loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب زال و رودابه (عشق های فراموش شده)

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
56,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب زال و رودابه نوشته ی الهام فلاح توسط نشر هوپا به چاپ رسیده است.

" سام " برای جنگ با دیوان به لشکر بزرگ ایران پیوست. " زال " از تنهایی در کاخ بی حوصله شده بود و به همراه خدم و حشم و محافظان به اطراف کابل رفت. گ مهراب " حاکم کابل برای دیدن او به محل خیمه ها آمد. " سالار خان " قبل از آمدن مهراب از نسب او که به ضحاک می رسید، برای زال گفت و او را از دوستی با مهراب برحذر داشت. مهراب با تواضع و ادب با زال برخورد کرد و او را ستود. هنگام رفتن زال را به کاخ دعوت کرد. مهراب به کاخ برگشت و نزد همسرش سیندخت و دخترش رودابه، از زال و رفتار و اخلاق او تعریف نمود. رودابه باشنیدن اوصاف زال عاشق او شد و ندیده دل به او سپرد...این اثر از مجموعه کتاب های "عشق های فراموش شده "، و روایتگر داستان های عاشقانه از آثار منظوم و یا افسانه های عامیانه ی کهن با نثری روان و ساده و قابل درک برای نوجوانان می باشد.

 


برشی از متن کتاب


پنج ندیمه دوان دوان به کاخ رسیدند و بی اجازه و شتابان به اندرونی و اتاق پنج گوشه رفتند. رودابه بی قرار آمدن آن ها بود. بی درنگ به سمت ندیمه ها رفت و چشمان مشتاقش به دهانش دوخته شد. کالی مشتش را مقابل صورت رودابه باز کرد و گفت: " زال جوان این رو برای شما پیشکش فرستاد. پیغامی هم داد. " رودابه با دست لرزان انگشتر یاقوت را از کف دست کالی برداشت، در مشت فشرد و مشتش را روی سینه گذاشت. کالی گفت: " زال پهلوان گفت با این که روی همچون ماهتون رو ندیده، اما از شنیدن وصفتون چنان عاشق شده که دنیا براش بی معنی و بی رنگ شده و در آرزوی دیدارتون نفس هاش به شماره افتاده. " لرزش خفیفی اندام رودابه را در بر گرفت. رحمه و گولتاش او را نشاندند و شادمان گفتند: " والله ما جوون از این خوب تر و خوش چهره تر تا به حال ندیده بودیم. " گولتاش گفت: " پسر های تورانی کجا و زال کجا؟ " رحمه گفت: " مرد های عرب اگر صد دفتر شعر بنویسند، به اندازه ی این پهلوون از عشق نگفته اند. " ناکوشی گفت: " خاقان چین در مقابل این پهلوون جوون مثل ستاره است در برابر خورشید. " ماجان چهره ای ترسیده به خود گرفت و گفت: " اگر پدرت بفهمه؟ سیندخت بانورو چه کنیم؟ سرمون به باد میره. " کالی گفت: " عاشقی همینه. گرفتن جون و ریختن خون. " رودابه گفت: " کالی، قبل از این که دروازه های قصر بسته بشه، باید جلد و فرز بری و پیام من رو به زال برسونی. به اش بگو بعد از نیمه شب، بالای دومین برج شرقی قصر چشم به راهش هستم. " کالی گفت: " تعجب می کنم. این همه عجله برای چی؟ کمی غمزه و ناز کنید. کمی دل نگران و منتظر نگه اش دارید. " رودابه گفت: " اگه بدونی چقدر قلبم از این درد در فشاره. این راه رو مقابلم نمی ذاری. برای دیدنش آروم و قرار ندارم. او برای گردش و وقت گذرانی به این سرزمین اومده و از کجا معلوم فردا نخواد به ایران برگرده؟ اون وقت با افسوس ندیدنش و به شتاب نکردن در رسیدن به اش چه کنم؟ " ماجان لب گزید و سری به افسوس تکان داد. شب بود و زال در خیمه تنها نشسته بود. از وقتی ندیده ها را با پیشکش و پیغام پیش رودابه فرستاده بود آرام و قرار از دست داده بود و ذهنش میدان تاخت و تاز هزار فکر خوب و بد شده بود. نه آبی پوشیده بود و نه غذایی خورده بود. فکر کرد اگر تا فردا پاسخی از رودابه نیامد معلوم می شود تقاضای جسورانه ی من را نپذیرفته...

نویسنده: الهام فلاح انتشارات: هوپا


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب زال و رودابه (عشق های فراموش شده)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل