کتاب رستم در هفت خوان 2

کتاب رستم در هفت خوان (جلد دوم)، به روایت و تصویرگری سیدمصطفی حسینی توسط انتشارات موسسه فرهنگی و هنری خراسان به چاپ رسیده است.

این کتاب به روش کمیک استریپ نوشته و تصویرگری شده است. است. " کمیک استریپ "نقاشی های دنباله دار درباره ی یک موضوع خاص گفته می شود که معمولا دو نفر نویسنده و تصویرگر آن را هماهنگ پیش می برند. این روش بسیار قدیمی است و گفته می شود ریشه در مصر باستان دارد. این روش از قرن هجده میلادی برای انتقاد به خاندان بوربون در اروپا متداول شد و پس از آن به مجلات و روزنامه ها راه پیدا کرد. داستان کمیک از دههٔ 1340 در ایران مورد استفاده قرار گرفت و مجله کیهان بچه ها داستان های کمیک را منتشر کرد. شاهنامه بزرگ ترین و برجسته ترین سروده ی حماسی ایران و همچنین یکی از برترین سروده های حماسی جهان است. ابوالقاسم فردوسی سراینده ی شاهنامه سی سال از عمر گران مایه ی خویش را برای نگارش این کتاب گذاشت. موضوع ابیات شاهنامه، اسطوره ای، افسانه ای و تاریخی است و موضوع آن به پیش از اسلام باز می گردد و بازگو کننده ی احوالات پادشاهان پیشدادی، کیانی، اشکانی و ساسانی است. ابیات شاهنامه را می توان به سه بخش تقسیم کرد، بخش اول آن اسطوره ای است که از روزگار کیومرث تا پادشاهی فریدون را در بر می گیرد. بخش دوم پهلوانی است که از قیام کاوه بر ضد ضحاک تا مرگ رستم را شامل می شود. بخش سوم پادشاهی بهمن تا پیدایش اسکندر و حمله اعراب را بیان کرده است. شاهنامه در جهت گیری فرهنگ فارسی و حفظ زبان فارسی نقش مهمی دارد. واژه های به کار رفته در شاهنامه به زبان فارسی سره می باشد و فقط ٨6٥ کلمه ی عربی در آن به کار رفته است و یکی از کتب مهم در حفظ زبان و فرهنگ ایرانی است. منابع اصلی که فردوسی از آن ها برای سرایش شاهنامه استفاده کرده از بین رفته است. داستان این کتاب از جایی آغاز می شود که، رستم و اسبش رخش پس از طی مسیری برای رفع خستگی زیر درختی استراحت می کردند، ناگهان شیری به آن ها حمله کرد زیرا رخش و رستم پا به قلمرو اش گذاشته بودند. شیر به رخش حمله ور شد، ولی رخش توانست جان خود و رستم را نجات دهد. آن دو به بیابانی رسیزند و یک روز تمام در آن تاختند و حال هر دو گرسنه و تشنه بودند. رستم سراب می دید و به هر طرف می رفت آبی پیدا نمی کرد. او از خدا کمک خواست. او میشی را بالای تپه ای شنی دید و به طرف او رفت و به طرفش رفت ولی از شدت گرسنگی و تشنگی از هوش رفت و وقتی به هوش آمد خودش را در کنار چشمه ای یافت. رخش یار مهربان و همیشگی رستم او را تا کنار چشمه روی زمین کشیده بود. رستم سر و روی هود را شست و حیوانی شکار کرد و غذایش را خورد و خواست بخوابد. رخش حس خوبی نداشت و متوجه شده بود آن تنها نیستند. جانوری آن اطراف بود. رستم هم مانند رخش حس خوبی نداشت و می دانست کسی آن اطراف است. رخش چند بار سر و صدا کرد و رستم از صدای او نتوانست بخوابد. او رخش را به شاخه ی درختی بست تا بتواند راحت بخوابد. ناگهان ....

برشی از متن کتاب

پس از یک سواری طولانی، عاقبت رستم از پشت اسب به زمین آمد و زیر سایه درختی را برای استراحت انتخاب کرد گرز و سلاحش را به زمین گذارد، زین از پشت اسبش برداشت و او را برای چرا در دشت رها کرد. شکمش که از گوشت شکار سیر شد خواب چشمانش را فرو گرفت... اما... رستم نمی دانست که در همان لحظه چشمان شکارچی دیگری او را زیر نظر گرفته بود. سلطان بیابان گرسنه بود.... اما ورود یک آدمیزاد و اسبش را به قلمرو اختصاصی خودش نمی توانست تحمل کند نقشه اش ساده بود اول کار اسب را می ساخت. و بعد به سراغ سوار می رفت. اما موقع پریدن یک اشتباه کوچک کرد. حریف را دست کم گرفته بود. اشتباهی که به قیمت جانش تمام می شد. وای چه سروصدایی می کنی رخش! اگر گذاشتی... خدای من ... این دیگر از کجا پیدایش شد؟ هووووف... حالا خیال نکن خیلی هنر کردی... آنقدرها هم شیر قدرتمندی نبوده... اما اگر همین شیر مردنی هم یک وقت ترا ناکار می کرد آنوقت من این همه راه را تا مازندران چه جوری قرار بود بروم؟    

به روایت و تصویرگری: سیدمصطفی حسینی انتشارات: انتشارات موسسه ی فرهنگی و هنری خراسان