loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب سرگذشت من - آنتونی ترالاپ

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب سرگذشت من نوشته ی آنتونی ترالاپ با ترجمه ی علاءالدین پازارگادی توسط انتشارات علمی و فرهنگی به چاپ رسیده است.

"آنتونی ترالاپ" نویسنده ی پر کار و صاحب نام انگلیسی تبار است که آثار گران بهایی را از خود برجای گذاشته است. شرح زندگی پر فراز و نشیب و سرشار از نکات برجسته و آموزنده ی او، یکی از خواندنی ترین و تاثیرگذارترین حکایت ها می باشد که لذتی وصف ناشدنی را برای مخاطب، به ویژه جوانان و دوستداران به هنر نویسندگی به ارمغان می آورد. ترالامپ، در سال 1815 و در خیابان "کپل" واقع در میدان "رسل" دیده به جهان گشود. "توماس" پدر او، مردی عبوس و تندخو بود که به عنوان وکیل دادگستری به فعالیت می پرداخت و حقوق ناچیزی از این شغل، دریافت می نمود. در واقع، این مبلغ، جهت تامین هزینه ی زندگی او و خانواده اش کافی نبود و از همین روی، زندگی سخت، فقیرانه و سرشار از ناامیدی را پشت سر گذاشت. فشار مالی و تنگ دستی موجب گردید تا "فرانسیس"، مادر ترالاپ، به نویسندگی روی آورده و به مرور زمان شهرت و جایگاهی ویژه در عرصه ی ادبیات را به خود اختصاص داده و درآمد قابل قبولی را نیز کسب نماید. آنتونی با نگارش این اثر، به نقل خاطرات گذشته ی خویش از دوره ی کودکی تا حال پرداخته و خواننده را با خود همراه می سازد.


فهرست


مقدمه ی مترجم فصل 1: آموزش و پرورش من (1815 – 1834) فصل 2: مادر من فصل 3: اداره ی کل پست (1834 – 1841) فصل 4: ایرلند؛ دو داستان اولی من (1841 – 1848) فصل 5: اولین کامیابی من (1849 – 1855) فصل 6: برج های بارچستر، سه منشی (1855 – 1858) فصل 7: دکتر تورن، خانواده ی برترام، هند غربی و دریای اسپانیا فصل 8: مجله ی کورنهیل، کشیش خانه ی فرملی فصل 9: قلعه ی ریچموند، برون جونزو رابینسون، امریکای شمالی، مزرعه ی اورلی فصل 10: خانه ی کوچک الینگتون، آیا می توانی او را ببخشی؟ راشل ری، مجله ی دو هفتگی انتقادی فصل 11: داستان خانواده ی کلورینگ، مجله ی پال مال، داستان های نینا بالاتکا، لیندا ترسل فصل 12: درباره ی داستان و هنر داستان نویسی فصل 13: درباره ی داستان نویسان انگلیسی دوره ی معاصر فصل 14: درباره ی انتقاد فصل 15: آخرین تاریخچه ی بارست، ترک اداره ی پست، مجله ی سن پل فصل 16: بورلی فصل 17: عهدنامه ی پستی با امریکا، مساله ی حق چاپ با امریکا، چهار داستان دیگر فصل 18: کشیش بولهامپتون، سر هنری هاتسپر، داستان های یک سر دبیر، قیصر فصل 19: رالف وارث، خانواده ی یوستس دیاموند، بانو آنا، استرالیا فصل 20: طرز زندگی کنونی ما، نخست وزیر، پایان

برشی از متن کتاب


فصل اول  آموزش و پرورش من (1815 1834) در تحریر این صفحات، چون عنوان بهتری نمی توانم پیدا کنم، ناچار آن را تاریخچه ی زندگی خودم، که فرد حقیری هستم می نامم و قصدم تنها این نیست که جزئیات بی اهمیت زندگی خصوصی خود را شرح دهم، بلکه هدف اصلی من این است که فعالیت های ادبی خود و شاید دیگران را که در اطرافم بوده اند و شکست ها و موفقیت های خود را، همان طور که بوده، به اضافه ی علل آن، تشریح نمایم و نشان دهم چه امکاناتی برای یک نویسنده ی زن یا مرد، که نویسندگی را وسیله ی امرار معاش قرار می دهد، وجود دارد. با وجود این، می دانم پرگویی دوره ی کهولت و تمایلی که ضمیر انسان به بازگشت به دوران گذشته ی خویش دارد مرا وسوسه خواهد کرد که از خود نیز سخن بگویم و باید اقرار کرد که بدون ذکر این موضوع، نمی توان مطالب کتاب را به شکل مشخص و مفهومی درآورد. به نطر من، غیر ممکن است کسی بتواند کلیه ی مطالبی را که درباره ی خویش می داند ذکر کند. مثلا چه کسی حاضر است به عمل پست خود اعتراف نماید! همین طور چه کسی است که مرتکب عمل پستی نشده باشد! ولی این مطلب را ادعا می کنم که آن چه خواهم گفت دور از حقیقت نباشد و آن چه می نویسم عاری از کینه خواهد بود و نه در مورد خویش و نه در مورد سایرین عملی را نخواهم ستود، مگر این که آن عمل شایسته ی ستودن باشد. تصور می کنم که دوران کودکی من همان گونه تلخی را در برداشت که زندگی هر پسر جوانی در بر دارد و سرچشمه ی بدبختی من دو چیز بود: یکی فقر و مقام اجتماعی پدرم و دیگر فقدان روحیه ای در خودم که به برخی جوانان نیرو می بخشد تا سر خویش را در مقابل بدبختی هایی که چنین موقعیتی به وجود می آورند خم نکنند. من در سال 1815 در خیابان کپل در میدان رسل به دنیا آمدم و در طفولیت مرا به شهر هارو بردند که در آن جا پدرم در مزرعه ای که یک ساعت شوم از لرد نورت ویک به مدت طولانی اجاره کرده بود خانه ای ساخته بود. آن خانه مبدل به مدفن تمام امیدها و آرزوها و رفاه پدرم، مایه ی رنج و غصه ی مادرم و فرزندانش، و شاید هدایت کننده ی سرنوشت او و همه ی ما باشد. پدرم از شاگردان قدیمی کالج وینچستر و دانشکده ی نیوکالج بود؛ به این جهت، ونچستر به عنوان مقصد من و برادرانم تعیین گشت. ولی چون او دوستانی در هارو داشت و دبیرستان هارو هم وسیله ی آموزش و پرورش کودکانی را که در آن منطقه زندگی می کردند تقریبا مجانی فراهم می ساخت و خودش هم تمایلی نشان نمی داد که با سایرین فرق داشته باشد و این خصلت را در سرتاسر زندگی خود آشکار سازد، تصمیم گرفت که به جای وینچستر ما را به این مدرسه فرستد؛ به این جهت هر کدام از ما به سن هفت سالگی می رسیدیم، فورا به آن جا اعزام می شدیم ...

(ادبیات کلاسیک جهان) نویسنده: آنتونی ترالاپ مترجم: علاءالدین پازارگادی انتشارات: علمی و فرهنگی


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب سرگذشت من - آنتونی ترالاپ" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل