کتاب روباه های پر سر و صدا - شهر قلم

کتاب روباه های پر سر وصدا از مجموعه‌ی بهترین داستان های تصویری به قلم و تصویرگری ایمی هازبند و ترجمه‌ی راحله فاضلی توسط انتشارات شهر قلم به چاپ رسیده است.

در شهری شلوغ و پر هیاهو سه روباه پر سر و صدا با هم در خانه ای زندگی می کردند. آن ها تمام روز سر و صدا می کردند؛ یکی آواز می خواند، یکی مخلوط کن را روشن می کرد، یکی ساز می زد و... تا اینکه روزی یکی از روباه ها گفت اگر بعضی وقت ها هم ساکت باشند بد نیست! آن یکی پیشنهاد داد که اثاث کشی کنند و به جایی ساکت و آرام در بیرون از شهر بروند؛ همگی قبول کردند و خوشحال و خندان اثاثیه شان را جمع کردند و به سمت جنگل راه افتادند تا یک جای بی سر و صدا برای زندگی پیدا کنند. وقتی به جنگل رسیدند، در یک گوشه‌ی آرامِ جنگل جغدی را دیدند و از او پرسیدند کجا زندگی می کند. جغد هم درختی را به آن ها نشان داد و گفت که بالای آن زندگی می کند. یکی از روباه ها از درخت بالا رفت و لانه‌ی جغد را دید و گفت آن جا خیلی ساکت است، ولی برای روباه ها زیادی بلند به نظر می رسد. روباه ها از جغد خداحافظی کردند و به راهشان ادامه دادند. آن ها موش کور، وزاغ و چند حیوان دیگر را هم دیدند و به محل زندگیشان سر زدند تا شاید جایی ساکت و آرام برای خودشان پیدا کنند...

مجموعه‌ی مصور بهترین داستان های تصویری در چندین جلد مختلف برای کودکان به چاپ رسیده است. در این مجموعه ها کوشیده شده با تلفیقی از داستان و تصویر، دنیایی شیرین و زیبا برای کودکان فراهم شده و علاوه بر لذت شنیدن و تماشای داستانی دلچسب، مهارت دیدن، خواندن و قدرت تخیل آن ها را هم رشد دهد. در بیان داستان از جمله های ساده و کوتاه قابل فهم استفاده شده تا کودکان سال های آغازین دبستان خودشان بتوانند به تنهایی آن ها را بخوانند. نقاشی ها و تصاویر به کار رفته در کتاب خود به تنهایی گویای قصه بوده و کودکان پیش دبستانی نیز می توانند از داستان های زیبای این مجموعه لذت ببرند.

 

برشی از متن کتاب

در یک خانه ی پر سر و صدا در یک شهر پر سر و صدا سه تا روباه پر سر و صدا زندگی می کردند. آن ها تمام روز حسابی سر و صدا می کروند. مخلوط می کردند... نصب می کردند. جست و خیز می کردند و ساز می زدند... بنگ بنگ می کردند و دنگ دنگ می کردند. روباه شماره ی یک پرسید: "بهتر نیست بعضی وقت ها ساکت باشین؟" روباه شماره ی دو پیشنهاد داد: "شاید بهتر باشد اثاث کشی کنیم و برویم بیرون شهر." روباه شماره ی سه گفت: "چه فکر خوبی!" بیب!     بیب! آن ها همه ی وسایل پر سر و صدایشان را جمع کردند و سوار یک اتوبوس خیلی پر سر و صدا شدند تا بیرون شهر یک جای خیلی ساکت برای زندگی پیدا کنند. توی یک جنگل خیلی ساکت در یک جای خیلی ساکت بیرون شهر، یک جغد دیدند. جغد جیغ زد: "هوو هوو! شما کی هستید؟" روباه شماره ی یک جواب داد: "ما از یک شهر خیلی پر سر و صدا آمده ایم. دنبال یک جای ساکت برای زندگی آمده ایم. دنبال یک جای ساکت برای زندگی می گردیم. تو کجا زندگی می کنی؟" جغد گفت: "من این بالا روی این درخت خیلی بلند و ساکت زندگی می کنم." روباه شماره ی یک گفت: "آه، بله! این جا خیلی ساکت است. ولی برای ما خیلی بلند است. ما می ترسیم!" بعد، روباه های پر سر و صدا توی یک علفزار خیلی ساکت در یک جای خیلی ساکت بیرون شهر، یک موش کور دیدند که سرش را از سوراخی توی زمین آورده بود. روباه شماره ی دو گفت: "سلام موش کور! ما از شهر پر سر وصدا آمده ایم و دنبال یک جای ساکت برای زندگی می گردیم. می توانی کمکمان کنی؟" موش کور گفت: "بله، من توی یک جای خیلی ساکت زندگی می کنم. دنبالم بیایید تا نشانتان بدهم." موش کور گفت: "من این جا توی این سوراخ خیلی ساکت زیر زمین زندگی می کنم." روباه شماره ی دو گفت: "بله، این جا خیلی ساکت است. ولی برای ما خیلی تاریک است. ما نمی توانیم چیزی را ببینیم." روباه های پر سر و صدا در یک تکه زمین باز خیلی ساکت بیرون شهر، یک قورباغه دیدند...    

(بهترین داستان های تصویری) نویسنده: ایمی هازبند مترجم: راحله فاضلی انتشارات: شهر قلم