loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب ستاره های شیرین (چهار ستاره 3)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب ستاره های شیرین سومین جلد از مجموعه چهار ستاره، نوشته ی ترا درمن و ترجمه ی الهام فیاضی، از سوی انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

تابستان رو به پایان است و گلادیس برای شروع مدرسه ی راهنمایی دلشوره دارد. اما نگرانی او فقط رسیدگی به تکالیف مدرسه و از دست دادن دوستانش محدود نمی شود، او عاشق آشپزی است، تا جایی که تمام مدتی که در اردوی تابستانی بوده، هر روز برای بیست نفر غذا می پخته، همچنین به عنوان کوچکترین منتقد، در مطرح ترین روزنامه ی کشور، یعنی نیویورک استاندارد، نقدهایش در زمینه ی آشپزی به چاپ می رسید. گلاریس شغلش را از پدر و مادرش پنهان کرده، حتی سردبیر مجله نمی داند که نقدها را گلاریس کلاس هفتمی می نویسد، تا روزی که سردبیر از گلاریس می خواهد تا دیداری حضوری با او داشته باشد. به این ترتیب او تصمیم می گیرد، راز شغلش را برای خانواده اش فاش کند. اما در شبی که قصد دارد تا این مسئله را مطرح کند، پدر و مادر با یک غافلگیری به خانه می آیند. خاله لیدیا، تنها کسی که از راز گلادیس باخبر است، از پاریس آمده تا مدتی با آن ها زندگی کند. خاله از گلاریس می خواهد که همچنان ناشناس به کارش ادامه دهد، آن دو نقشه می کشند که در ملاقات با سردبیر، خاله خودش را جای گلاریس معرفی کند. اما گلاریس تا کی می تواند در این وضعیت پیچیده، تعادل میان زندگی عادی و شغل مخفیانه اش را حفظ کند؟

 


برشی از متن کتاب


صبح فردا گلادیس جلوی کمد لباس هایش ایستاد و فکر کرد که چه لباسی بپوشد. بلاخره تصمیم گرفت سارافون راه راهی که مادرش برای تولدش خریده بود را بپوشد و برای احتیاط ژاکت پشمی کشبافی هم برداشت که اگر اتاق ناهار خوری نیویورک استاندارد سرد بود، سردش نشود. بعد، یار و وفادارش یعنی دفتر نقد نویسی را با چند مداد در کیف دستی کوچکش جا داد. اگر کوله پشتی خرچنگی اش برای مدرسه راهنمایی زیادی بچه گانه بود، بدون شک برای مهم ترین قرار ناهار کاریش هم اصلا مناسب نبود. «خوب، گلادیولا جان، سر و وضعم چطوره؟» خاله لیدیا در چهار چوب در اتاق گلادیس ایستاده بود و از سر تا پا لباس های توری آبی آسمانی پوشیده بود. حتی موهایش را هم با دستمال سر بسته بود. لباس هایش کاملا با وقتی که روی مبل جا خشک کرده بود، فرق داشت... ولی با این حال ظاهرش به عنوان یک مادر خیلی سطحی و غیر طبیعی بود. کلادیس گفت: «لباستون یه کم ... امممم... زیادی توی چشم می زنه، به نظرتون این طور نیست؟ یعنی، منتقدهای رستوران باید توی پس زمینه ی اطرافشون مخفی باشند. خاله لیدیا اخم کرد و گفت: «من که امروز قرار نیست نقد بنویسم، درسته؟ ما وقت یه جلسه داریم.» گلادیس گفت: «درسته ولی ما می خواهیم به فیونا نشون بدیم که گلادیس همیشه شغلش رو جدی می گیره، مگه نه؟» خاله لیدیا آهی کشید و گفت: «آره فکر کنم خیله خب، پس چرا نمیای توی انتخاب لباس کمکم کنی؟» گلادیس پشت سر خاله اش به اتاق مهمان رفت. چودان خاله اش با در باز روی تخت بود. انگار توی یک ماهی که خاله اش آنجا بود، سرغش نرفته بود تا وسایلش را بیرون بیاورد. گلادیس شروع کرد به گشتن چمدان، اما به زودی متوجه شد که لباس توری آبی کمرنگ، ملایم ترین چیزی بود که خاله اش داشت. لباس های با رنگ جیغ و طرح های زننده را یکی پس از دیگری کنار گذاشت تا این که بلاخره به ته چمدان رسید. گلادیس باورش نمی شد، اما مجبور بود بگوید: «اممم، فکر کنم باید از مامان لباس قرض کنی.» خاله لیدیا جوری نگاهش کرد که انگار گلادیس از او خواسته بود که یک کاسه غذای حال بهم زن بخورد. لیدیا فریاد زد: «از جنیفر؟ گلادیس شوخیت گرفته؟» گلادیس لبخند شادی زد و گفت: «یادت نره که امروز اسم من کورالاینه. نه، مامان یه عالمه لباس رسمی خوب داره و سایزتون با هم تقریبا یکیه.» خاله لیدیا دوباره قیافه ای نالان به خود گرفت، ولی با بی میلی پشت سر گلادیس به آن طرف راهرو و به اتاق خواب پدر و مادر او رفت که چند ساعت قبل رفته بودند سرکار. آن ها از تصمیم ناگهانی خاله لیدیا برای بیرون رفتن از خانه حسابی هیجان زده شده بودند و با خوشحالی با برنامه ی گردش فردا موافقت کرده بودند. گلادیس کمد لباس های مادرش را باز کرد و فقط در عرض یک دقیقه، توانست کت و شلوار قهوه ای روشن موقر و موجهی برای خالش پیدا کند....    

نویسنده: ترا درمن مترجم: الهام فیاضی انتشارات: پرتقال


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب ستاره های شیرین (چهار ستاره 3)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل