کتاب رهایی از احساس گناه - کارن بوریس

کتاب رهایی از احساس گناه (احساس گناه را از وجودت ریشه کن کن) نوشته ی کارن بوریس می باشد و سیما فلاح آن را به فارسی ترجمه کرده و توسط انتشارات درسا به چاپ رسیده است.

گاهی اوقات از اینکه نتوانسته ایم به دوستمان پولی که می خواست  را قرض بدهیم دچار عذاب وجدان می شویم، از ازدواج و سفر و خیلی مسائل شخصی می گذریم چون جدایی از پدر و مادر و رها کردن آن ها به ما احساس گناه می دهد. زمانی که احساس می کنیم به اندازه ی کافی تلاش نمی کنیم، زمانی که مراقبت از خود را عملی خودخواهانه می دانیم، هنگامی که بیش تر اوقات آن قدر احساس گناه می کنیم که نمی توانیم از زندگی لذت ببریم و احساس گناه اعتماد به نفس را از ما سلب کرده است، وقت آن است که به آموزه های کارن بوریس مراجعه کنیم. اینکه ما از چه نوع احساس گناهی رنج می بریم اهمیت چندانی ندارد. مثلا احساس گناه مربوط به کار، خانواده، موفقیت یا احساس گناه از این قضیه که به اندازه ی کافی خوب نیستیم. ولی باید بدانیم که رهایی از احساس گناه امری دست نیافتنی و غیرممکن نیست. با مطالعه ی 31 فصل از این کتاب در هر روز ما، می توانیم به تدریج احساسات تیره و تاریک وجودمان را کشف کنیم، به آن ها توجه نشان دهیم  و یک بار برای همیشه از شر آن ها خلاص شویم. هم اکنون باید دست به کار شویم تا بتوانیم دوباره احساس شادمانی و رهایی کنیم و زندگی و روابطمان را پر از عشق و سرشار از انرژی کنیم.

فهرست

• بخش اول-مراقبت از خود صداقت بخشش فضا سخاوت مهربانی حمایت قدردانی واقعیت آرامش شرافت  بخش دوم-تعادل
• تشخیص اقدام پذیرش همدردی گفت و گو ارتباط عشق مسئولیت تحسین دگرگونی بخش سوم-شادمانی
• شور و شوق تفریح تمرکز استقلال خویشتن داری انگیزه فردیت انرژی خوشحالی رهایی بی گناهی

برشی از متن کتاب

امروزه ما از خودمات توقع داریم برای همه چیز وقت داشته باشیم برای کار، تفریح، خانواده، ماجراجویی، باز هم کار، دوستان، ورزش، مسافرت، و باز هم کار، مراقبت از خود و... در زندگی باید تعادل برقرار بشود. هرکدام از ما یک عالم مسئولیت، آرزو و امیالی متناقض داریم که بدون شک نمی توانیم به همه ی آن ها رسیدگی کنیم و گهگاهی از بعضی از آن ها غفلت می کنیم و اگر در زندگی تعادل برقرار نباشد، احساس شکست و ناکامی می کنیم و در پی این احساس شکست، احساس گناه به سراغمان می آید. جکی برای گرفتن درسی مهم درباره ی حفظ تعادل در زندگی مجبور بود از میان شعله های احساس گناه که همانند آتشی وجودش را فرا گرفته بود، عبور کند. جکی از زن هایی که به محض ایجاد رابطه ای دوستانشان را فراموش می کردند متنفر بود. او خودش برای دوستانش خیلی انرژی و مایه می گذاشت و ارتباط با دوستانش برایش در درجه ی اول اهمیت بود ولی احساس می کرد دوستانش به محض اینکه وارد رابطه ی عاشقانه می شدند، دیگر به او کم توجهی می کردند و او را تنها می گذاشتند. تا اینکه روزی قرعه به نام جکی افتاد و خودش هم عاشق شد. طبیعتا دلش می خواست بیش تر وقتش را با مرد مورد علاقع اش بگذراند ولی او به جای اینکه وقت کم تری با دوستانش بگذارد، به همان روال سابق به رابطه اش با دوستانش ادامه داد و از آنجا که نمی توانست بین زمانی که برای مرد مورد علاقه اش خودش و دوستانش در نظر می گرفت تعادل برقرار کند، پس از گذشت چند ماه برید. او گفت:«چند ماهی به همین روال ادامه دادم و بعد ناگهان به شدت خسته شدم. می بایست ارتباطم را با دوستانم کم تر می کردم ولی نمی خواستم جزء آن دست زنانی باشم که خودم همیشه از آن ها انتقاد و گله و شکایت می کردم.»

(احساس گناه را از وجودت ریشه کن کن) نویسنده: کارن بوریس مترجم: سیما فلاح انتشارات: درسا