loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب زندگی با پیکاسو - فرانسواز ژیلو

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب زندگی با پیکاسو به قلم فرانسواز ژیلو و ترجمه ی لیلی گلستان در انتشارات آگاه به چاپ رسیده است.

کتاب "زندگی با پیکاسو" اثر "فرانسواز ژیلو"، نقاش و نویسنده ی فرانسوی است که روایت زیبا را در برهه ای از زندگی "پیکاسو" برای مخاطب تشریح می کند. "پابلو روییس ای پیکاسو"، نقاش، شاعر، طراح صحنه، پیکرتراش، گراورساز و سرامیک کار اسپانیایی و یکی از برجسته ترین افراد مطرح در سطح جهان می باشد که تاثیرات شگرفی را بر عرصه ی هنر ایجاد کرده و آثاری ماندگار را از خود بر جای گذاشته است. وی در دوره ی حیات خویش، حوادث و ماجراهای پر فراز و نشیبی را سپری کرده که بسیاری از علاقه مندان و دوستداران او، مایل به آگاهی از آن ها هستند. در همین راستا، فرانسواز، یکی از همسران پیکاسو، به شرح نحوه ی آشنایی خود با این نقاش شهیر، چگونگی زندگی مشترک شان با یک دیگر، و هم چنین نوع بینش و رفتارهای فردی پیکاسو پرداخته و ضمن آگاه ساختن مخاطب با جزئیات زندگی زناشویی اش، او را به درک و شناخت عمیق تری از حقیقت وجودی پیکاسو می رساند. داستان این آشنایی و رابطه ی عاشقانه، در سال 1936 و در رستوران کوچکی به نام "کاتالان" واقع در کوچه ی "گران – آگوستن" آغاز می گردد. فرانسواز بیست و یک ساله، همراه با دوستان خود، "ژنویو"، دختری زیبا و اهل "مونپلیه" و هم چنین، "الن کونی"، یکی از هنرپیشه های مطرح آن دوره، جهت صرف شام، وارد رستوران شده و در آن جا، به طور اتفاقی با پیکاسوی پنجاه ساله ملاقات می کنند. همین دیدار، موجب به وجود آمدن اتفاقاتی خواندنی می شود.


فهرست


بخش اول: من جست و جو نمی کنم، پیدا می کنم بخش دوم: دختر جوان، نجار زیبا، که الوارها را با خارهای گل میخ می زند، برای خون ریختن چوب قطره ای اشک نمی ریزد بخش سوم: کشیدن نقاشی مثل وقتی است که دیگران زندگی نامه شان را بنویسند بخش چهارم: با مقدار کمی رنگ کار می کنیم و تصویری که از تعدد رنگ ها حاصل می شود این است که انگار هر چیز درست سر جای خودش قرار گرفته است بخش پنجم: به چشم ما همه چیز به صورت تمثیل جلوه می کند بخش ششم: «...صدای ضربه سنجی نا منتظره از یک خشونت مقرر.» بخش هفتم: از تنهایی هایم می آیم، و به تنهایی ام بازمی گردم

برشی از متن کتاب


من پابلو پیکاسو را به هنگام اشغال فرانسه، در ماه مه 1943 ملاقات کردم. بیست و یک سال داشتم و حس می کردم نقاشی زندگی من خواهد شد. ژنویو یکی از دوستان شبانه روزی ام که اهل مونپلیه بود، یک ماهی نزد والدین من مانده بود و یک چهارشنبه ای با او و الن کونی هنرپیشه، رفتیم شام بخوریم. رستوران کوچکی بود در سمت چپ خانه ی سن، رستوران کاتالان در کوچه ی گران – آگوستن. تازه نشسته بودیم که پیکاسو را برای اولین بار دیدم. او سر میز کناری با گروهی از دوستانش شام می خورد: مردی که نمی شناختم و دو زن. یکی از زن ها ماری لور بود، ویکنتس نوآی که بانوی الهام بخش سورئالیست ها بود، صورت کشیده ای داشت، کمی از دست رفته بود و موهایش را به طرز پیچیده ای آراسته بود و مرا به یاد تک چهره ی لوئی چهاردهم می انداخت که ریگو کشیده بود. در آن دوران هنوز نقاشی نمی کرد، اما نوشته ی کوتاه شاعرانه ای چاپ کرده بود به نام برج بابل. دیگری دورامار بود، عکاس و نقاش اهل یوگسلاوی که همه می دانستند که از سال 1936 یار پیکاسو است. صورت بیضی بسیار زیبایی داشت با آرواره های کمی استخوانی که مشخصه ی صورتش بود. باقی صورتش را هم از ورای تک چهره هایی که پیکاسو از او کشیده بود، می دانیم. با حالتی جدی موهایش را آراسته بود، یعنی موهای سیاهش را حسابی عقب کشیده بود. متوجه قدرت چشمان سبزش شدم و ظرافت دست هایش با انگشتان بلند و باریک. اما چیزی که بیش از همه به چشم می آمد سکون فوق العاده اش بود. کم حرف می زد و اصلا حرکت نمی کرد و در رفتارش خشکی بیش تر از وقار دیده می شد. از ظاهر پیکاسو کمی جا خوردم، چون فکر نمی کردم این طور باشد. این حس من بیش تر به دلیل تصوری بود که من ری از او گرفته بود و در شماره ی ویژه ی پیکاسو در دفترهای هنر سال 1936 چاپ شده بود، چشم تیز، موهای سیاه، درشت اندام و قوی. یک حیوان زیبا. حالا با این موهای سفید شده و حالت پریشانش – شاید سر به هوا یا نگران – در او حالتی معماوار و بسته یافتم که مرا به یاد کاتب چمباتمه زده ی موزه ی لوور انداخت. در حالی که نه چیز خشن و نه چیز سردی در او می دیدم: دائم تکان می خورد و باز در همان حال دستانش را به هم حرکت می داد. موقع غذا خوردن متوجه شدم که گه گاه ما را زیر نظر دارد و بلندتر حرف می زند تا توجه ما را جلب کند. واضح بود که او الن کونی را می شناخت و اشاراتی می کرد که ما به شنیدن حرف هایش جلب شویم. هر بار که چیز به خصوص بامزه ای می گفت، بیش تر به سوی ما لبخند می زد تا دوستان خودش. آخر سر بلند شد و به طرف میز ما آمد، ظرف گیلاسی هم به دست داشت. با لهجه ی غلیظ اسپانیایی گفت گیللاس و به ما تعارف کرد. ژنویو که اصلیت کاتالان و تیپ یونانی داشت ...

نویسنده: فرانسواز ژیلو مترجم: لیلی گلستان انتشارات: آگاه


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب زندگی با پیکاسو - فرانسواز ژیلو" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل