loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب رمان کالوکائین - کارین بویه

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب رُمان کالوکائین نوشته ی کارین بویه و ترجمه ی سعید مقدم در نشر مرکز به چاپ رسیده است.

این کتاب از مجموعه رمان های سوئدی است و اگر رمان هایی همچون "1984" یا "دنیای قشنگ نو" را مطالعه کرده و مضمون و سبک آن ها را جذاب یافته اید، خواندن این رمان نیز برایتان خالی از لطف نخواهد بود.

نویسنده، قصه را از زبان شیمیدانی نقل می کند که در اسارت به سر می برد و به امید جذب خوانندگانی در آینده می نویسد. این شیمیدان برای ادای دین خود در راه اعتلای نظامی، دارویی کشف کرده که مصرف کننده پس از مصرف آن، اختیار خود را از دست داده و اسرار خود را فاش می کند. این دارو برای تسلط به شهری که کاملاً دیکتاتوری اداره می شود، مفید خواهد بود؛ شهری در زیرِ زمین که اهالی آن هیچ آگاهی ای در رابطه با دنیای  بالای سر خود ندارند و قوانین آن جا به قدری سخت گیرانه است که احتمال وجود دوربین مدار بسته در اتاق خواب افراد هم وجود دارد. هدف اصلی نویسنده از توصیف آمیخته به مبالغه ی این شهر، نقد طرز فکر و اندیشه های غلط هم نسلان خود است. شهری که در این کتاب از آن می خوانیم، امنیّت خارجی دارد و سردمدارانش هر طور که هست مردمانش را از گزند و خطر دشمنان خارجی در امان می دارند امّا قوانین سختگیرانه و دیکتاتوریِ این شهر، باعث شده تا افکار اهالی اش بسته بماند و شهرشان را ویرانه ببینند.

این رمان، روایتی علمی - تخیلی است که مضمون سیاسی دارد. پس اگر طرفدار چنین سبکی هستید، بی اغراق این کتاب می تواند از بهترین گزینه های انتخابیِ شما باشد.


برشی از متن کتاب


صبح روز بعد، برای صرف صبحانه، بردنمان به یکی از سالن های غذاخوری آن جا. معلوم شد ما تنها مهمانانی نبودیم که شب در کاخ پلیس خوابیده بودیم. پیش از ورود ما، حدود هفتاد هشتاد همقطار دیگر -زن و مرد و همگی بزرگسال- دور میزها جمع شده بودند. کسی که صدایمان زد کَرِک بود که در میان چند ناشناس نشسته بود و داشت شوربای ذرتش را می خورد. گرچه مقام او از ما خیلی بالاتر بود، اما از دیدن چهره ی آشنایش خوشحال شدیم. به نظر می رسید او از مصاحبت با ما دلخور نیست. گفت: «من برای هر سه نفرمان از رئیس کل پلیس در خواست ملاقات حضوری کرده ام. دلایلی در دست دارم که فکر می کنم درخواستم به سرعت پذیرفته می شود. بهتر است تا صبحانه تمام شد، وسایل لازم برای تهیه ی کالوکائین را بیاورید.» البته من در خوردن صبحانه عجله کردم و به سرعت رفتم جعبه ی حاوی وسایل تهیه ی «کالوکائین» را آوردم. گرچه معلوم شد قدری در فوریت قضیه اغراق کرده اند، چون وقتی هر سه نفرمان، به خط، رفتیم توی اتاق انتظار رئیس کل پلیس، مجبور شدیم بیش از یک ساعت منتظر بنسینیم تا در اتاق داخلی باز شود. و چون سه نفر دیگر پیش از ما نشسته بودند آن جا حدس زدم باید مدت زیادی منتظر بمانیم. اما ما را زودتر از آن ها به حضور پذیرفتند. کارکند کوچک اندام در را باز کرد و مستقیم رفت طرف کرک و چیزی در گوش او گفت. کرک اشاره کرد به ریسن و من، و پس از آن هر سه نفرمان را به اتاق دیگری بردند و آن جا بار دیگر سرتاپامان را بازرسی کردند. اقدانات امنیتی آن جا به طور کلی خیلی اسسی و بیشتر از شهر ما -شهر شیمی شماره چهار- بود؛طبیعتاً به خاطر آن که جان هایی که آن جا نگهبانی و محافظت می شدندبه مراتب ارزشمندتر از مناطق دیگر «کشور جهانی» بودند. در همان اولین اتاق انتظار و به تعداد بیشتری در آن جا و در خود اتاق رئیس کل پلیس، نگهبان هایی با اسلحه های آماده ی شلیک، نگهبانی می دادند. سرانجام اجازه دادند وارد اتاق آن مرد قدرتمند شویم. رئیس کل پلیس هیکل عظیم خود را نوی صندلی اش پیچ و تاب داد و ابروهای پرپشتش را به نشانه ی سلام بالا برد. کاملاٌ روشن بود که از دیدن کرک خشنود است. فوراً وزیر پلیس - توارگ Tuarg - که قبلاً عکسش را در آلبوم چهره ی هم قطاران دیده بودم، چشمان کوچک سیاه خرس مانندش، شکل آرواره ی پایینی اش که عزم راسخ اوو را می رساند، و لب های کلفتش چنان تاثیری بر من گذاشت که اصلاً انتظارش را نداشتم. شاید احساس این که در برابر مظهر قدرت محض ایستاده ام باعث لرزشم می شد. توارگ مغز آن میلیون ها چشم و گوشی بود که شب و روز، خصوصی ترین اعمال و رفتار همقطاران را می دیدند و می شنیدند و به گفت و گو های محرمانه و خصوصی آن ها گوش می دادند. اراده ی میلیون ها دستی بود که پیوسته، یا ساعاتی از روز، امنیت داخلی کشور را تامین می کردند و البته شامل دست های من هم می شد که خدمات پلیسی انجام می دادم. و با این همه، اشتم می لرزیدم. گویی او فرمانده ی کل من نیست که رو به رویش چهره به چهره ایستاده ام، بلکه من یکی از جنایتکارانی هستم که به دام انداخته است! گیرم که هیچ خلافی نکرده ام... پس این دو دلی مصیبت بار در وجودم از کجا سرچشمه گرفته بود؟ پاسخ کاملاً روشن بود: تماماً نتیجه ی باور اشتباهی بود که با این کلمات به من القا شده بود: «هیچ همقطار بالاتر از چهل سالی نیست که وجدان آسوده ای داشته باشد.» وزیر پلیس به کرک گفت: « خب پس این ها هستند یاران جدید ما... آیا آمادگی دارید چند آزمایش کوچک و ساده، ظرف دو ساعت، به من نشان بدهید؟

صفحات 111، 112، 113



نویسنده: کارین بویه مترجم: سعید مقدم انتشارات: مرکز


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب رمان کالوکائین - کارین بویه" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل