loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب ستاره های دوست داشتنی (امام جعفر صادق)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب امام جعفرصادق (ع) از مجموعه ی ستاره های دوست داشتنی، نوشته ی محسن هجری با تصویرگری میترا عبداللهی توسط نشرشهر قلم به چاپ رسیده است.

این کتاب سعی دارد در قالب داستانی دل نشین و روان با تصویرگری های زیبا و کودکانه به بخشی از زندگی امام جعفرصادق ( ع ) بپردازد و مقام معنوی، افکار، شیوه ی زندگی، اندیشه ها و احادیث این امام معصوم و والا مقام را متناسب برای مخاطب کودک و نوجوان معرفی کند. همچین این کتاب سرشار از مهربانی هاست و با کلام ساده ای که دارد، آیینه ای است که خوبی های آن امام را بازتاب می کند تا کودکان با خواندش لذت ببرند و زیبا زیستن مانند ایشان را بیاموزند. داستان این کتاب این گونه آغاز می شود که پسری کوچک، مهربان و خوش قلب با ماه صحبت می کند و ماه هم او را به سفری هیجان انگیز دعوت می کند تا یکی از ستاره های آسمانی را ملاقات کند. پسرک هم دعوتش را قبول می کند و چشمانش خور را می بندد و مانند بادبادکی به سوی آسمان پرواز می کند که ناگهان خودش را در سرزمینی جدید میابد. در آن جا که سرزمینی زیبا است، مردی را دید و به گفته ی ماه رفت تا سراغی از ستاره بگیرد. آن مرد خودش را " جابر بن حیان "، معرفی کرد. او از سخنان جابر فهمید که برای دیدن ستاره ای به نام امام جعفر صادق ( ع ) آمده است و...

 

برشی از متن کتاب


از جابر پرسیدم: « امشب نزد چه کسی می رویم؟ » جابر گفت: « نزد کسی که به او صادق لقب داده اند، و حقیقت را همان طور که هست می گوید. کسی از او حرف دروغ نشنیده است. هنگامی که در خراسان زندگی می کردم، تعریف خوبی های او را بسیار شنیدم و به همین خاطر هم بود که راهی مدینه شدم تا در کنار او باشم و از او بیاموزم. » آن موقع جابربن حیان را نشناختم، اما بعد از آموزگارم شنیدم جابر، دانشمند شیمی بوده که چند ماده ی شیمیایی را هم کشف کرده است. به دنبال جابر وارد ساختمانی شدم که بیش تر به یک مدرسه شبیه بود و آدم های زیادی در آن رفت و آمد می کردند. وقتی جابر در یکی از اتاق ها را باز کرد و وارد آن شد، ستاره را دیدم که عده ی زیادی گرد او جمع شده بودند. در گوشه ای نشستم و به حرف های آن ها گوش دادم. آدم هایی که آن جا بودند، خیلی راحت با ستاره حرف می زدند و چیرهایی را که به نظرشان درست می آمد، با شجاعت می گفتند: « ستاره هم بدون این که حرف های آن ها را قطع کند، با صبر و حوصله به حرف های شان گوش می داد، بعد خیلی آرام و شمرده شروع به حرف زدن می کرد. اما اگر کسی دستش را بلند می کرد تا چیزی بپرسد، حرفش را قطع می کرد و به پرسش او گوش می داد. چند بار هم که یکی دو نفر با حرف های او مخالفت کردند، ستاره بدون آن که ناراحت شود، گفت: « روی این حرف ها فکر می کنم، شما هم فکر کنید، چون با تفکر می توان پاسخ خیلی از پرسش ها را پیدا کرد. » در همین موقع، جابر آهسته در گوشم گفت: « بعضی ها را که در این مجلس می بینم، یاد موقعی می افتم که تازه ستاره را دیده بودم؛ من هم اهل بحث کردن بودم و دوست داشتم بر سر هر چیزی با دیگران گفت و گو کنم و به سرعت کوتاه نیایم. تا این که یک روز، وقتی با ستاره تنها شدیم، او به من گفت: « از این که به راحتی حرف های دیگران را قبول نمی کنی و برای هر چیزی دلیل می خواهی، خیلی خوشحالم. اما از یاد نبر که در کنارش، باید به حرف دیگران هم گوش کنی و به آن ها بیندیشی وگرنه از فهمیدن خیلی چیزها محروم می شوی. » در همین موقع بود که چند نفر از راه رسیدند و در گوشه ای به انتظار نشستند. انگار منتظر بودند فرصتی پیش بیاید تا بتوانند حرف های خود را با ستاره در میان بگذارند. چند لحظه بعد که مجلس درس و بحث ستاره به پایان رسید، آن چند نفر که از راه دور آمده بودند، ستاره را در آغوش کشیدند. حالا به غیر از من و جابر و آن چند نفر، کسی نمانده بود. یکی از مهمان ها به ستاره گفت: « ما در شهر خود حرف ها و پیام های شما را به دیگران می گوییم. خیلی ها از آن استقبال می کنند، اما چند نفر که ادعا می کنند با شما هم فکر هستند، با برخی از حرف های ما مخالفت می کنند. » ستاره پرسید: « و آن وقت شما با آن ها چگونه برخورد می کنید؟ » آن مرد گفت: « کسی که حرف ما را قبول ندارد، چه راهی جز این می ماند که به حال خود رهایش کنیم؟ » ستاره لبخندی بر لب آورد و گفت: « اگر کمی زود تر به جلسه ی امروز آمده بودید، می دید که چگونه عده ای با من بحث می کردند و بر حرف ها و نظر های خود پافشاری می کردند، آیا من هم باید آن ها را به این مجلس راه ندهم و با آن ها گفت و گو نکنم؟ در این صورت آیا کسی باقی می ماند؟ » مهمان ستاره گفت: « آخر آن ها ما را قبول ندارند! » ستاره گفت: « من هم با برخی از کار های شما مخالفم، آیا نباید با شما حرف برنم؟ خداوند هم با برخی از کار های بندگانش مخالف است ، آیا باید آن ها را به حال خود رها کند و دست از هدایت آن ها بکشد؟ » آن مرد گفت: « ای ستاره، شما راست می گویید! ما باید صبر و حوصله ی بیشتری به خرج بدهیم و نباید انتظار داشته باشیم که آدم ها به سرعت حرف های ما را قبول کنند. » ستاره خندید و گفت : « خداوند آن هایی را که صبور و شکیبا هستند، بسیار دوست دارد. »  

نویسنده: محسن هجری تصویرگر: میترا عبداللهی انتشارات: شهر قلم

 


محسن هجری

محسن هجری؛ نویسنده و روزنامه نگار فعال در زمینه ادبیات کودک و نوجوان

محسن هجری یکی از نویسندگان و روزنامه نگاران فعال در زمینه ادبیات کودک و نوجوان در ایران است که در سال 1342 در بروجرد متولد شد. او در سن سی و دو سالگی شروع به نوشتن کرد و تاکنون بیش از 15 عنوان کتاب در حوزه شعر، داستان، رمان، تاریخ، پژوهش و نقد منتشر کرده‌است.

وی علاوه بر نویسندگی در مباحث عمومی، در زمینه نقد و پژوهش ادبیات کودک و نوجوان نیز فعال بوده‌است. او عضو تحریریه کتاب ماه کودک و نوجوان، سردبیر همشهری محله، مدرس ادبیات کودک در مرکز آموزش کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، دبیر انجمن نویسندگان کودک و نوجوان و داور جشنواره‌های مختلف هنری و ادبی بوده‌است.

محسن هجری با سبک رئالیستی، تاریخی و پژوهش‌محور خود، تلاش کرده‌است تا بازتاب دهنده واقعیت‌های اجتماعی، فرهنگی و تاریخی باشد. برخی از آثار او برای کودکان و نوجوانان عبارتند از:

  • آتشی به لطافت بنفشه‌ها
  • آخرین موج
  • ایستاده برخاک
  • طلوع آن ستاره
  • چشم عقاب (روایت تاریخی حمله مغول‌ها به ایران و فتح قلعه الموت)
  • اقلیم هشتم (روایت زندگینامه شیخ شهاب‌الدین سهروردی)

خرید کتاب های محسن هجری

خرید کتاب‌های محسن هجری

اگر شما هم علاقه‌مند به خواندن کتاب‌های محسن هجری و یا سایر کتاب های مذهبی کودک، کتاب های داستان کودک و... هستید، می‌توانید به سایت کتابانه مراجعه کنید و با قیمت مناسب و ارسال سریع، کتاب‌های مورد علاقه خود را سفارش دهید.


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب ستاره های دوست داشتنی (امام جعفر صادق)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل