کتاب سرانجام انسان طراز نوین فروریختن توهمات

کتاب سرانجام انسان طراز نوین فروریختن توهمات به قلم سوتلانا الکسیویچ و ترجمه ی مهشید معیری و موسی غنی نژاد در انتشارات مینوی خرد به چاپ رسیده است.

کتاب "سرانجام انسان طراز نوین"، شامل مجموعه ای از گفت و گوهای نویسنده با اعضای عادی نهضت کمونیسم می باشد که هر یک، روایت هایی مستند و واقعی ای را برای مخاطب شرح می دهند؛ روایت هایی حاوی احساسات، نگرش و تفکرات گوینده ی آن ها، که متاثر از آرمان های غیر معمول کمونیسم دولت شوروی در زمینه ی ساخت بهشت موعود نهضت کمونیستی بر روی زمین هستند. آرمانی که طبق اظهارات نویسنده، شرط کسب آن، تغییر کردن ماهیت انسان یا ایجاد انسان طراز نوین است و مسبب وقوع فجایعی بزرگ در دنیا می باشد.

نویسنده بر اساس مصاحبه های خویش، و در بطن روایت های موجود در کتاب، به شرح اوضاع و ویژگی های جامعه ی روسیه پس از فروپاشی نظام کمونیستی و پدیدار گشتن فقر شدید، آشفتگی اجتماعی، رشد نژاد پرستی در جامعه و بسیاری موارد دیگر نیز می پردازد. وی به دور از هر گونه پیش داروی ها و قضاوت های شخصی، جهت ارائه ی تصویر روشن و دقیق از جامعه ی کمونیستی و اوضاع شهروندان شوروی و نهضت کمونیسم، و هم چنین توصیف روسیه ی جدید، تمامی اظهارات موافق و مخالف در باب موضوعات و رویدادهای مهم و متعدد، را در طی محتوای این کتاب ارائه نموده است. قابل ذکر می باشد که "الکسیویچ"، جهت تدوین این اثر، با اشخاصی گفت و گو کرده که روزگاری، سرسختانه به آرمان های نهضت ایمان داشته، آن را بخشی جدایی ناپذیر از دنیای خود می پنداشتند.

برشی از متن کتاب

درباره ی گذشته - سال های 1990، دوره ی  یلتسین ... چه خاطراتی از این سال ها داریم؟ دوره ی خوشی بود ... دهه ای وحشتناک ... زمان دمکراسی ای خارق العاده ... سال های مهلک 1990 ... سال هایی مبارک .. زمان امیدهای بزرگ ... دوره ی ظلم و فرومایگی ... درخشان ... دوره ی من بود ... و دوره ی من نبود. - ... سال های 1990 ... ما گند زدیم به این سال ها! حالا حالاها دیگر چنین فرصتی گیرمان نخواهد آمد. همه چیز در سال 91 خیلی خوب شروع شده بود ها! هیچ وقت چهره ی کسی را که با هم به مقابل کاخ سفید رفته بودیم فراموش نمی کنم. ما پیروز شده بودیم و قدرتمند بودیم. دل مان می خواست زندگی کنیم. سرمست از آزادی شده بودیم. ما حالا ... حالا موضوع را طور دیگری می بینم ... چقدر ساده لوح بودیم، شرم آور است. شجاع، بی غل و غش و ساده لوح. فکر می کردیم از درخت آزادی کالباس می روید. هر چیزی که بعد از آن اتفاق افتاد تقصیر ما هم هست ... البته مسئولیتش با بلتسین است، اما ما هم تقصیر داشتیم ... فکر می کنم همه چیز از اکتبر شروع شد، اکتبر 1993. «اکتبر خونین» «اکتبر سیاه»، «کودتای دوم» ... مردم از آن وقایع این طور یاد می کنند ... نیمی از روسیه می خواستند به پیش بروند و نیمی دیگر می خواستند به عقب برگردند. به سوی سوسیالیسم مایه ی افسردگی. به سوی این سوسیالیسم لعنتی. رژیم شوروی شکستش را قبول نمی کرد. مجلس «سرخ» از اطاعت از رئیس جمهور سر باز زده بود. درک من از جریان در آن روزها این طور بود... آن روز صبح، سرایدار ما که اهل منطقه ی تور بود (من و زنم اغلب به او کمک می کریدم، مثلا زمانی که خانه مان را بازسازی کردیم تمام مبل های مان را به او دادیم)، وقتی دید که من سنجاق سینه ای را با تصویر یلتسین زده ام به جای سلام کردن با لحن خبیثانه ای گفت: «کثافت های بورژوا به زودی دوره ی شما تموم می شه» و پشتش را به من کرد. من اصلا انتظار چنین چیزی را نداشتم. چه چیزی موجب شده بود این قدر از من نفرت داشته باشد؟ به چه علت؟ وضعیت مانند 1991 بود ... در تلویزیون دیدم کاخ سفید در آتش می سوخت، تانک ها شلیک می کردند، گلوله های رسام در آسمان ... فرمان حمله به برج تلویزیون استانکینو ... ژنرال ماکاشوف که ...

فهرست

پیش گفتار مترجمان گاه شمار روسیه پس از استالین تذکرات یک شریک جرم بخش اول: تسلی با مکاشفه برگرفته از شایعات خیابانی و گفتگوهای آشپزخانه ‌ای (2001 – 1991) ده داستان در خانه انسان ‌های طراز نوین اندر حکایت خواهران و برادران، دژخیمان و قربانیان و رای دهندگان اندر حکایت ناله و خروش و نجواها و وجد و سرور درباره ی ارتشبدی سرخ و تنها و سه روز از انقلابی که به دست فراموشی سپرده شد اندر ماتم ناشی از خاطرات و میل شدید برای یافتن معنایی برای آن اندر حکایت کتاب مقدسی دیگر و مومنینی از نوع دیگر اندر حکایت قساوت شعله‌ ها و رستگاری در عرش اعلاء اندر احوالات لذت ناشی از مصیبت و حیله ‌بازی ‌هایی که روس ‌ها قادر به انجامش هستند اندر حکایت زمانی که تمام آدم‌ کش ‌ها فکر می ‌کنند در خدمت خدا هستند اندر حکایت پرچم کوچک سرخ و تبری که حاضر و آماده آن جا آویزان است. بخش دوم: جذابیت خلاء برگرفته از شایعات خیابانی و مکالمات آشپزخانه ‌ای (2002 – 2012) ده ماجرا از ناکجاآباد: اندر حکایت رومئو و ژولیت با این تفاوت که اسم آن ‌ها مارگریتا و یاشار بود اندر حکایت مردمانی که بلافاصله بعد از سقوط کمونیسم تغییر ماهیت دادند اندر حکایت تنهایی ‌ای که شباهت زیادی به خوشبختی دارد اندر حکایت زمانی که دل تان می‌ خواهد همه آن‌ ها را بکشید و بعد وحشت ناشی از چنین تمایلی شما را برمی ‌دارد اندر حکایت زنی پیر با موهای بافته و دختری زیبا اندر حکایت مایه بدبختی ‌ای که خداوند پشت در خانه‌ تان گذاشته است اندر حکایت این زندگی گند… و صد گرم خاکستر نرم در گلدانی سفید اندر حکایت مردگان که از چیزی مشمئز نمی ‌شوند و سکوت خاکستر اندر حکایت تاریکی‌ های شر و زندگی دیگری که براساس این زندگی می ‌توان بنا کرد اندر حکایت شجاعت و آن چه بعد از آن اتفاق می ‌افتد.

(تاریخ شفاهی) نویسنده: سوتلانا الکسیویچ مترجمان: مهشید معیری - موسی غنی نژاد انتشارات: مینوی خرد