loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب سرکش (مجموعه ویوارد پاینز 2)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب سرکش دومین جلد از مجموعه ویوارد پاینز نوشته ی بلیک کرواچ و ترجمه ی زهرا رحیمی توسط نشر باژ به چاپ رسیده است.

پلیچر تعدادی از انسان ها را در خواب عمیقی فرو برده و حافظه ی آن ها را به کلی پاک می کند. او ردیاب هایی به هر یک از آن ها نصب می کند و با دوربین هایش همه ی کارها و حتی حریم خصوصی مردم شهر ویواردپاینز را زیر نظر می گیرد. مردم این شهر به طور کامل تحت فرمان او هستند؛ به مردم می گوید که کجا زندگی کنند، کجا کار کنند و حتی با چه کسی ازدواج کنند. بعضی از مردم فکر می کنند که مرده اند و این زندگی پس از مرگ است، بعضی دیگر بر این باورند که در زندانی آزمایشی گیر افتاده اند. اطراف شهر حصارهای الکتریکی بسیار بلندی نصب شده تا هیچ کس نتواند از آن جا خارج شود. در این میان ایتن برگ که مامور مخفی اف بی آی است برای به دست آوردن اطلاعات موفق به نفوذ در شهر شده و اعتماد پلیچر را جلب می کند و به عنوان  کلانتر شهر مشغول به کار می شود. او تنها کسی است که حافظه اش پاک نشده و از آن سوی حصارها باخبر است. ایتن از این که پلیچر دائما زندگی خصوصی مردم را زیر نظر دارد و برخی را بدون رضایت به آن جا آورده بسیار ناراحت است و تلاش می کند تا در موقعیتی مناسب به مردم ویواردپاینز برای رهایی از این وضعیت کمک کند. از طرفی چند نفر از مردم شهر گروهی تشکیل داده و شبانه بعد از بازکردن ردیاب هایشان در نقاط کور دوربین ها با هم جلسه می گذارند. پلیچر از ایتن می خواهد تا در این گروه نفوذ کرده و اطلاعاتی به دست آورد. ایتن برای ادامه ماموریت مخفیانه اش و حفظ موقعیتش به عنوان کلانتر مجبور به پذیرفتن خواسته ی پلیچر شده و به این ترتیب درگیر ماجراهای تازه ای می شود ...

ویواردپاینز شهریست مخفی در میان کوهستان که مردی به نام دیوید پلیچر آن را به وجود آورده است. پیلیچر در سال 1971 کشف می کند که ژنوم انسان رو به زوال است و پیش بینی می کند که گونه ی انسانی در سی یا چهل نسل آینده منقرض خواهد شد. پلیچر تعدادی از انسان ها را به ویواردپاینز می آورد تا قبل از این که ژنوم شان به حد بحرانی برسد، آن ها را شبیه سازی کرده و حفظ کند. در کنار صد و شصت نفر از اطرافیانش که عقاید او را قبول دارند و به طور داوطلبانه با پلیچر همراه می شوند، ششصد و پنجاه نفر دیگر توسط افراد او ربوده شده و به ویواردپاینز آورده می شوند.

 


برشی از متن کتاب


ایتن در تعقیب مارکوس به سمت پایین راهروی طبقه ی دوم حرکت کرد و از مقابل ردیف درهایی گذشت که تابلوهای آزمایشگاه A و آزمایشگاه B و آزمایشگاه C روی خودشان داشتند. انتهای راهرو در فاصله ی بسیار کوتاه با راه پله ها، همراه همیشگی ایتن مقابل دری ایستاد که پنجره ای دایره ای روی آن جاسازی شده بود. کلید کارتش را بیرون آورد. ایتن گفت: «نمی دونم چقدر قرار اونجا بمونم ولی وقتی خواستم برگردم شهر بهشون می گم خبرت کنن.» ـ مشکلی نیست تمام مدت کنارت می مونم. ـ نه، نمی مونی. ـ کلانتر دستوراتی که به من دادن ... ـ برو زرش رو به رئیست بزن. تو ممکن راننده ام باشی ولی سایه م نیستی؛ حداقل دیگه نیستی. وقتی داری این کار رو می کنی گزارش های الیسا از ماموریتش رو هم جمع کن. ایتن کلید کارت مرد جوان را از دستش بیرون کشید و داخل کارت خوان کشید. و بعد داخل جیب روی سینه اش فرو کرد. از آستانه ی در گذشت، برگشت و در حالی که در را به روی او می بست، خیره همراهش را تماشا کرد. اتاق تاریک نبود، اما کم نور بود؛ مثل سالن سینما پنج دقیقه قبل از شروع فیلم. رو به رویش انبوهی از نمایشگرهای پنج در پنج می درخشیدند. سمت راست صفحات تلویزیونی، در دیگری بود که دسترسی به آن از طریق کارت میسر بود. هیچ وقت به ایتن اجازه ی دسترسی به اتاق نظارت را نداده بودند. مردی که هدفون روی سرش داشت، روی صندلی چرخانش چرخید. ایتن گفت: «به من گفتن تو می تونی کمکم کنی.» مرد ایستاد. پیراهن آستین کوتاه تمام دکمه ای مزین به کروات گیره دار تنش کرده بود. در حال کچل شدن بود و سبیل داشت. چیزی که به نظر باید قهوه می بود، یقه ی برگشته ی پیراهنش را لک کرده بود. شبیه کسی بود که متعلق به هیئت های کنترل باشد، اتاق نیز مطمئنا حال و هوای مرکز عصبی را به خود داشت. ایتن فاصله ی میان شان را کم کرد اما دستش را دراز نکرد. گفت: «مطمئنم که تو چیزای خیلی زیادی درباره م می دونی ولی من متاسفانه حتی اسمت رو هم نمی دونم.» ـ تد هستم، مسئول گروه نظارتم. ایتن تلاش زیادی کرده بود تا خودش را برای این لحظه آماده کند. برای ملاقات با مرد شماره سه پلیچر. مردی که مکلف به جاسوسی از مردم ویواردپاینز در خصوصی ترین لحظات زندگی شان بود. اشتیاق برای شکستن بینی مردک، قدرتمندتر از چیزی بود که ایتن انتظارش را داشت. من و ترسا رو با هم تماشا کردی؟ تد پرسید: «قتل آلیسارو بررسی می کنین؟» ـ درسته. ـ زن معرکه ای بود. دوست دارم هر کاری از دستم بربیاد برای کمک بکنم. ـ خوشحالم که اینو می شنوم. ـ بنشین. روی صندلی های گردان و چرخ دار نشستند. اتاق مرکز مدیریت، به نظر می آمد آماده ی  فرستادن فضاپیما به فضا باشد. صفحه کلیدهای چندگانه و تکنولوژِی لمسی، از چیزی که ایتن از دنیای خودش به یاد داشت، پیشرفته تر به نظر می رسید. ایتن گفت: «قبل از اینکه شروع کنیم می خوام یه سوال ازت بپرسم.» ـ حتما. ـ همه ی کاری که تو می کنی اینه که اینجا بنشینی و توی زندگی های خصوصی مردم سرک بکشی، درسته؟ چشم های تد ظاهرا تاریک شد. از روی شرم بود؟ ـ زندگیم اینه. ـ از ماموریت آلیسا توی شهر خبر داشتی؟ ـ آره. ـ خب، سوال من اینه: تو فرمانده ی کار کشته ترین سیستم نظارتی هستی که تا حالا دیدم، چطوری قتل اون از چشماتون دور مونده؟

نویسنده: بلیک کرواچ مترجم: زهرا رحیمی انتشارات: باژ


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب سرکش (مجموعه ویوارد پاینز 2)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل