loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب راز کشتی بادبانی (کلوب کارآگاهان 2)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب راز کشتی بادبانی دومین جلد از مجموعه ی کلوب کارگاهان اثر ولفگانگ اکه با ترجمه ی کمال بهروز کیا از سوی نشر افق به چاپ رسیده است.

راز کشتی بادبانی شامل بیست و یک داستان پلیسی است. هر داستان ماجرایی را روایت می کند که پایان آن به صورت باز باقی می ماند، مخاطب باید با هوش و ذکاوت خود و با سرنخ هایی که از خواندن داستان به دست آورده، پایان داستان را حدس زده و مجرم را شناسایی کند. در دو صفحه ی پایانی کتاب پاسخ صحیح سوالات مطرح شده در هر داستان ارائه شده است. خواننده می تواند حدس خود را با پاسخ ها مطابقت داده و از درستی آن مطلع شود. به عنوان مثال در داستان "کلاهبردار ناشی" می خوانیم که مردی به نام آقای "اشتراوس" خانه ای را به مدت یک سال از خانم "هرتس فیلد" اجاره می کند. بعد از مدتی آقای "اشتراوس" در یک شرط بندی مبلغ زیادی پول برنده می شود. با توجه به این موضوع او دیگر سرکار نمی رود و تمام وقتش را به خوشگذرانی و گرفتن مهمانی های شبانه می گذراند. سر و صدای زیاد مهمان ها باعث سلب آسایش زن صاحبخانه می شود. خانم فیلد از مرد می خواهد که هر چه زودتر خانه را خالی کند، اما آقای فیلد که قرارداد یک ساله دارد در برابر خواسته ی زن مقاومت می کند. تا این که یک روز صبح آقای فیلد متوجه می شود که روی ماشینش تعدادی اعلامیه با این مضمون که: «آقای اشتراوس کلاهبردار است» چسبانده شده؛ او فورا به اداره ی پلیس می رود و از خانم فیلد شکایت می کند. او معتقد است که زن برای این که از دستش خلاص شود چنین اتهامی را به او وارد کرده است. اما پلیس بعد از چند هفته تحقیقات متوجه می شود که این کار خود آقای اشتراوس بوده! ... در پایان از مخاطب سوال می شود که پلیس چگونه متوجه می شود که خود آقای اشتراوس اعلامیه ها را چسبانده؟ او چرا چنین کاری را انجام داده است؟

مجموعه ی کلوب کاراگاهان شامل سه جلد کتاب با عنوان های "چهره ی پشت شیشه"، "راز کشتی بادبانی" و "قصر میمون های قرمز" است که در هر یک از آن ها تعدادی داستان کوتاه پلیسی برای نوجوانان و جوانان علاقه مند به حل معماهای پلیسی به چاپ رسیده است.

 

 

برشی از متن کتاب


دیوید کمپل، نماینده ی بیمه ی سیلور استار، ساکن بخش چلسی لندن، با دقت نقشه ای کشید. اول همسرش لیندا و دخترهای دوقلویش ریتا و شلی را به خانه ی پدر و مادر همسرش فرستاد. بعد از ظهر جمعه بود. روز شنبه، آخرین مبلغ داخل گاو صندوق را که 150 پوند می شد، برداشت و ساختمان را ترک کرد. ساعت هجده که از مسابقه ی اسب دوانی برمی گشت، 150 پوند را در شرط بندی باخته بود. در حقیقت دیوید کمپل ورشکست شده بود. باخت در شرط بندی او را نابود کرده بود! کمپل کمپل با خونسردی نقشه ای کشید و آن را اجرا کرد. با دینامیت، گاو صندوق دیواری را منفجر کرد. همه ی محتویات کشوها و قفسه ها را روی زمین ریخت. سیم تلفن را از پریز کشید و همه ی پوشه هایی که در قفسه ها چسده شده بود پاره کرد. بیرون که هوا تاریک شد، چکمه هایش را پوشید، چکمه ها سه شماره برایش بزرگ بود و کف آن پارگی عمیقی داشت. او چراغ های خانه را خاموش کرد و به باغچه ی پشت ساختمان رفت. با چکمه ها رد پا درست کرد. بعد با سنگی شیشه ی در آشپزخانه را شکست و با چکمه های کثیف وارد خانه شد. با هر قدمی رد پایی بر جا گذاشت. از راهرو گذشت و داخل دفتر شد. در آن جا هم ردپاها را ادامه داد و بعد از همان راهی که آمده بود برگشت. چکمه ها را درآورد و پا برهنه داخل خانه شد. با چاقو چکمه ها را تکه تکه کرد و تکه های بسیار کوچک را در توالت ریخت و سیفون را کشید. ساعت بیست و سه، به طبقه ی بالا رفت. پیژامه اش را پوشید و روی تختخواب دراز کشید. اما بعد بلند شد و مدتی فکر کرد. آیا نقشه اش بی عیب و نقص بود؟ نه! از تختخواب پایین آمد. از کشوی میز کنار تخت، هفت تیرش را برداشت و به راهروی طبقه ی پایین رفت. سه تیر به طرف بالا و دو تیر به داخل راهرو شلیک کرد. تا ساعت بیست و سه و هفت دقیقه به انتظار واکنش همسایه ها نشست. بعد به حمام رفت و لایه ی نازکی کرم روی صورتش مالید و کمی آن را مرطوب کرد. به طوری که پیژامه اش هم کمی خیس شد. سرانجام ساعت بیست و سه و هجده دقیقه، صدای آژیر اتومبیل پلیس به گوش رسید. در ساعت بیست و سه و بیست و نه دقیقه، سه مامور از در آشپزخانه وارد خانه شدند. ساعت بیست و سه و سی و پنج دقیقه، گروهبان نیوتن از روی گفته های کمپل، صورت جلسه ای به شرح زیر تهیه کرد: مطلب زیادی نمی توانم بگویم. با صدای انفجار ملایمی از خواب بیدار شدم. از طبقه ی پایین سر و صدا به گوش می رسید، هفت تیرم را برداشتم و بی سر و صدا به طرف پایین رفتم. روی پله ها سایه ای دیدم و فریاد زدم: «ایست! شلیک می کنم!» اما او به طرفم شلیک کرد و سه گلوله انداخت. من هم دوبار تیراندازی کردم. او به طرف آشپزخانه دوید و ناپدید شد. خواستم به پلیس تلفن کنم اما تلفن قطع بود ...    

(21 داستان پلیسی - معمایی) نویسنده: ولفگانگ اکه مترجم: کمال بهروز کیا انتشارات: افق  

 


ولفگانگ اکه


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب راز کشتی بادبانی (کلوب کارآگاهان 2)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل