loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب زمان کاغذی - پرتقال

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب زمان کاغذی نوشته ی ملانی کالین و ترجمه ی فروغ منصور قناعی توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

داستان کتاب از زبان پسری به نام تایم اونز بازگو می شود. "تایم" همراه خانواده اش در سندیگو زندگی می کنند ولی مجبور می شوند برای انجام دوره های جدید درمانی برادرش وَل که دچار سرطان شده، به نیویورک سفر کنند و مدتی را در آنجا زندگی کنند. اسباب کشی به شهر و محله ی جدیدی که هیچ آشنایی با آن نداشته و دوری از دوستان و هم کلاسی ها، برای تایم سخت است. دوری از خانه و باغچه ی محبوب و مادر بزرگ مهربانش او را سخت آزرده کرده است به خصوص وقتی هیچ دوست و آشنایی در شهر جدید ندارند؛ ولی به خودش دلداری می دهد که همه ی این ها موقتی است و به زودی ول درمان شده و به خانه شان در سندیگو برمی گردند. اما نتایج آزمایشات ول نشان می دهد به دوره ی درمان طولانی تری نیاز دارد. پدر خانواده به ناچار کاری تمام وقت برای خود دست و پا می کند و تایم متوجه می شود ماندن در نیویورک از چیزی که فکر می کرد دائمی تر است. حالا او کم کم به خانه و مدرسه ی جدید عادت کرده و دوستانی پیدا می کند. اما هنوز هم به امید بازگشت به خانه ی قدیمی، هر روز برای بهبودی ول دعا می کند و منتطر رخ دادن معجزه ای است.

 


برشی از متن کتاب


وقتی اتفاق خوبی برای ول می افتاد، حس شادی توی خانه مان پر می شد، مثل گردی جادوئی و نا مرئی همه جا پخش می شد، اما حتی گردهای جادویی هم تمام می شوند. تقریبا نصف تعطیلات زمستانی گذشته بود که همه مان خسته شده بودیم. بابا رفته بود برای مصاحبه ی کاری. مامان توی خانه با ول بازی می کرد تا مبادا دوباره برایش مشکلی پیش بیاید و معنی اش این بود که من و کری هم توی خانه با آن ها گیر افتاده بودیم. ((دیگه حالم از این آپارتمان به هم می خوره.)) کری کنترل تلویزیون را انداخت روی کوسن مبل. بدجوری دلش می خواست با دوستانش باشد. آن ها قرار گذاشته بودند که برای کریسمس، شب را با هم بگذرانند. مامان هیس بلندی گفت: ((آروم تر.)) ول آرام توی اتاقش بود. تبش بند آمده بود، اما مامان می گفت هنوز به استراحت احتیاج دارد. کری موبایلش را در آورد و شروع کرد با حرص دکمه ها را فشار دادن و پیام فرستادن. مامان گفت: ((شاید وقتی پدرتون برگشت با هم بریم اسکیت روی یخ.)) توی آشپزخانه بود و داشت سینی کوکی ها را می شست. افتاده بود روی دورِ کوکی پختن. ((البته اگه پیام دادن رو تمومش کنی و یادداشت های تبریکت رو هم بنویسی.)) یادداشت تبریک خیلی برای مامان اهمیت داشت. هر تولد، هر تعطیلی، فرقی نمی کرد چه باشد، باید یادداشت تبریک می فرستادیم. کری ناله کرد: ((من نمی خوام برم اسکیت روی یخ.)) گفتم: ((من می خوام!)) کارت هایم روی میز غذا خوری پخش وپلا بود. نامه ها، پاکت ها و تمبرها: همه را چیده بودم تا زودتر کارش را تمام کنم. مامان به من لبخند زد: برای کریسمس بهم زمان داده بود: دوتا کاغذ نو را توی یک جعبه ی کوچک خوشگل گذاشته بود. دو روز تمام بهم داده بود تا برای کاری خاص ازش استفاده کنم؛ مثلا بروم باغ وحش یا سیرک. مامان گفته بود: ((یه کاری که خوش بگذرونی، بتونیم با هم انجامش بدیم.)) اما من اضافه کرده بودم به شیشه ی تایم و این طور توجیه کردم که: خب، برگشتن به سندیگو حتما جزو کارهایی محسوب می شود که با هم انجامش می دهیم...    

(برنده ی جایزه) - (در فهرست کتاب های منتخب) نویسنده: ملانی کانکلین مترجم: فروغ منصور قناعی انتشارات: پرتقال


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب زمان کاغذی - پرتقال" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل