loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب زندگی همین است - اکبریانی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب زندگی همین است به قلم محمدهاشم اکبریانی در نشر چشمه به چاپ رسیده است.

رمان «زندگی همین است» اثری از محمدهاشم اکبریانی از سوی انتشارات چشمه به چاپ رسیده است. ماجرای عجیب و بسیار متفاوتِ داستان این رمان از صحبت‌های یک جسد در قبر که درحال پوسیدن و شنیدنِ صحبت‌های جسته‌گریخته‌ی مرده‌های اطراف است آغاز می‌شود. قهرمان داستان که به آن با نام «مرده‌هه» اشاره می‌شود همان راوی داستان است و از واهمه‌ها و افکار خود برای مخاطب می‌گوید. درادامه نویسنده در فضایی عجیب از خیانت مردی به زنش روایت می‌کند. خیانتی که در آن پای یک گربه درمیان است. پس از این داستان فرصت خوبی برای گسترش و بسط یافتن پیدا می‌کند و شخصیت‌های جدیدی وارد این روایت می‌شوند؛ مجری که حس می‌کند صدای جسد را از آن‌طرف دیوار می‌شوند و فردوسی و پرنده‌ی سیمرغ‌اش. این کاراکتر‌های عجیب و استفاده از اساطیر، درنهایت موفق به خلق فضا و داستانی بکر می‌شوند و «زندگی همین است» را متفاوت از رمان‌های دیگر امروزی می‌سازد. روایت‌‌هایی جاندار و درهم‌تنیده از این شخصیت‌ها، فضای سوررئال آمیخته به فضایی فانتزی، معماهای زیادی را برای کشف به خواننده ارائه می‌دهند و این دنیای خیالی را برای خواننده دلنشین و گاه نزدیک و آشنا می‌سازند. «زندگی همین است» هراس و واهمه‌ای در خلال داستانِ خود گنجانده است و مارا را خط به خطر درگیر داستان می‌کند و ماجراهایی تأمل‌برانگیزی را مقابل‌مان قرار می‌دهد که تا پا به پای قهرمان داستان به کشف موضوعاتی عجیب بپردازیم. این رمان آغاز و پایان‌بندیِ مشخصی ندارد و همین موضوع تازگی و نوآوری جالبی به کتاب می‌بخشد.


نویسنده


محمدهاشم اکبریانی متولد سال 1344 روزنامه‌نگار، شاعر و داستان‌نویس ایرانی است که او را به عنوان نویسنده‌ای فعال و پرکار در چند دهه‌ی گذشته می‌شناسند. از آثار محبوب این نویسنده می‌توان به «عصب‌کشی»، «کاش به کوچه نمی‌رسیدم» و «باید بروم» اشاره کرد. او چند جلد کتاب نیز دربارۀ تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران دارد که به بررسی‌نویسنده‌های معاصر ایرانی می‌پردازد.

برشی از متن


قطرۀ بارون گفت «تو هم دلت خوشه با اون شُرشُرِ بارون.» اَبره گفت «پس اون همه بدبختی کشیدم که چی؟ می‌دونی به چه زحمتی شدم یه تیکه‌ابر؟» راست هم می‌گفت. برا این‌که یه تیکه ابر بشه خیلی زحمت کشید. از وقتی هنوز آب بود و ابر نشده بود، آرزو داشت ابر بشه. اگر بخوایم از ابتدای حیاتِ این ابر بگیم، اولش یه مقدار آب بود زیر خروارها آب دیگه‌ی کف اقیانوس و همه‌ی فکروذکرش این بود که بشه ابر. بعضی وقتام کاملا ناامید می‌شد و دل از هرچی ابر بود می‌کَند و با خودش می‌گفت مگه ممکنه از این زیرمیرا برسم بالا و بشم ابر؟ اصلا از کجا معلوم وقتی می‌رسم بالا، خورشید تو آسمون باشه و من بخار شم و برم آسمون؟ آخرشم می‌گفت فعلا بهتره فکرشو نکنم؛ بعید می‌دونم حتا بالای آب برسم، چه برسه به این‌که بخار شم. این حرفا رو تقریبا صد هزار قبل می‌گفت. یعنی صدهزار سال قبل بود که این تیکه‌ابر، آبِ زیرِ زیرِ اقیانوس بود و هوای ابر شدن داشت. تو این صد هزار سال چه وقایعی که ندید و چه دوره‌هایی که نگذروند: حیوونای عجیب و غریب دریایی که اومدن و رفتن و بعضیاشون حتا نسل‌شون منقرض شد، کشتی‌هایی که غرق شدن، ماهی‌هایی که تو یه چشم به‌هم زدن می‌رفتن تو دهن ما‌هی‌های بزرگتر و خیلی چیزای دیگه. البته آبه خیلی وقتا از کف اقیانوسم می‌اومد بالا و تا نصفه‌هام می‌رسید ولی هیچ‌وقت سطح اقیانوس رو نمی‌دید. اون روزایی که از کف اقیانوس می‌اومد بالا و به نصفه‌ها می‌رسید چه روزای پُردلهره‌ای بود. دلش مثل سیروسرکه می‌جوشید. هر زور می‌زد خودشو بالا و بالاتر ببره، ولی مگه دست خودش بود؟ باید هزارتا عامل دست به دست هم می‌دادن تا بیاد بالا. مثلا باید توفان می‌شد، موجای بزرگ می‌اومدن، جریان سرد و گرم آب پیش می‌اومد و خیلی چیزای دیگه. متاسفانه همیشه یه جای کار لنگ می‌زد. یکی درست می‌شد یکی دیگه پیش نمی‌اومد، اون یکی جور می‌شد یه چیز دیگه می‌موند. طفلک یه وقتایی فکر می‌کرد دیگه کار درست شده و به سطح آب رسیده ولی حیف که همه‌ش خواب و خیال بود!

نویسنده: محمدهاشم اکبریانی ناشر: چشمه


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب زندگی همین است - اکبریانی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل