کتاب زیباترین داستان های هزار و یک شب 2 (ملکه ی مارها)

کتاب ملکه‌ی مارها و چند داستان دیگر، جلد دوم از مجموعه‌ی زیباترین داستان های هزار و یک شب، گزیده و روایت سیامک گلشیری توسط انتشارات هوپا به چاپ رسیده است.

در کتاب ملکه‌ی مارها از مجموعه داستان های هزار و یک شب، مولف چهار قصه‌ی نورالدین و شمس الدین، ملکه‌ی مارها، علی بن مجدالدین و کنیزک، و داستان علی مصری که از معروف ترین و زیباترین داستان های هزار و یک شب هستند را گلچین کرده، با زبانی شیوا و لحنی روان و گیرا، به مخاطبان و قصه دوستان عرضه نموده است. یکی از قصه ها که نام کتاب برگرفته از آن است، ملکه‌ی مارها نام دارد و قصه‌ی شیرینی را روایت می کند. در زمان های بسیار دور، حکیم دانا و فرزانه ای به نام دانیال  زندگی می کرد. دانیال وقتی حس کرد به اواخر عمر خود نزدیک می شود، از خداوند خواست که پسری به او بدهد تا پس از مرگ راهش را ادامه داده و از علم و دانشی که از پدر به او رسیده بهره ببرد. زمانی نمی گذرد که همسر حکیم باردار می شود. اما قبل از به دنیا آمدن فرزندشان، حکیم که مدتی قبل بیمار شده بود، از دنیا می رود. همسر حکیم بعد از به دنیا آمدن فرزندشان، بنا بر خواست حکیم، نامش را حاسب کریم الدین گذاشت. زن به امید این که حاسب راه پدرش را ادامه داده و تحصیل علم کند، او را به مکتب خانه فرستاد؛ اما حاسب هیچ چیز یاد نمی گرفت! سال ها به همین منوال گذشت و او نه دانشی به دست آورد و نه کار و صنعتی آموخت. تا این که روزی به پیشنهاد چند تن از هیزم شکنان روستا، برای نجات از بیکاری، با آن ها راهی هیزم شکنی شد تا از این راه درآمدی کسب کند. روزی در هنگام شکستن هیزم باران گرفت؛ همگی برای این که خیس نشوند، به غاری پناه برده و دور هم نشستند. حاسب که کمی دورتر از بقیه نشسته بود، متوجه چیزی بر روی زمین شد و با تیشه اش آن جا را شکافت. در کمال ناباوری زیر تخته سنگ کندوی بسیارربزرگ و پر از عسلی دید.

و از آن روز به بعد هیزم شکن ها هر روز به آنجا می رفتند و مشک هایشان را پر از عسل کرده و در بازار می فروختند. تا این که...

زبان و ادبیات فارسی پر است از قصه های زیبا، شنیدنی و عبرت آموزی که از دیرباز تا کنون سینه به سینه نقل شده تا به نسل حاضر رسیده است. در این میان قصه های هزار و یک شب، پر از داستان و افسانه های کهن و بسیار جذاب است. مجموعه‌ی زیباترین داستان های هزار و یک شب، گلچینی از زیبا و دلنشین ترین قصه های هزار و یک شب را با لحنی روان و شیوا به مخاطبان دوستدار قصه ارائه نموده است.

فهرست

نورالدین و شمس الدین داستان علی مصری ملکه‌ی مارها علی بن مجدالدین و کنیزک

برشی از متن کتاب

روزها گذشت و حکیم رفته رفته احساس کرد دارد سلامتیش را از دست می دهد. یک روز سراسیمه به خانه برگشت و به زنش گفت: "باید چیزی به تو بگویم." زن خیره شد به حکیم که رنگ به چهره نداشت. گفت: "چیزی شده؟" حکیم نشست. گفت: "می دانم که دیگر چیزی به آخر عمرم نمانده و به زودی از پیش تو خواهم رفت." زن شروع کرد به گریه کردن. حکیم گفت: "می خواهم خوب به حرف هایم گوش بدهی." زن اشک هایش را پاک کرد. حکیم گفت: "فکر می کنم فرزند ما پسر باشد.می خواهم اسمش را حاسب کریم الدین بگذاری و او را خیلی خوب تربیت کنی. وقتی بزرگ شد، برایش بگو پدرش که بوده و چه اتفاقی برایش افتاده و چطور کتاب هایش را از دست داده." چند بار سرفه کرد و ادامع داد: "چیزی که الان می خواهم به تو بگویم،از همه‌ی این ها مهم تر است. می خواهم خوب به حرفم گوش بدهی. زن گفت: "سراپا گوشم." "می خواهم آن پنج ورق را که توی صندوق گذاشته ام، به او بدهی. این از همه مهم تر است. وقتی آن پنج ورق را بخواند و معنی آن ها را درک کند، مطمئن باشد، داناترین آدم روزگار خودش خواهد شد." از آن روز به بعد حال حکیم مدام بدتر می شد و یک شب،وقتی زن رفته بود تا طبیبی برایش بیاورد، از دنیا رفت.‌ تمامی خویشاوندان و آشنایان و دوستان حکیم جمع شدند و همه گریه کردند و بعد او را به خاک سپردند. چند ماهی از مرگ حکیم یونانی نگذشته بود که زنش پسری به دنیا آورد. اسم پسر را حاسب کریم الدین گذاشتند و ستاره شناسان را آوردند تاطالع او را ببینند. مردی از میان ستاره شناسان گفت: " این پسر مرد بزرگی خواهد شد. اما چیزی در سرنوشتش می بینم." زن گفت: "چه چیزی؟" "در همان اوایل دوران جوانی اتفاق خیلی بدی برایش می افتد.اما اگر از آن اتفاق جان سالم به در ببرد،صاحب علم و دانش خیلی زیادی می شود...      

گزیده و روایت: سیامک گلشیری انتشارات: هوپا