کتاب رازی که خیلی راز بود (پیشی شاد)

کتاب رازی که خیلی راز بود (پیشی شاد) نوشته ی باب شی و ترجمه ی عطیه الحسینی از سوی انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

پیشی شیطونه و پونی بهترین دوست های همدیگر هستند. پیشی عاشق بپر بپر کردن است در حالی که پونی کره اسبی آرام می باشد که بازی های تمرکزی مثل شطرنج و درست کردن کاردستی را دوست دارد. پونی از ترس به خطر افتادن دوستیشان و از دست دادن پیشی همیشه روی علاقه اش پا می گذارد و برخلاف میلش بازی هایی را که پیشی پیشنهاد می دهد می پذیرد. او این تفاوت را مانند رازی در دلش نگه می دارد و احساس می کند اگر پیشی پی به رازش ببرد، دوستیشان به خطر می افتد. روزی پیشی احساس می کند پونی حرفی برای گفتن دارد اما از او پنهان می کند. آیا پیشی بعد از فهمیدن راز پونی بازهم به دوستیش با او ادامه می دهد؟ ... این ماجرای بامزه در کتاب مصور پیشی شاد برای کودکان تالیف شده است. مجموعه ی فوق با بیان داستانی ظریف و لحنی کودکانه به اعتماد به نفس، گذشتن از امیال شخصی برای حفظ دوستی و چالش های کودکان هنگام ارتباط برقرار کردن با همسالانشان می پردازد. تصاویر کتاب به گونه ای است که کودک شباهت زیادی بین آن ها و نقاشی های خودش پیدا می کند. گرچه همین تصاویر ساده احساسات گوناگون شخصیت های داستان را به خوبی بیان می کند و حتی مخاطب خردسال می تواند از آن الهام گرفته و نقاشی بکشد.

 

برشی از متن کتاب

پیشی دوست داری امروز چی بازی کنی؟ تو بگو پونی. بیا کاردستی درست کنیم. آخ جون! کار دستی! ای وای نه! نباید با قیچی بلا و پایین بپریم. یک بازی دیگر انتخاب می کنی؟ آهان فهمیدم! شطرنج بازی کنیم. آره شطرنج! ولی ممکن است موقع پشتک زدن با لقد بزنی صفحه ی بازی را چپه کنی. خوب می توانیم شربت آبلیمو بفروشیم. چه عالی! لیموهایش با من. صبر کن! وفتی داریم چرخ می زنیم، شربت آبلیمو از توی لیوان می پاشد بیرون! خب اگر امروز بی خیال چرخ زدن بشویم چی؟ ها؟ چرخ نزنیم؟ بامزه بود پونی! خب، بگذار ببینم چه کارب با بالا و پایین پریدن، پشت زدن و چرخ زدن جور در می آید؟ خوب فکر کن پیشی! می توانیم ژیمناستیک بازی کنیم! ژیمناستیک؟ به این می گویند یک فکر بکر! بالا و پایین پریدن دارد. آره. پشتک زدن دارد، آره، آره. چرخ زدن هم دارد، آره، آره، آره! فکر محشری است پونی. چطور به ذهنت رسید؟ خب ما هر روز داریم ژیمناستیک بازی می کنیم پیشی! پس پونی شروع کن، یالا! بچرخ پونی! باید خوب چرخ بزنی! خیلی خوب پونی، فکر کن یک پادشاه بدجنس ما را طلسم کرده است. خب؟ فقط هم با یک پرش بلند طلسم می شکند. بپر پونی، بپر! پونی؟ بله، پیشی؟ چی شده؟ چه عالی! پس حرکت کن پونی! حرکت کن! یک چیزی شده؛ ژیمناستیک ها این جور چیزها را می فهمند. نمی توانم بهت بگویم؛ آخر یک راز است. رازی که خیلی راز است. وای رازی که خیلی راز است؟ رازت این است که توی ژیمناستیک خیلی خوب نیستی؟ خوب پونی، این رازی نیست که خیلی هم راز باشد. نه، این نیست. پونی، ما بهترین دوستای هم هستیم. اگر رازت که خیلی راز است را بهم بگویی شاید دیگر این قدر ناراحت نباشی. اگر رازت را بهت بگویم، تو دیگر با من دوست نمی مانی. من همیشه دوستت می مانم، پونی جانم! هیچ رازی نمی تواند این را تغییر دهد. قول؟ قول قول. بعضی وقت ها ... خب، دارم گوش می کنم. بعضی وقت ها ... خب، این را که گفتی، بقیه اش ... بعضی وقت ها دلم نمی خواهد ژیمناستیک بازی کنم. دیدی چی شد رازم را گفتم! تو ژیمناستیک را از همه چیز بیش تر دوست داری. حالا دیگر دلت نمی خواهد با من دوست باشی. متاسفم، پیشی ژیمناست. اصلا من یک پونی الکی هستم! بگذار یک دقیقه فکر کنم. دیدی گفتم؟ می دانستم عصبانی می شوی. دیگر نمی خواهی با من بازی کنی. نه! فقط به خاطر این است که من هم یک راز دارم. یعنی تو هم رازی داری؟ بله، آن هم رازی است که خیلی راز است. یعنی چه رازی؟ چیزی هست که حتی از ژیمناستیک هم بیشتر عاشقشم. بستنی؟ نه، بستنی نه. روز تولدت؟ نه، روز تولدم هم نیست. فهمیدم! وقتی یک شعبده باز دستیار لازم دارد و تو دستت را بلند می کنی و او تو را انتخاب می کند؟ نه این هم نیست. پس آخر تو بیش تر از ژیمناستیک عاشق چی هستی، پیشی شاد؟...      

(نامزد جایزه) نویسنده: باب شی مترجم: عطیه الحسینی ناشر: پرتقال