابلوی سگ سیگاری، کافه ای دیده می شود که سیگارفروشی هم هست، و تصویر سگ پیری که سر دم نشسته و چوب سیگار فرسوده ای لای دندان هایش گرفته است، توجه مشتریان را به خود جلب می کند. در پیاده رو مقابل، کمی پایین تر، رستوران هانری و ژوزفین واقع شده است. ژوزفین در آن جا خوراک هایی می پزد که هیچ کس به خوبی او نمی تواند بپزد؛ هانری هم از پله های سرداب پایین می رود و یک بطری شراب گرد گرفته می آورد، یا روی ورقه ای صورتحساب مشتریان را می نویسد. آدمی است همیشه شاد، زبانش را به صدا درمی آورد، از غذاهای رستورانش تعریف می کند و دست کفچه مانندش را برای دست دادن به سوی همه دراز می کند. در کنار رستوران، دکان کفش دوزی است، و کفش دوز با اینکه شصت سال شیرین دارد، ضمن میخ زدن به پاشنه کفش ها آواز «ای عشق نابکار» ش را هم می خواند. پس از آن، دکان گل فروشی است با گل های شقایق و شب بوها و میناهایش. صاحب دکان که پیرزنی کوتاه قد و لاغراندام و تر و تمیز است هر روز صبح لوحه ای را با نام قدیسی که آن روز جشنش را می گیرند به در دکان می آویزد. پیاده روها پوشیده از نوشته هایی است با گچ، به این شرح: «بهشت» و «دوزخ»، «ایتالیا» و «حبشه»، که بچه ها روی آن «یه کر دو کر» بازی می کنند. صبح، کاسب های سبیلو چرخ های دستی خود را به جلو می رانند و با صدای پرطنینی داد می زنند: «آی پرتقال! آی گوجه فرنگی!» سپس کهنه فروش رد می شود که در بوق خود می دمد تا حضور خویش را اعلام کند: از درون خانه ها جلیقه های پاره پاره و صندلی های کوتاه انباشته با کاه و سوراخ شده برایش می آورند. طرف های غروب، آوازخوانان پیر و ویولن زن ها و ارغنون نوازان می آیند، آواز می خوانند، ساز می زنند و با پا ضرب می گیرند؛ از طبقات بالای ساختمان ها پول خرد برای شان می اندازند. لیکن درون خانه ها آرام و اندکی تاریک و پر از خرت وپرت هایی از قبیل مبل های زیادی و اثاث اسقاطی است. همه چیز کهنه و فرسوده است و عجب آنکه از این چیزهای کهنه هنوز نگهداری می کنند. روی مبل ها روکش هست، و در قفسه لیوان های شکسته به هم چسبانده. اگر کسی عطسه کند زود یک کاسه جوشانده زیزفون یا یک لیوان شراب گرم به او می خورانند و مشمع خردل برایش تهیه می کنند. عطاری که گیاهان طبی می فروشد جوشانده های مختلف و ضمادها و شربت های گوناگون و پوست های گربه ــ که می گویند دردهای رماتیسمی را تسکین می دهد ــ به مشتریان عرضه می کند. گربه های چاق وچله، دسته دسته در درون مغازه ها و در اتاقک های پنجره داری که دربانان در آن ها از صبح اول صبح گوشت گوسفند بار گذاشته اند، خرناسه می کشند. تنها به هنگام غروب یا پیش از دمیدن خورشید است که کوچه زیبا است، چون در آن دم همه چیز به رنگ آبی و به صورت تابلوی نقاشی جلوه می کند. کارگاه آندره که در آخرین طبقه ساختمان واقع بود منظره باشکوهی داشت: تا چشم کار می کرد پشت بام بود، و اقیانوسی از سفال که تلاطم دریا را به یاد می آورد: از فراز بام ها رشته های باریکی از دود به هوا برمی شد، و برج ایفل از دور در روشنایی آتشین نارنجی رنگی پیدا بود...

نویسنده: ایلیا ارنبورگ مترجم: محمد قاضی انتشارات: نیلوفر


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب سقوط پاریس - ایلیا ارنبورگ" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل