loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب راپانزل (افسانه های کهن)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب راپانزل، از مجموعه ی افسانه های کهن اثر ورا ساتگیت، ترجمه ی آزاده محضری و تصویرگری روت پالمر از انتشارات پینه دوز به چاپ رسیده است.

"راپانزل" یکی از افسانه ها و قصه های قدیمی مربوط به کشور آلمان است که شباهت زیادی به داستان رودابه و زال در شاهنامه ی فردوسی دارد و بر اساس این داستان انیمیشن هایی ساخته شده و نویسندگان بسیاری آن را بازنویسی کرده اند. در همسایگی مرد و زنی که سال ها از زندگی مشترکشان گذشته بود و فرزندی نداشتند، جادوگری در باغ بزرگی زندگی می کرد که گیاهان آن باغ از پنجره ی خانه آن زوج پیدا بود. روزی زن در باغ جادوگر کاهوهای (در برخی نسخه های راپانزل به جای کاهو از گیاه راپانزل یا تربچه نام برده شده است) زیبا و خوش خوراکی دید و هوس کرد از آن ها بخورد. او از همسرش خواست به باغ برود از آن کاهو ها بچیند اما کسی جرات نزدیک شدن به باغ جادوگر را نداشت. زمانی که مرد دید همسرش از هوس خوردن کاهو بیمار شده است به اجبار به باغ رفت و از آن ها چید، اما جادوگر او را گرفت و تنها به این شرط اجازه داد آن جا را ترک کند که این زوج زمانی که بچه دار شدند، فرزندشان را به او بدهند. مرد بیچاره از روی ترس قبول کرد و پس از مدتی که خدا به آن ها دختری زیبا داد که نامش را راپانزل گذاشتند، اما جادوگر بنا به قرار قبلی دختر را با خود برد. راپانزل با بزرگ شدن زیبا تر شده و از موهای قشنگ و بلندی هم برخوردار بود . جادوگر زمانی که راپانزل دوازده ساله بود او را در قلعه ی بزرگی که هیچ دری نداشت زندانی کرد و زمانی که خودش می خواست به او سر بزند به پایین قلعه می آمد و راپانزل را صدا می کرد و از او می خواست موهایش را پایین بیاندازد و جادوگر با گرفتن موهای راپانزل از دیوار بالا می رفت و خودش را از پنجره ی کوچک اتاق راپانزل بالا می کشید. تا این که روزی شاهزاده ای از آن جا می گذشت و صدای زیبای راپانزل را شنید و ... .

قصه های کهن دنیا نام مجموعه ای است که داستان ها و افسانه های قدیمی در آن مورد بازنویسی قرار گرفته و برای کودکان آماده شده اند. این اثر برای گروه سنی ب و ج مناسب می باشد. عناوین برخی از جلدهای این مجموعه عبارتند از: جک و لوبیای سحر آمیز، شاهزاده خانم و نخود، شنل قرمزی، گربه چکمه پوش و هانسل و گرتل می باشد.

 


برشی از متن کتاب


در روزگاران قدیم مردی با همسرش زندگی می کرد. آن دو در زندگی همه چیز داشتند به جز یک چیز. آنها سال ها بود که آرزوی فرزندی را داشتند اما خداوند به آنها بچه ای نداده بود. پشت خانه ی آنها پنجره ای بود که رو به باغی پر از گل های زیبا و سبزیجات تازه، باز می شد. باغ با دیوارهای بلندی محصور شده بود. تا به حال هیچکس نتوانسته بود از دیوار باغ بالا برود، زیرا باغ متعلق به جادوگری بود که همه از او می ترسیدند. یک روز که زن کنار پنجره ایستاده بود و داشت باغ را تماشا می کرد، در قسمتی از باغ، کاهوهای سبز و تازه ای را دید که از دور بسیار خوشمزه به نظر می رسیدند. آنقدر که زن هوس کرد تا با آن سبزیجات تازه سالادی درست کند و بخورد. هر روز زن از پنجره به آن کاهوهای تازه و سبز نگاه می کرد و هر چه بیشتر نگاه می کرد، بیشتر دلش می خواست و بالاخره طوری شد که دیگر دلش هیچ چیز جز آن کاهوهای سبز و تازه را نمی خواست. او رفته رفته لاغر و رنگ پریده شده بود، زیرا می دانست که هرگز نمی تواند از آن کاهوها بخورد. شوهرش که می دید همسرش این همه ضعیف و لاغر شده، به شدت نگران حال او بود و از وی پرسید: «همسر عزیزم اتفاقی افتاده؟» زن به کاهوهای تازه و سبز باغ جادوگر اشاره کرد و گفت: «من اگر نتوانم کمی از کاهوهای آن باغ بخورم، حتماً خواهم مرد.»    

  • نویسنده: ورا ساتگیت
  • مترجم: آزاده محضری
  • تصویرگر: روت پالمر
  • انتشارات: پینه دوز
 


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب راپانزل (افسانه های کهن)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل