کتاب زویی و عینک ایده ساز 6 (مهمان غول آسا)

کتاب مهمان غول آسا ششمین جلد از مجموعه ی زویی و عینک ایده ساز، نوشته ی آژیا سیترو و ترجمه ی هدا نژاد حسینیان با تصویرگری مریون لیندزی توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

قرار است زویی برای اولین بار با کمک مادرش ماست خانگی درست کند. او همه چیز را روی میز آماده کرده و همین که می خواهد کار را شروع کند ناگهان میز آشپزخانه تکان شدیدی می خورد و شیر می ریزد! بعد از چند لحظه تکان ها شدیدتر می شود. زویی و مادرش فکر می کنند زلزله آمده و فورا زیر میز می روند. در همین لحظه زنگ اصطبل به صدا درمی آید؛ زویی فورا به اصطبل می رود تا ببیند این بار چه موجود جادویی  پا به خانه شان گذاشته است. به محض باز کردن در با اسب تک شاخ بسیار بزرگی روبرو می شود! او از جثه ی عظیم اسب بسیار متعجب شده و البته می ترسد. اسب تک شاخ با ناله و زاری از زویی کمک می خواهد و به او می گوید که زیر سمش به شدت زخمی شده و اصلا نمی تواند راه برود. زویی مادرش را در جریان می گذارد تا به کمک او راهی برای بهبودی زخم اسب تک شاخ  پیدا کنند. مادر در چند روز پشت سر هم مرهم های مختلفی روی زخم قرار می دهد اما هیچکدام از آنها فایده ندارد و زخم در حال عفونت کردن است. زویی از این موضوع بسیار ناراحت است و دلش می خواهد هرچه زودتر این موجود جادویی را درمان کند...

مجموعه ی زویی و عینک ایده ساز شامل چند جلد کتاب با عناوین مختلف است که برای کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است. هر جلد از چند داستان کوتاه به هم پیوسته تشکیل شده و شخصیت اصلی در همه ی آن ها دختر کوچولوی باهوش و خیال پردازی به نام زویی است. او دلش می خواهد مانند مادرش که یک دانشمند است دائم آزمایش های مختلف انجام دهد. زویی عینکی محافظی برای چشم هایش دارد که هنگام انجام آزمایش به چشمش می زند؛ او باور دارد که هرگاه عینک را بالای سرش می گذارد ایده های جالبی به ذهنش می رسد به همین دلیل اسم آن را عینک ایده ساز گذاشته است.  از طرفی مادر زویی از کودکی به حیوانات جادویی کمک می کرده و زنگی مخفی در پایین در اصطبل نصب کرده تا هنگام ورود حیوانات جادویی متوجه حضور آن ها شود. او به تازگی این راز را با زویی در میان گذاشته و از او خواسته تا در نبودش با شنیدن صدای زنگ به اصطبل برود و به حیوان جادویی مورد نظر کمک کند.

فهرست

پروژه ی اسرارآمیز زنگ در درمان اوخ منتظر حالا چی؟ جادوی اسب تک شاخ چی اثر می کند؟ لنگ لنگان واااای! دو تا جواب باکتری این جا، باکتری آن جا، باکتری همه جا

برشی از متن کتاب

اسب تک شاخ با احتیاط سم گنده اش را پایین آورد. من و گورپ یک قدم رفتیم جلو، تا ببینیم چیز غیرعادی ای پیدا می کنیم یا نه. زخمی را که تقریبا اندازه ی کل دست من بود به گورپ نشان دادم و گفتم: «به نظرت ممکن است این زخم مشکلی درست کرده باشد؟» بعد از پشت سرم صدای جیغی شنیدم. مامان بود، دست هایش را روی گونه هایش گرفته بود و همین جور زل زده بود به اسب تک شاخ. «خدای من! واای که تو چقدر نازی.» بعد دستش را دور شانه ی من انداخت. «وای زویی چقدر فوق العاده است! یک کره تک شاخ کوچولوموچولو!» با دست زدم روی پیشانی ام. یعنی فقط من از اندازه ی واقعی اسب تک شاخ بی خبر بودم؟ گورپ گلویش را صاف کرد. مامان گفت: «وای خدای من. گورپ، اصلا ندیدمت. چطوری؟» این را گفت و او را بغل کرد. گورپ چرخید تا با موهای براقش خودنمایی کند. بعد گفت: «خوبم. داشتم با دوستانم توی جنگل بازی می کردم که یکهو حس کردیم زمین دارد می لرزد. من را فرستادند تا بفهمیم چی بوده. حس کردیم زمین دارد می لرزد. حدس زدم احتمالا شما دو تا خبر داشته باشید.» اسب تک شاخ این پا و آن پا کرد و دوباره زمین لرزید. «کمک لطفا؟» یکهو هر سه با هم گفتیم: «آخ ببخشید!» زخم روی پای اسب تک شاخ را به مامان نشان دادم و گفتم: «این تنها چیزی است که پیدا کردم. به نسبت پای گنده اسب تک شاخ، به نظر خراش کوچکی می آمد. یعنی ممکن است مثل وقتی باشد که دستمان را با کاغذ می بریم؟ وقتی که بریدگی خیلی کوچک است، ولی خیلی می سوزد؟» مامان دور پای اسب تک شاخ راه رفت و سری تکان داد. «من هم فقط همین را می بینم. حالا چه نقشه ای داری؟» آهان راستی. باید نقشه می کشیدم. خواستم بلند بلند فکر کنم که همان موقع بابا از در پشتی آمد تو. فریاد زد: «عزیزم؟ چرا کلی چیز روی زمین ریخته؟ زلزله آمده است؟»

نویسنده: آژیا سیترو مترجم:هدا نژاد حسینیان تصویرگر: مریون لیندزی انتشارات: پرتقال